رضا دانشجو
مردم در نگاه حکومت های توتالیتر، صرفا ابزاری برای بقای سیستم حاکم هستند . از این منظر مردم طبق نظر هانا آرنت به سه دسته تقسیم می شوند؛ قشر متعصب، قشر روشن فکر و قشر خاکستری. عموما سیستم حاکم تلاش می کند تا از طریق اقلیت متعصب جاهل، جامعه را در مسیر دلخواه خود پیش ببرد. آرنت در کتاب توتالیتاریسم می نویسد: حکومتهای توتالیتر همه استعدادهای ناب را بدون هیچ اعتنایی از سرکار بر میدارد و به جای آنها عقل باختگان ،جاهلان و بیخردانی را مینشاند که همان بی عقلی بهترین تضمین وفاداری ابدیشان است این افراد در راستای نیازها و خواسته های حاکم اقدام به دروغگویی در هر حوزه ای میکنند و حتی میتوانند واقعیاتی را که بدیهی مینماید وارونه جلوه دهند و نام حقیقت بر آن بگذارند زیرا این اتفاق نشأت گرفته از قدرت ماورایی رهبر در پیش بینی و پیشگویی بحران هاست.
نظام های توتالیتر عاقل و نخبه و پرسشگر نمی خواهند. آنها در پی عقل باختگان و جاهلان هستند چون برای اینکه وفادار بمانند باید عقل و خرد را تعطیل کنند نظامهای توتالیتر طوطی مقلد می خواهند نه نخبگان پرسشگر و نقاد که با هر پرسش شان لرزه بر اندام پیشوا بیندازند نظامهای توتالیتر برای موفقیت شان در سطوح پایین جامعه به سیاه لشکر نیاز دارند؛ متشکل از افراد متعصب و ساده لوح که بتوانند چشم و گوش بسته دروغ ها و فریب های دستگاههای تبلیغاتی را باور کنند.
جمهوری اسلامی از زمان استقرار خود و در قالب شعارهای پوپولیستی و جهان شمول مانند “ انقلاب مستضعفان” سعی کرد تا با میدان دادن با اقلیت عوام قدرت طلب، یاران وفاداری برای خود پیدا کند. فرمان تشکیل “ سپاه پاسداران” به عنوان نیروی نظامی مزدور و بعدها سازماندهی” بسیج مستضعفین” لایه های نخستین شبکه سازی جمهوری اسلامی برای حفاظت از تاج و تخت ولی فقیه بود. هرچند در آغاز نگاه ایدئولوژیک نقش بسیار مهمی در تشکیل این نهادها داشت و در واقع اعضای این سازمانها حضور در این ارگان ها را به نوعی به عنوان وظیفه شرعی خود می دانستند اما گذشت زمان و آشکار شدن ماهیت دروغین جمهوری اسلامی باعث شد عنصر اعتقادی دیگر آن جذابیت قبل را نداشته باشد ، اینبار رژیم با دادن امتیازات فراوان مالی و آزادی عمل سعی کرد تا یاران وفادار خود را حفظ کند. حالا دیگر برعکس دهه نخستین انقلاب و دیدن قیافه های کاملا مشخص به عنوان انقلابی و طرفدار نظام، نسل جدید نیروهای وفادار به رژیم شکل و قیافه ای شبیه بقیه مردم داشتند.
در واقع قشر متعصب طبق تعریف هانا آرنت به اقلیتی مشخص در میان طرفداران نظام محدود شد. حالا آنانی که در صف جلوی حامیان نظام بودند مزدورانی بودند که غالبا علی رغم آگاهی از هویت جمهوری اسلامی، به خاطر کسب قدرت حاضر به همراهی شده بودند.
پروپاگاندا و دروغ بزرگترین ابزارهای حکومت های توتالیتر هستند. حکومت های خودکامه ناتوان از هدایت جامعه به خاطر ماهیت دروغین خویش، چاره ای جز پناه بردن به تبلیغات غیرواقعی برای سرپوش گذاشتن بر ناکامی های خویش ندارند. از نگاه این حکومت ها این تنها راه حل برای عبور از بحران است .
برای یافتن ریشه های این تبلیغات دروغین در دستگاه خودکامه رژیم آخوندی باید به قبل از استقرار این رژیم غیر بشری بازگشت. مردادماه ۱۳۵۷ تعدادی از طرفداران خمینی با آتش زدن سینما رکس آبادان یک فاجعه انسانی را رقم زدند. در این حادثه دلخراش که مرتکبین با قفل کردن درها حتی جلو فرار احتمالی حاضرین در سالن را هم گرفته بودند بر طبق آمارها بیشتر از ۶۰۰ نفر زنده در آتش سوختند. متهمین این حادثه بعدها در جمهوری اسلامی به عنوان نماینده به مجلس رژیم راه یافتند! هدف طرفداران خمینی از خلق این فاجعه انسانی، نسبت دادن آن به رژیم پهلوی و تحریک مردم برای مخالفت بیشتر با حکومت پهلوی بود!
تاریخ سیاه و ننگین جمهوری اسلامی پر از حادثه های مشابه هست که جمهوری اسلامی برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی ، مخصوصا طرفداران متعصب خود و نگاه داشتن آنها در صحنه انجام داده است. روایت های کاملا دروغین که فرسنگ ها با حقیقت فاصله داشته است . بمب گذاری در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد و انتساب آن به سازمان مجاهدین خلق، بمب گذاری در رژه نیروهای مسلح رژیم در مهاباد و نسبت دادن به احزاب کورد، کشتار حاضرین در مراسم سالمرگ قاسم سلیمانی در کرمان و نسبت دادن آن به داعش! و دهها نمونه دیگر بخشی از اقدامات دستگاه پروپاگاندا و دروغ جمهوری اسلامی برای همراه کردن یارانش بوده است. حمله موشکی و پهپادی به اسرائیل به منظور انتقام گرفتن فرمانده های کشته شده گروهک تروریستی سپاه توسط اسرائیل یکی از آخرین نمونه های اقدامات رژیم در این زمینه است. حمله ای که با تبلیغات فراوان رسانه های رژیم انجام شد و قرار بود ضربه ای کاری به اسرائیل باشد!
آخرین سکانس این داستان ، مرگ بسیار مشکوک و عجیب ابراهیم رئیسی ، رئیس جمهور منتصب رژیم بود که در اتفاقی بسیار مبهم کشته شد. درباره ابهامات بیشمار داستان سقوط هلی کوپتر رئیسی و همراهان او، سخن برای گفتن بسیار است اما آنچه اینجا مدنظر است عملکرد دستگاه رسانه ای رژیم است. رژیم در تلاش برای مدیریت افکار عمومی، در خبررسانی کاملا گنگ و مبهم، هر بار روایتی جدید از ماجرا را نقل کرد! دستگاه دروغ و پروپاگاندای جمهوری اسلامی که جز بازی کردن با واژه ها، به نظر می رسد دیگر چیزی برای ارائه نداشته باشد بعد از ساعت ها استفاده از کلید واژه “ فرود سخت” خبر از آتش گرفتن هلی کوپتر و سوختن بعضی از اجساد داد! امپراتوری دروغ که چندی پیش از چند موشک معلق و سرگردان به عنوان “ انتقام سخت” یاد می کرد حالا تکه تکه شدن هلی کوپتر و سوختن سرنشینان را “ فرود سخت” معنی می کرد.
پروپاگاندا و دروغ هم به مانند اقتصاد رژیم دچار چنان رکود و بی رونقی شده است که حالا همان قشر متعصب را هم اقناع نمی کند. حالا جمهوری اسلامی بیشتر از آنکه نگران تاثیرگذاری ماشین تبلیغاتی اش بر مردم باشد نگران تاثیرگذاری رسانه های و دنیای آزاد بر اندک طرفداران باقی مانده اش است!
حیرت انگیز است! رئیس جمهور یک کشور کشته شده و بعد دستگاه اطلاعاتی آن حکومت مردم خودش را تهدید می کند که نباید علیه مرگ رئیس جمهور کشورشان چیزی بنویسند و بگویند!
تحلیل رویدادهای اخیر نشان می دهد آنچه در سراشیبی سقوط قرار گرفته است تمامیت جمهوری اسلامی است. واکنش مردم ایران به دستگاه پروپاگاندای رژیم چه در سناریوی” انتقام سخت” و چه در “ فرود سخت” بیانگر این واقعیت است که آگاهی به شکل باورنکردنی در میان توده های خاکستری مردم گسترش پیدا کرده و دیگری کسی به دروغ های رژیم وقعی نمی نهد. نکته بسیار مهم دیگر، تغییر تاکتیک نخبگان و روشنفکران جامعه در مقابل ماشین تبلیغات رژیم است. اگر پیشتر، عملکرد نخبگان صرفا به نقد و واکاوی حاکمیت محدود می شد اینک آنکه در موضع دفاع قرار گرفته است دستگاه پروپاگاندای رژیم است ! در واقع روشنگری های رسانه ها و نخبگان جامعه باعث شده است رژیم بیشتر در حال تلاش برای جلوگیری از انتشار واقعیت باشد تا شانتاژ خبری و تبلیغات. حالا این روشنفکران و رسانه های آزاد هستند که دستگاه پروپاگاندای رژیم را در گوشه رینگ به دام انداخته و در حال ضربه زدن به آن هستند ، ضرباتی سنگین و مرگبار! حکومت های توتالیتر با دروغ و پروپاگاندا زنده اند، مرگ دروغ و پروپاگاندا یعنی پایان توتالیتاریسم .