فوئاد خاکیبەیگی
بسترسازی
یکی از مهمترین مسائلی که هموارە در خوانش اندیشە های سیاسی شرق و غرب مورد بحث و مناقشه بودە است، مطالعه چگونگی ایجاد تعامل میان حوزە اخلاقی و امر سیاسی است. تعیین رابطه اخلاق و سیاست و شیوە تعامل آنها با یکدیگر و نیز امکان اخلاقی بودن یا نبودن سیاست، اندیشه بشری را همواره به خود مشغول کرده است. در این راستا، از دیدگاه اسلامی و نیز در دیدگاه فیلسوفان دینی و نیز فیلسوفان قدیم یونان مانند سقراط، افلاطون و ارسطو، سیاست راستین بر پایه اخلاق است که سعادت انسان را جستجو می کند و نظام سیاسی منهای اخلاق، سرنوشتی جز دیکتاتوری و فساد ندارد. افلاطون و ارسطو و رواقیون عقیدە داشتند، سیاست دولت باید مبتنی بر اصول اخلاق باشد و دولت باید افراد را به سوی نیکی هدایت کند و به آنان کمک نماید تا زندگی توام با فضیلت کامل داشته باشد. سقراط معتقد بود کە دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد. او هر چند با روش دیالکتیک در باورهای عمومی تخم تردید می افشاند اما به دنبال اثبات اهمیت ارزشها و هنجارهای اخلاقی و ابتنای ارزشها بر علم و آگاهی صحیح بود .سقراط رعایت مطلق قانون در جامعه را از شهروندان می طلبید و پایبندی به مقررات اجتماعی را گرچه به زیان فرد باشد، لازمه استواری هنجارهای اخلاقی در اجتماع می شمرد. وی حکومت ها را با معیارهای اخلاقی محک می زد و پروراندن فضیلت های اخلاقی و روحی را در کنار پرورش جسم شهروندان مورد تاکید قرار می داد و چنین وظیفه ای را به متولیان قدرت سیاسی می سپرد. ارسطو نیز اخلاق را به عنوان مدخلی بر سیاست می شناسد. او سیاست را دانش برتر می داند و غایت آن را نیز خیر انسان تلقی می کند و درست در همین جاست کە موضوع اخلاق با سیاست دست به گریبان می شود. زیرا علم اخلاق هم در پی سعادت انسان است. در حکمت زرتشت، حکومت عقل، دین را به ستون اخلاقی استوار می سازد و اصل رستگاری و سعادت جهانی را در بطن اخلاق عملی نهفته می داند نه در ایمان نظری به مذهب خاص. کنفسیوس فضیلت و متانت اخلاق را نعمت و هدیه آسمانی می شمارد و آن را در ظفر یافتن بر نفس و به عمل آوردن قوانین تصفیه خاطر تلقی می کند. بسیاری از نویسندگان عصر روشنگری نیز هر یک به فراخور منش، مکتب و اعتقادات خود تصویری از انسان، اخلاق و سیاست ارائە دادند. روسو در مقام دفاع از حرمت انسان در مقابل قدرت حکمران برآمد. منتسکیو برای حکومت جمهوری فضیلت و مشروعیت قائل شد، زیرا از نظر وی تنها این شیوە سیاسی قادر به بسط عدالت و تامین سعادت است. کانت نظریه وجدانی اخلاق را مطرح کرد. کوتاه سخن آنکە بیشتر حکماء، متکلمین و اندیشەورزان در سراسر تاریخ حیات بشر، هر کدام به زبانی، اخلاق و پیوند آن با سعادت و رستگاری انسان را مورد توجه قرار داده اند. از آنجا کە سعادت و رستگاری انسان تنها در حیات اجتماعی امکان تحقق پیدا می کند، پس سیاست و اخلاق دو عنصر ضروری و جدایی ناپذیر زندگی جمعی است(در این رابطه رجوع شود به: سرمدی و رادمرد، ١٣٩٤: ١٢ ، رحیمی و همکاران، ١٣٩٧: ٧٥ ، مسعودی و ساداتی زادە. ١٣٩٢: ١٩ و ٢١-٢٠ و احمدی طباطبایی، ١٣٨٨: ٦٨). )اما اگر چه این رویکرد جریان غالب اندیشه سیاسی بوده است اما تنها جریان نبوده است. اندیشمندی مانند ماکیاولی که پدر علم نوین سیاست نام گرفته است، اخلاق را از سیاست جدا می دانست و ورود اخلاقیات به سیاست را خطرناک قلمداد می کرد. ماکیاولی که در تاریخ فلسفه سیاسی غرب، سکه جدایی اخلاق از سیاست به نامش ضرب شده است، توانسته بسیاری از اندیشمندان و به ویژه اندیشمندان امروزی سیاست بین الملل و به ویژه رئالیستها را تحت تاثیر افکار خود در رابطه به جدایی اخلاق از سیاست قرار دهد.
به طور کلی امروزە در زمینه رابطه احتمالی میان اخلاق و سیاست چهار دیدگاه در میان صاحب نظران وجود دارد: نخست، نظریه جدایی اخلاق از سیاست کە ورود اخلاق بە عرصه سیاسی را ممنوع و خطرناک می داند و آن را عامل ناکامی سیاست قلمداد می نماید. در بالا اشارە کردم کە ماکیاولی نماد بارز آن است. دوم، نظریه تبعیت اخلاق از سیاست کە در کل مطرود و و نامعتبر است و طرفدار چندانی ندارد، زیرا برای اخلاق اصالت و هویتی قائل نیست. سوم، نظریه دو سطحی اخلاق و سیاست کە طبق این دیدگاه اصول اخلاقی در امور سیاسی پذیرفته می شود در حالی کە معتقد است، اخلاق سیاسی با اخلاق فردی متفاوت است و دیدگاه چهارم کە ناظر بر یگانگی اخلاق و سیاست است کە بر پایه آن اخلاق و سیاست هر دو مظاهر حکمت عملی و ارزش مدارند و میان آن دو یک نوع اتحاد برقرار است به شیوە ای که می توان اخلاق را سیاست فردی و سیاست را اخلاق جمعی دانست . (بنگرید به: مسعودی، ساداتی زادە. ١٣٩٢: ١٩)
با توجه به اهمیت این موضوع بررسی نظرات اندیشمندان این حوزە و آگاهی از نقطه نظرات آنها ضروری به نظر می رسد. کانت یکی از اندیشمندان برجسته این حوزە است کە در این خصوص من در اینجا سعی بر ارائە نظر این اندیشمند به شێوەای مختصر و کلی دارم.
کانت: اخلاق وظیفەگرایانه و امکانپذیری سیاست اخلاقی
کانت فیلسوف برجسته آلمانی در قرن هجدهم مدافع جدی آمیختگی اخلاق و سیاست در میان فیلسوفان مشهور مغرب زمین است. او اهمیت زیادی به مساله امکان یا عدم امکان سازگاری میان اخلاق و سیاست می دهد و تلاش می کند با دقت و صراحت پاسخ این پرسشها را ارائه دهد .
به عنوان مقدمە بحث باید گفت که در اندیشە کانت اخلاق مشتمل بر قانون های الزام آوری می باشد که به قلمرو کردار تعلق دارند. سپس در پی پاسخ به این پرسشها است کە آیا کردار بر پایە اخلاق در حوزە سیاست کاری عملی است؟ آیا می توان سیاست را کە از مقوله قدرت است با اخلاق که از مقوله وظیفه است، همساز و همنوا کرد؟ کانت می اندیشد که هر گاه ما مفهوم اقتدار و وظیفه را تصدیق کردیم، دیگر آشکارا بی معنی است که بگوییم نمی توانیم بر اساس قانون های اخلاقی عمل کنیم. اگر اخلاق به معنی کردار، بر پایه وظیفه استوار شود از انگارەهای سودگرانه پیراسته گردد، با سیاست همسو و همنوا می شود. بنابراین، کانت از پیشتازان اصلی نگرش وظیفه گرایانە به اخلاق است. وی شاخص اخلاقی بودن را به وجهی به غایات مثبت و منفی فعل می دانست و معتقد بود که هیچ تصویری از خیر، سعادت و خوبی نباید هدف فعل اخلاقی باشد و آنچه وظیفه درست و اخلاقی است با خرد فرد اخلاقی که نیتی جز انجام وظیفه ندارد، قابل تشخیص است. پیش از کانت، سقراط کسی بود کە موضع و منش اخلاقی اش به رویکرد وظیفەگرایانە نزدیک بود. سقراط عدالت را از فضایل انسانی قلمداد می کند و آن را از حالات و صفات نفس می داند. در نگاه سقراط، هر انسانی با ندای خود، قدرت تشخیص فضایل انسانی را دارد و چندان نیاز به آموختن برای شناخت فضایل ندارد، تنها باید به درون و توانمندیهای خود توجه کند. (افروغ، ١٣٨٩: ٧-٨)
با این رویکرد به اخلاق، کانت پایبندی به اخلاق را به حوزە سیاست نیز تعمیم می دهد. به عقیدە وی در حوزە عمومی نیز انسانها اعم از حکمرانان و فرمانبرداران در برابر یکدیگر باید تابع همام وجدان اخلاقی باشند .احمدی طباطبایی، ١٣٨٨: ٧٣)) کانت در این رابطه می گوید:«نخست انسان باید اهمیت آنچه را که وظیفه مینامد بداند و عظمت تسلط مستقیم این قانون اخلاقی را درک کند و به دستور تلخ وجدان عمل کند.» (به نقل از: عیوضی، ١٣٨٣). کانت میان اخلاق و سیاست ناسازگاری نمی بیند و در صلح پایدار می نویسد: "نزاعی میان سیاست، به معنی بخش کاربردی حق، و اخلاق به معنی بخش نظری حق (یعنی میان نظریه و عمل) وجود ندارد، زیرا چنین نزاعی فقط هنگامی رخ می نماید که از اخلاق یک آموزە مصلحت مراد شود. یعنی قواعد کلی که بر پایه آن، یک شخص مفیدترین ابزارها را برای افزایش سود و حرفه خویش برگزیند و این همان انکار وجود اخلاق است."
(به نقل از: سرمدی و رادمرد، ١٣٩٤: ١٣)
از دیدگاه کانت تناقضی میان اخلاق و سیاست نیست، بلکە اخلاق سودگرا و سیاست با هم در تناقضند. به همین دلیل او اخلاق سودگرایانه را رد می کند و بحث از اخلاق وظیفه گرایانه را که به کردار ربط دارد، به میان می آورد. اصل اخلاقی کانت که بر پایه آزادی بشر قرار دارد و ناظر بر روابط بیرونی است، می گوید: به گونه ای عمل کن که آرزو می کنی قاعده کلی رفتار تو قانون کلی شود، بدون در نظر گرفتن اینکە نتیجه چه باشد. پس در نگاه کانت، اصل خیر بی تردید دارای تقدم است، زیرا به مثابه اصل حق، بە طور مطلق ضرورت دارد. در برابر، اخلاق سودگرایان به فراهم شدن شرایط عینی و تجربی مشروط می شود و کردار جانبداران آن، انجام وظیفه های فنی صرف است که بازار روز، وزن و نرخ آنها را تعیین می کند. دولت کانتی نیز، دولت وظیفه گرا است. این دولت در کنار برخورداری از حقوق اولیه، وظیفه دارد با اتباع خود به عنوان غایت فی نفسه رفتار کند و نه به عنوان آلت و ابزار. همانگونه که کانت در اخلاق، کردارها را بر شالوده دستورهای کلی به مثابه قانونهای کلی قرار می دهد، در سیاست نیز، کردارها باید بر پایه قانون کلی استوار باشند. دولت کانتی پیروی از قواعد کلی اخلاقی مبتنی بر وظیفه گرایی را سرلوحه کار خویش قرار می دهد تا منزلت انسان در جامعه مراعات گردد. بر این اساس، مصلحت گرایی نمی تواند با اخلاق وظیفه گرا به توافق دست یابد. کانت در اندیشە سیاسی و لیبرالی خود، بر اعمال آزادیهای فردی و تحت نظارت قوانین عادلانه که بر پایه حقوق بنیادی پیشین تدوین یافته اند، اصرار می ورزد و دولت را موظف می داند به حقوق اساسی مردم و اصول عدالت پایبند باشد. اصول عدالت نیز به طور عمده ناظر بر آزادیهای بیرونی افراد است (افروغ، ١٣٨٩: ١٨ ).
وی در رد مصلحت گرایی می گوید از آنجا که مصلحت گرایی خارج از مرزهای اصول و قواعد کلی اخلاقی به سر می برد و همچون بت عیاری است که هر روز به رنگی در می آید. حکومت می تواند پیامد تصمیم های خود را نیز زیر همین عنوان مصلحت گرایی توجیه کند، زیرا هنگامی که کردارها بر پایه اصول و ضوابط معینی انجام نشده، بر چه اساسی می توان آنها را ارزیابی کرد؟ زمامداران می توانند کارنامه مصلحتگرایی را همواره به عنوان کارنامه ای مثبت و درخشان به افکار عمومی عرضه کنند و بگویند آنچه مصلحت بوده به مقتضای حال و مقام به انجام رسیده است. در واقع مصلحت گرایی جامه ای است که سودگرایی به تن می کند تا ماهیت نفع طلبانه خود را مبنی بر سنجش نیکی و بدی، هر چند بر پایه درجه سودمندی آن برای عامه مردم، بپوشاند. از نظر کانت مصلحت گرایی اصول بنیادینی ندارد و انسان را به عنوان غایت ذاتی و فی نفسه نمی پذیرد. ممکن است مصلحت ایجاب کند که کشوری درگیر جنگ شود و مدت آن را طولانی کند و از این رهگذر انسانهای بیشماری کشته شوند و شهرهای زیادی ویران گردند. ایرادی ندارد، زیرا مصلحت ایجاب می کند، یعنی سود و صرفه ایجاب می کند (بنگرید به: سرمدی و رادمرد، ١٣٩٤: ١٤).
کانت در اثر خود ((صلح پایدار))) دو شخصیت سیاستمدار اخلاقی و موعظه گر سیاسی را به عنوان نماد دو مکتب اخلاق وظیفه گرا و اخلاق سودگرا نشان می دهد. به طور خلاصه او سیاستمدار اخلاقی را کسی می داند که: اصول سیاسی را در هماهنگی و همزیستی با اخلاق دنبال می کند، کردار سیاسی در اندیشە او بر پایه وظیفه اخلاقی معنا پیدا می کند، مفهوم وظیفه، انگیزاننده او به سوی تلاش و تکاپو برای دستیابی به خیر است، اهدافش بر پایه اخلاق استوار هستند، به گونه ای عمل می کند که گویی اکنون فردی است به جای جمع یا جمعی است در مقام افراد، قدرت را به هر قیمت به دست نمی آورد و حفظ نمی کند، خودش را خدایگان قیم، ارباب و مالک الرقاب مردم نمی داند. دولتی تاسیس شده است، اما حاکم آن، در صورتی که مردم او را نخواهند و از عملکردش رضایت نداشته باشند، نباید به هر قیمتی به شکل مادام العمر در مقامی باقی بماند و خود را مافوق همه چیز و همه کس تلقی کند و مخالفانش را از دم تیغ بگذراند و در نهایت سیاستمدار اخلاقی، جانبدار آزادی و برابری شهروندان است و شهروندان در سایه سیاست او می توانند آزادانه و از سر اختیار، زندگی اخلاقی را در جامعه ارتقاء بخشند. پاسداری از آزادی و دیگر حقوق شهروندان و نگرش به انسان به عنوان غایت فی النفسه نه آلت و ابزار، راه تحقق عقل عملی محض را در جامعه هموار می سازد. بر این اساس، آزادی (به ویژه آزادی وجدان ) زمینه ساز کردار، اخلاق سیاستمدار و شهروندان به عنوان انسانهای مختار و انتخابگرا است. اخلاق همچون گلی است که در آزادی می شکوفد. وجدان اخلاقی در آزادی به انتخاب می رسد. با رشد و اعتلای وجدان اخلاقی در جامعه است که می توانیم نسبت به هماهنگی و همسویی میان سیاست و اخلاق امیدوار باشیم. بنابراین، کانت بر مساله نقش وجدان اخلاقی انسانها در داوری ها و قضاوت ها متمرکز می شود و فرمان وجدان آدمی را فرمانی صریح و مطلق می شمارد.به همین دلیل است که می گوید فقط مطابق دستوری عمل کن که به سبب آن بتوانی و در عین حال اراده کنی که آن دستور به صورت قانونی کلی درآید. از نقطه نظر کانت ما از راه احساس وجدانی و شهودی مستقیم خویش و نه از راه استدلال و قیاس می دانیم که باید از اعمالی که در صورت تعمیم و انتشار زندگی اجتماعی را غیر ممکن می سازد خودداری کنیم. او می گوید، اگر من با یک دروغ بخواهم پیمانی را زیر پا بگذارم به هیچ وجه نمی توانم قبول کنم که دروغ یک قانون عام باشد. زیرا با چنین قانونی هیچ گاه پیمان و وعدە ای در جهان استوار نخواهد شد. از اینجا این احساس در من پدید می آید که هیچ وقت دروغ نگویم هر چند نفع و مصلحت من به ظاهر ایجاب کند. در ادامە، کانت در مقابل سیاستمدار اخلاقی موعظه گر سیاسی را کسی می داند که اخلاق را به صورتی در می آورد که مناسب سود و صرفه باشد. برای او اخلاق تابع سیاست است. او با خردگریزی از اصول و قواعد اخلاق دوری می کند و می کوشد مسائل را به روش تجربی حل کند. برای او بقاء و دوام قدرت، دارای اهمیت و هدف غایی و نهایی است. او نسبت به وسیله ها و ابزارهایی که به کار می گیرد، دغدغه ای ندارد و هر وسیله و ابزاری که بیشتر موئد نتیجه باشد، برای او قابل استفاده مشروع است. موعظه گر سیاسی برای دستیابی به هدفهای خویش، قاعده هایی را به کار می گیرد که در واقع، چیزی جز مغالطه نیستند. از این رو، می کوشد ماهیت آنها را از چشم مردم پنهان کند. از نظر کانت این قاعدها بدین گونەاند:
١.نخست عمل کن و سپس کردار خود را توجیه کن،
٢.اگر تقصیرکاری آن را انکار کن،
٣.تفرقه بینداز و حکومت کن.
کانت این سه قاعده را موهوماتی سودگرایانه می داند که موعظه گران سیاسی با آنها مردم خود و دیگران را فریب می دهند. جان کلام این است که موعظه گر سیاسی، برخلاف سیاستمدار اخلاقی، به انسان مانند حیوان یا ماشینی نگاه می کند که استحقاق آزادی ندارد، فاقد ارزش ذاتی است و می توان او را به شکلهای گوناگون، در هر زمان و در هر شرایطی که لازم باشد، بە کار گرفت. در نگاه کانت، هرگاه میان اخلاق و سیاست نزاعی در گیرد، این اخلاق است که می تواند پیوند خود را با سیاست قطع کند، در برابر، این سیاست است کە به اخلاق نیاز دارد. دست سیاستمدار اخلاقی در سیاست ورزی، یعنی در تعمیم سازی، تصمیم گیری، ابتکار، نوآوری و موقع شناسی، از نظر اخلاقی باز است و محدودیتی برای او در کار نیست، فقط باید شیوەهایی که به کار می گیرد، با موازین اخلاقی منطبق باشند. کانت در مقاله صلح پایدار که در سال ١٧٩٥ یعنی هنگامی که ٧١ ساله بود منتشر کرد از سیاست غیر اخلاقی حاکم بر دولت های اروپایی به شدت انتقاد کرد و لشکرکشی های ظالمانه اروپاییان به قارە های دیگر و استعمار و استثمار انسانها در سرزمین های دیگر را محکوم کرد. او می گفت اروپاییان قدم نهادن در سرزمین های دیگر را فتح می نامند و هنگامی که سرزمینهای دیگر مانند آمریکا، هند و دماغەی امید را کشف کردند خیال کردند که این کشورها بی صاحب هستند، زیرا ساکنان اصلی را آدم حساب نکردند.. تمام این اعمال را اقوامی مرتکب شدند که دم از تقوا و درستکاری می زنند در حالی که ظلم و ستم را مانند آب خوردن حلال می دانند و خود را برگزیدەترین افراد دین صحیح می پندارند.
باید گفت کە کانت به خوبی از تعارض آموزەهای اخلاقی و حکم وجدان اخلاقی با منفعت ها و مصلحت های فردی یا سیاسی (در مواردی خاص) آگاه بود، اما می کوشید این تعارض یا تزاحم را به نفع اخلاق در حوزە سیاست عملی حل کند. کانت تضمین نمی کند که سیاستمدار اخلاقی به طور قطع و یقین در کار خود موفق باشد، اما دغدغه اصلی کانت این است که سیاستمدار از مسیر اخلاق وظیفه گرا منحرف نشود، آموزه های عقل عملی را به کار گیرد و هموارە سایه اخلاق بر سر سیاست گسترده باشد تا سیاست به مسیر نفع طلبی محض کشیده نشود و تا حد ممکن خود را به قواعد اخلاق مقید سازد. اگر بخواهیم سیاست و اخلاق در جامعه هم آوا باشند، وجدان اخلاقی باید رشد کند و به فرهنگ عمومی تبدیل شود. وقتی مردم با هم قرارداد می بندند که به نظم مدنی احترام بگذارند و زندگی سیاسی جمعی را تجربه کنند، طبیعتا بر پایه قانون اساسی از قوانین و قواعدی پیروی می کنند که آنان را به هم پیوند می دهد تا به عنوان شهروندان وظیفه شناس و قانون گرا بر اساس نظم در کنار یکدیگر زندگی کنند. اگر چنین جامعه ای بر پایه دموکراسی شکل بگیرد، می توان به اخلاق نزدیک شد و آرام آرام به جامعه اخلاقی دست یافت. اگر نتوان به تعبیر کانت از چوب پرپیچ و خم انسان، یک چیز خوب و به دردبخور ساخت، دست کم می توان از او شهروند خوبی ساخت. بنابراین اخلاق در نظم مدنی و در نظام جمهوری شکل می گیرد و برپایه دموکراسی بوجود می آید، اگر نظام جمهوری بر اساس دموکراسی نمایندگی، بە وجود آید و قوانین آن با روح آزادی همراه شود، یعنی تساهل به نسبت مردم و تحمل آرای مختلف تا انسانها در جامعه احساس امنیت کنند، به تدریج جامعه اخلاقی شکل خواهد گرفت (احمدی طباطبایی، ١٣٨٨: ٧٤-٧٣ و سرمدی و رادمرد، ١٣٩٤: ١٤-١٦).
جمع بندی
کانت با طرح و تفکیک اخلاق وظیفه گرا از اخلاق سودگرایانە، هیچ تناقض و ناسازگاری بین اخلاق و سیاست نمی بیند و ناسازگاری ادعایی را ناشی از ناسازگاری میان اخلاق سودگرا و سیاست می داند و بر این اساس معتقد است که سیاست می تواند اخلاقی باشد. او دو شخصیت سیاستمدار اخلاقی و موعظه گر سیاسی را نماد دو مکتب اخلاق وظیفه گرا و سودگرا معرفی می کند و برای هر یک خصوصیاتی را ذکر می نماید کە در بالا بدانها اشاره کردیم. عصارە کلام کانت این است که برای هم آوایی بین سیاست و اخلاق در جامعه باید آموزەهای عقل عملی را به کار گرفت و وجدان اخلاقی را باید رشد داده و به فرهنگ عمومی تبدیل نماییم. این شرایط را می توان با استقرار نظام جمهوری بر اساس دموکراسی نمایندگی، به وجود آورد. بدیهی است که این نظریە کانت مانند روسو بر دریافتی از نیک سرشتی انسان مبتنی است و بر همین اساس نیز و به سبب برخورداری از خرد خودبنیاد، از انسان انتظار عمل اخلاقی را دارند و عینیت یافتن آن در جامعە را دور از دسترس نمی دانند.
منابع
-احمدی طباطبایی، سید محمد رضا (١٣٨٨). "اخلاق و سیاست"، فصلنامه قبسات، سال چهارم، بهار، صص ٥٩- ٨٥.
افروغ، عماد (١٣٨٩). "پرسش های اساسی رابطه اخلاق و سیاست"، جستارهای سیاسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سال اول، شمارە اول، بهار و تابستان، صص ١-٣٢.
-زاغری، طاهرە و احمد بخشایشی اردستانی و اکبر اشرفی (١٣٩٩). "اخلاق سیاسی از منظر دو اندیشمند اسلامی: خواجه نصیرالدین طوسی و خواجه نظام الملکی"، فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، انجمن مطالعات جهان اسلام، سال دهم، شماره سوم، پاییز، صص ٩٨-٦٥.
-سرمدی، حمید و سعید رادمرد (١٣٩٤)."اخلاق و سیاست در فلسفه انتقادی کانت"، مقالە ارائە شده در همايش بين المللي نوآوري و تحقيق در هنر و علوم انسانی، دانشگاه علوم تحقيقات تهران، صص ١-٢١
عیوضی، محمد رضا (١٣٨٣). "اخلاق و سیاست"، کتاب نقد، شمارە ٣٠،
http://ensani.ir/fa/article/78732/%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82-%D9%88-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA
-مسعودی، جهانگیر و سید سجاد ساداتی زاده (١٣٩٢). "رابطه اخلاق و سیاست"، "فصلنامه اخلاق در علوم و فناوری، سال دهم، شماره ٣، صص ١٩-٢٨.
رحیمی (روشن)، حسن و سهیلا رحیمی و سید حسین جعفری (١٣٩٧). "رهیافت اخلاق و سیاست در فلسفه سیاسی معاصر: با تاکید بر آراء و اندیشەهای رضا داوری اردکانی و السدیر مک اینتایر"، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال سیزدهم، شماره چهارم، پاییز، صص ١٠٤- ٧٣.