آیا گذار از دیکتاتوری به سبک اسپانیا برای ایران ممکن است؟
دکتر رضا پرچی زاده
سالهاست که حامیان رضا پهلوی، ولیعهد پیشین ایران، حرف از گذار از دیکتاتوری اسلاموفاشیستی به یک سلطنت مشروطه برای ایران میزنند، تقریباً مشابه آنچه در اسپانیا اتفاق افتاد. آنها پهلوی را با خوان کارلوس مقایسه میکنند که با حمایت و پشتیبانی ارتش رژیم فرانکو به تخت سلطنت نشست و سپس دیکتاتوری را ملغی کرد. آنها معتقدند پهلوی میتواند با پشتیبانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به همان هدف برسد. پهلوی، چنانکه خودش بارها علنا گفته است، با رژیم در تماس بوده و پیشنهادات سپاهیها و بسیجیها را شنیده است. در این مقاله تلاش میکنم نشان دهم که چرا گذار به یک حکومت نورمال به سبک اسپانیا برای ایران بسیار بعید است.
گذار اسپانیا از دیکتاتوری نظامی فرانسیسکو فرانکو به سلطنت مشروطه تحت پادشاهی خوان کارلوس اول نقطه عطفی در تاریخ معاصر اسپانیا بود. فرانکو پس از سرنگونی جمهوری چپگرا در جریان جنگ داخلی (۱۹۳۶-۱۹۳۹)، به عنوان یک دیکتاتور نظامی راستگرا بر اسپانیا حکومت کرد. رژیم او با خصوصیاتی مثل ناسیونالیسم افراطی، استبداد، و پیگرد و سرکوب مخالفان سیاسی شناخته میشد. فرانکو پیش از مرگش در سال ۱۹۷۵، شاهزاده تبعیدی خوان کارلوس را به عنوان جانشین خود منصوب کرد، به این امید که او رژیم ناسیونالیست افراطی را ادامه دهد.
با این حال، خوان کارلوس به جای دنبالهروی از فرانکو تصمیم گرفت رژیم استبدادی را از میان ببرد و اسپانیا را به سوی دموکراسی سوق دهد. اولین گام، قانون اصلاحات سیاسی سال ۱۹۷۶ بود که نهادهای رژیم فرانکو را برچید و راه را برای انتخابات دموکراتیک هموار کرد. در سال ۱۹۷۷، قانونی شدن احزاب سیاسی منجر به برگزاری اولین انتخابات آزاد از دهه ۱۹۳۰ شد. در نهایت، قانون اساسی دموکراتیک جدیدی تدوین و طی رفراندومی مردمی در سال ۱۹۷۸ تصویب شد. این قانون اساسی حکومت اسپانیا را تبدیل به یک پادشاهی پارلمانی دموکراتیک کرد، و حقوق و آزادیهای اساسی را برای تمامی شهروندان به رسمیت شناخت.
اما ایران امروز از زمین تا آسمان با اسپانیا تفاوت دارد. مهمترین تفاوت این است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نیروی نظامی عادی مثل ارتش اسپانیا در اواخر حکومت فرانکو نیست. سپاه بیشتر شبیه «اِساِس» آلمان نازی و «ارتش سرخ» اتحاد جماهیر شوروی است که با هدف ویژه اجرای ایدئولوژی یک رژیم توتالیترایجاد شده است، و برای ماندگاری خود کاملا به سیستم اعتقادی، ارزشها، و منافع بنیادی رژیم وابسته است.
حتی امروز سپاه پاسداران، که توسط آمریکا و کانادا به عنوان یک «سازمان تروریستی حکومتی» شناخته شده و احتمالاً بهزودی توسط اتحادیه اروپا نیز به همین عنوان شناخته خواهد شد، در جنگافروزی رژیم اسلامگرا در سراسر خاورمیانه و جنایت علیه بشریت در ایران و جهان عمیقاً درگیر است. هدف سپاه شکست آمریکا، نابودی اسرائیل، و تسخیر جهان عرب است. بنابراین، سپاه پاسداران نمیتواند به عنوان سنگ بنای یک دموکراسی یا حتی یک حکومت نورمال در ایران عمل کند.
رفتار کلی حامیان پهلوی نیز نویدبخش دموکراسی نبوده است. نزدیکان و پیروان او حتی پیش از به قدرت رسیدن در ایران یک رژیم سرکوبگر در تبعید درست کردهاند. آنها در تظاهرات ضد رژیم در خارج از کشور به مخالفان حمله میکنند، کارزارهای آزار و تهدید علیه روزنامهنگاران و کنشگران دموکراسیخواه به راه میاندازند، مواضع سپاه درباره زندانیان سیاسی و اقلیتهای اتنیکی ایران را تبلیغ میکنند، و از وابستگان شریر رژیم، شامل سپاهیان ضد یهودی، در صفوف خود استقبال میکنند.
خود پهلوی هم بالاخره علنا دست رد به سینه دموکراسی زد و نشان داد که به نوعی رژیم استبدادی علاقهمند است. با مقایسه غلط ایران با افغانستان و ارائه یک استدلال نادرست ذاتگرایانه، پهلوی ادعا کرد که جامعه ایران مانند افغانستان «سنتها، هنجارها و روشهای حکومتی» خود را دارد، و تحمیل یک «برساخت غیربومی غربی» مانند دموکراسی بر آن منجر به هرج و مرج مشابه افغانستان میشود. پهلوی در حالی چنین استدلالی کرد که انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در ایران که هنوز دو سال از آن نگذشته است، به خاطر آرمانهای مترقیاش تحسین جهان را برانگیخت.
تمایل پهلوی به تحریف آشکار حقیقت درباره ایران و آنچه اکثر ایرانیان میخواهند، نشان میدهد که چرا او و حامیانش ازهمان ابتدا به انقلاب زن، زندگی، آزادی روی خوش نشان ندادند. آنها نه تنها از آن انقلاب حمایت جدی نکردند، بلکه با بسیاری از جنبههای مترقی آن جنگیدند، چرا که ماهیت پیشروِ انقلاب روایت نادرست پهلویستی درباره «عقبماندگی» جامعه ایران به منظور مشروعسازی یک رژیم استبدادی، احتمالا در قالب سلطنت مطلقه با رضا پهلوی در مقام شاه، برای ایران را باطل میکرد.
اما حتی اگر سناریوی به تخت نشاندن شاهزاده تبعیدی محقق شود، و سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی رژیم اسلاموفاشیستی بتوانند در سایه وی به حیات خود ادامه دهند، برخلاف اسپانیا، ایران از فاشیسم به دموکراسی گذار نخواهد کرد. سپاه به احتمال زیاد قدرت را رها نخواهد کرد و به یک ارتش عادی تحت یک سیستم مشروطه تبدیل نخواهد شد. درعوض سپاهیها از مشروعیت تازهیافته خود به عنوان «گارد جاویدان» پهلوی برای ادامه قدرتنمایی فراتر از مرزهای ایران استفاده خواهند کرد. خود پهلوی به شاهی صوری برای مشروعیتبخشی به وجود رژیم فاشیستی جدید تبدیل خواهد شد. موضع غیرلیبرال او در قبال دموکراسی و حرفها و حرکات ضد دموکراتیک پیروانش، سپاه و متحدان روسی آن را تقویت خواهد کرد تا از حرکت جدی ایران به سوی غرب جلوگیری کنند.
همانطور که طی یکی دو دهه اخیر آشکارا دیدهایم، مسکو آموخته است با حمایت از مواضع و سیاستمداران راست افراطی در سراسر جهان تفرقه بیندازد و به کشورگشایی و تلاش برای سلطه جهانی ادامه دهد. ایران هماکنون در حوزه نفوذ روسیه قرار دارد، اما اگر رژیم اسلامگرا سقوط کند، کرملین ترجیح میدهد که یک حکومت نظامی اولتراناسیونالیستی این کشور را اداره کند تا یک دموکراسی لیبرال دوستدارغرب. به عبارت دیگر، روسها نمیخواهند ایران مانند آلمان و ژاپنِ پس از جنگ جهانی دوم به یک ستون قدرتمند استراتژی امنیتی غرب تبدیل شود.
اگر اوضاع همینطوری که الان هست بماند، ایران در معرض خطر گذار از یک رژیم توتالیتر به رژیم توتالیتر دیگری است. اگر وضعیت به آن سمت پیش برود، این کشور کماکان کانون استبداد و رادیکالیسم باقی خواهد ماند، و مردم خود را سرکوب کرده و به تهدید همسایگان و جهان ادامه خواهد داد. دنیای دموکراتیک باید مداخله کند و به مردم ایران کمک کند تا یک دموکراسی لیبرال برقرار کنند و ایران را به آغوش غرب بازگردانند.