فواد محمودی
ویدئویی از یک استاد دانشگاه مشاهده کردم که مرا به تأمل واداشت و انگیزهای شد تا این مطلب را بنویسم. مقالهای که در زیر میخوانید، واکنشی است به سخنان آن استاد که با ادبیاتی زننده و بیرحمانه، از "نفله شدن" مهسا امینی، دختر کورد سنی، صحبت میکند.
این گفتهها به وضوح نشان میدهند که در نظر این فرد، مهسا به دو "جرم" متهم بود: هم کورد بودن و هم سنی بودن. به نظر میرسد که همین دلایل کافی بودند تا کشته شدن او برای این شخص اهمیتی نداشته باشد. این نوع نگاه، نه تنها بیرحمانه و غیرانسانی است، بلکه پرده از نوعی فاشیسم پنهان برمیدارد که هنوز در بخشهایی از جامعه ما وجود دارد و در گفتار و رفتار برخی از نخبگان نیز نمایان است.
وقتی رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، فردی که باید نماد خرد و فرهیختگی در جامعه ایرانی باشد، از عباراتی چون "نفله شدن یک دختر خانم کورد سنی" استفاده میکند، ما شاهد افشای واقعیت تلخ جامعهشناسی ایرانی هستیم.
این ادبیات کوچه و بازاری از سوی یک استاد دانشگاه، به وضوح نشانگر سقوط اخلاقی و فرهنگی نهادهایی است که باید مهد خرد و عدالت باشند.
این رفتار نه تنها انعکاسی از وضعیت دانشگاه ایرانی است، بلکه بیانگر این است که فاشیسم، چه در گذشته و چه در حال، همچنان بر تار و پود جامعه ما سایه انداخته است. فاشیسم ایرانی که ریشههای عمیقی در تاریخ معاصر دارد، از دوران پهلوی تا امروز در اشکال مختلف خود را نشان داده است. در دوران پهلوی، شاهد تلاش برای همسانسازی فرهنگی و زبانی به ضرر اقوام و ملتهای مختلف تحت جغرافیای ایران بودیم.
این نوع تفکر فاشیستی، با سرکوب تنوعهای قومی و زبانی، تلاش میکرد تا یک هویت واحد و اجباری را بر همه ملتها تحمیل کند. امروز، این تفکر فاشیستی نه تنها در داخل کشور، بلکه در خارج از کشور نیز به کار خود ادامه میدهد. گروههای سلطنتطلب که همچنان در توهم بازگشت به قدرت هستند، با تبلیغ تفکرات فاشیستی، سعی در احیای همان نظام سرکوبگر دارند. این جریانها با نفی حقوق ملتها و اقوام و تلاش برای حذف تنوعهای فرهنگی و مذهبی، در واقع ادامهدهنده همان فاشیسم دوران پهلوی هستند.
از سوی دیگر، فاشیسم مذهبی نیز به شکلی دیگر در جامعه ایرانی ریشه دوانده است. این نوع فاشیسم، با ابزار ایدئولوژی مذهبی، شیعه گری تلاش میکند تا تمامی ملتهای تحت جغرافیای ایران را به اطاعت از یک تفکر خاص وادار کند.
این جریان نیز، همچون فاشیسم سلطنتطلب، به دنبال بلعیدن و یکسانسازی تمام تفاوتها و تنوعهای فرهنگی و مذهبی است که در این سرزمین وجود دارد.
این ترکیب از فاشیسمهای مختلف، چه سلطنتطلب، چه مذهبی، و چه فرهنگی، در واقع بخشی از یک فاشیسم ایرانی بزرگتر هستند که همواره تلاش کردهاند تا تمامی ملتها و فرهنگهای گوناگون تحت جغرافیای ایران را به زیر سلطه خود درآورند. این فاشیسم ایرانی، در قالب تمدن خودخواندهای که ادعای ۲۵۰۰ سال تاریخ دارد، همواره در پی سرکوب تنوع و تحمیل یکسانسازی بوده است.
وقتی نخبگان و فرهیختگان ما، از چنین ادبیات نازل و توهینآمیزی برای توصیف فاجعهای چون قتل ژینا امینی استفاده میکنند، این خود یک قاب کوچک از رسوایی تمدنی است که ادعای برتری دارد.
آیا این بربریت کافی نیست؟
وقتی یک استاد دانشگاه، اینگونه از مرگ یک انسان سخن میگوید، چه انتظاری از سایر بخشهای جامعه میتوان داشت؟
این واقعیت تلخ، بازتابی از همان فاشیسم پنهانی است که در دوران پهلوی آغاز شد و همچنان در لایههای مختلف جامعه ایرانی و حتی در خارج از کشور نیز ادامه دارد.