صداهایی که شنیده نشد!
مجید حقی
در مراسم خاکسپاری ژینا در بیست و شش شهریور ١٤٠١موجی با شعار "ژن، ژیان. ئازادی" آغاز شد که با سرعتی شگفت انگیز در سراسر شرق کردستان و سراسر ایران گسترش یافت. موج خیزش "ژن، ژیان ئازادی" از مرزهای جغرافیایی عبور کرد. صدای حقوق کردستان در تهران به گوش رسید، بلوچستان متحد شد و آذربایجان همدل کوردستان شد.
ترس جوانان سراسر ایران از پلیس،گشت ارشاد، بسیج و همه نهادهای سرکوبگر رژیم فرو ریخت و رژیم ایران در آستانه فروپاشی قرار گرفت.
آنچه در انقلاب "ژینا" رخ داد نه تنها ناشی از «آگاهی انقلابی» مردم ایران، بلکه موجی از احساسات و خشم علیه سرکوب سیستماتیک مردم توسط جمهوری اسلامی ایران بود. برخلاف قیام های قبلی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، نه محلی یا اقتصادی بود و نه جنبش سبز برای جنگ بین جناح های رژیم. بلکه قیامی برای از بین بردن بساط هر نوع ظلم و ستم بود. چه ستم ملی توسط حکومت مرکزی و طرز فکر اشغالگرانە تمرکزگرایان، چه ستم انسانی به دست انسانها و چه نظام مردسالار و مردانه. آزادی زندگی زنان، به قول شکسپیر، نگاهی خشم آلود بە کل گذشته ستم بود.
احساسات عموماً کمتر از آگاهی نشات میگیرد، اما انقلاب ژینا نشان داد که با مدیریت هوشمندانه می توان احساسات را به طور هدفمند تنظیم کرد. وقتی علت احساسات یک مشکل حل نشده باشد. مشکلاتی که مانع زندگی عادی انسان می شود، زمانی که ما رنج می بریم، زمانی که می ترسیم، زمانی که عصبانی هستیم و یا زمانی که چیزی مانند سرطان روح و جسم یک جامعە را قبل از اینکه ما "هوشیار" باشیم، نابود می کند. دردهایی که با گوشت و خون خود احساس می کنیم منشا عمل می شود. لحظه به لحظه، این احساسات به شعله های آتش تبدیل می شوند و برای حل یک مشکل و التیام زخم ها به شکل هوشیاری در می آیند. انقلاب ژینا مرزهای حزبی و تشکیلاتی را در نوردید و باعث شد نسل جدیدی وارد عرصه مبارزه شود و جغرافیای سیاسی و تشکیلاتی کوردستان دستخوش تحولی دائمی شود. احزاب کوردستان نتوانستهاند خود را با تغییر وفق دهند و محتوا و عمق انقلاب زمینه ساز تغییر اندیشه سیاسی و تشکیلاتی جنبش سیاسی کوردستان نبوده است. انقلاب ژینا چالشی برای تمام سنت های قدیمی اجتماعی، سیاسی و سازمانی بود و موضوع «رهبری زنان» از حاشیه به کانون بحث تبدیل شد. پویایی جنبش زندگی آگاهی نبود، بلکه احساس مشترک بود. آگاهی چیزی است که از بالا به پایین از روشنفکران و نخبگان روشنفکر به جامعه می آید. این احساسات مردم بود که روشنفکران و نخبگان سیاسی را به حرکت درآورد و احساسات مردم بود که شکل مادی به خود گرفت و موج ایجاد کرد. احساسی که از قلب یک نفر به دیگری، از چشمی به چشم دیگر و از بدنی به بدن دیگر موج می زد. وقتی پدر و مادر بر مزار فرزندانشان سرودهای انقلابی می خواندند، زمانی که والدین شهدا در مراسم خاکسپاری عزیزانشان به جای سیاه پوشیدن، اسیران غرور را سرودند، این احساسات بود که شعله انقلاب شد که به آغاز خودآگاهی برای تغییر اساسی انجامید.
انقلاب "ژن، ژیان، ئازادی" را باید از منظر سیاست رویارویی دید. برای این منظور، به گفته اندی مریفیلد (Andy Merrifield) (1960) در کتاب «سیاست رویارویی»، این انقلاب ها مانند قطرات باران موازی بودند. قطرات باران به صورت موازی از ابرها می ریزند تا زمانی که یک قطره یک بار و تنها یک بار از خطوط موازی خارج شود. آنها با قطره دیگر برخورد می کنند و این خروج یک قطره از خط منجر به یک سری رویارویی های می شود و این رویارویی ها منجر به ایجاد چیزی جدید می شود، نظم جدیدی که اصول آن مبارزه جمعی است. جنبش برخورد قطرات در قطرات موازی بود. جنبش ژینا منجر به ظهور صحنه جدیدی در سیاست و سیاست ورزی شد. جامعه جهانی صدای مردم ایران را شنیده است. سازمان ملل متحد تشکیل کمیته حقیقت یاب جنایات رژیم ایران را آغاز کرد. این امر باعث شد که احزاب و بسیاری از رهبران احزاب، چه در سطح احزاب ملی کوردستان و چە احزاب و سازمانهای تمرکزگرا دچار "کوری سرعت" شوند و برای رسیدن بە کرسی ریاست و قدرت در تهران به رقابت بپردازند. نتیجه آن منشور "جورج تاون" بود. این شروع از هم پاشیدگی شد و موج نیروهای منفی در درون جنبش شد. انقلابی که می توانست به نیروی تحول تبدیل شود و کوردستان را از حاشیه به مرکز رهبری جنبش عدالتخواه و حق طلبانه ملل تحت ستم ایران تبدیل کند، قربانی شد. اقتدارگرایی عجولانه و نابجا یکپارچگی کوردستان را تدریجا از هم پاشید.
دو سال پس از انقلاب ژینا و پس از حوادث ١٣ آوریل ٢٠٢٤، جهان اکنون محتوای رژیم ایران را بهتر از همیشه میداند و به جرأت میتوانم بگویم که هرگز چنین فرصتی برای جنبش مل مردم کوردستان در عرصه بینالمللی وجود نداشته است. اما به دلیل شکافهایی که متأسفانه پایانی ندارد، هر روز فرصت ها از دست می رود. در حالی که فضای شبکه های اجتماعی در قرن هوش مصنوعی باید به کانون اصلی مبارزه با اشغالگری و به خاطر منافع والای ملی تبدیل شود، این فضا به کانونی برای بالا بردن تنشهای سازمانی، فردی و سیاسی تبدیل شده است. اگر احزاب صدای انقلاب نسل جوان را آنطور که هست نشنوند، فریادهای نسل Z و آلفا را نشنوند و زنان، جوانان و نسل جدید را نقش اصلی نکنند، یک فرصت طلایی در خطر از دست رفتن است. تصمیم گیری های سیاسی قادر به صحبت به زبان نسل هوش مصنوعی نیست.