ژئوپلتیک و استراتژی؛ زمینەهای تقابل میان ایران و اسرائیل
(تبارشناسی جنگی فراتر از انتقام)
شاهو حسینی
بدون تردید آنچە میان ایران و اسرائیل میگذرد فراتر از یک انتقام است، فراتر از تلاشها برای گرفتن انتقام خون چند فرمانده نظامی، دبیرکل یا شخصیت بالای چند سازمان و گروه شبەنظامی. اگرچە حملە بە سفارت ایران در سوریە، هدف قراردادن اسماعیل هنیە در تهران و سیدحسن نصرالله دبیرکل حزباللە چند فرمانده برجسته سپاه در بیروت عامل تسریع در تقابل مستقیم ایران و اسرائیل بود. اما بدون تردید رقابت ژئوپولتیکی و تقابل ایدئولوژیک در این تقابل نقش برجستهتری دارند. برخلاف امروز، در دوران حکومت پهلوی، ایران دومین کشور مسلمان پس از ترکیه بود که اسرائیل را بە رسمیت شناخت و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرد، این در حالی بود کە اعراب در جنگ و تقابل نظامی بر سر مسالە فلسطین با اسرائیل بە سر میبردند. ظهور جمهوری اسلامی در خاورمیانه به عنوان یک حکومت فوندامنتال شیعی با مشخصه ضدیت با غرب و یهود اما خیلی زود جای مناسبت دیپلماتیک با اسرائیل را بە تقابل و خشونت داد. در اسرائیل اما با این موضوع بە سردی پرداختە میشد، تا زمان روی کارآمدن اسحاق رابین در دهە نود میلادی، در کنار علل متفاوتگستردە، اما او شاید برای دورکردن گروههای فلسطینی از ایران و گستردەتر از آن برای جلوگیری از نفوذ ایران و ایجاد تهدید در درون مرزهای اسرائیل جهت تهدید امنیت ملی اسرائیل خودگردانی فلسطینیها را در اسلو بە رسمیت شناخت. همچنین در دورە نخستوزیری او بود کە پیمان صلح با اردن بە امضاء رسید و مناسبات اسرائیل با بسیاری از کشورهای عربی عادی شد، در واقع رابین بە این ترتیب در جهت از میان برداشتن شکلگیری محیط تهدید علیە امنیت بینالمللی اسرائیل بود، شاید او با تیزبینی شاهد تحرکات تهدید آمیز ایران در لبنان و سوریە بود. زمانیکە آمریکا در جنگ خلیج صدام را از کویت بیرون راند، برای کوردها مدار ٣٦ درجه تعیین شد و کوردستان بە نوعی از عراق به صورت دوفاکتو جدا گردید، این روند موجب حذف حکومت صدام از مناسبات قدرت و تقابل در خاورمیانە از یک سو با ایران و از سوی دیگر با اسرائیل گردید، یعنی اگر عراق بەنوعی حائل میان ایران و اسرائیل در خط مقدم نبرد با اسرائیل بود، با حذف او ایران از طریق نفوذ در عراق و دسترسی آسانتر به سوریه بەخط مقدم تقابل با اسرائیل تبدیل شد. دو رخداد مهم در ایران اسرائیل را نسبت بە ایران حساستر نمود، نخست پردەبرداشتن از برنامە اتمی ایران توسط سازمان مجاهدین خلق در دورە خاتمی بود و رخداد دوم لفاظیها و حملات گستردە محموداحمدینژاد بە اسرائیل کە در دوران ریاست جمهوری او تخاصم میان ایران و اسرائیل را عمیقتر گردید.
ژئوپلتیک و استراتژی بەمثابە عامل تقابل ایران و اسرائیل
تلاشهای ایران از طریق دو گروە عمدە در جنگ نیابتی با اسرائیل جهت تاثیرگذاری بر امنیت ملی و امنیت بینالمللی موجب به بازاندیشی نگاه اسرائیل بە خاورمیانە و حضور موثرتر و گستردەتر شد. این روند بەخصوص از دوران ریاست جمهوری باراک اوباما کە مرکز ثقل سیاست خارجی آمریکا را از خاورمیانە بە شرق دور آسیا و مشخصا دریای چین و جزیرە تایوان منتقل نمود، آشکارتر گردید. ایران از طریق کودتای حماس در غزه و بیرون راندن فتح از آنجا بەنوعی در داخل ژئوپلتیک اسرائیل بە تهدیدی علیه امنیت ملی اسرائیل از طریق ترور، حملە علیه شهروندان مدنی و اهداف مدنی برای ایجاد ناامنی تبدیل شد، همزمان نیز در شمال و از طریق مرز مشترک اسرائیل با لبنان، حزب اللە از طریق موشک پرانی، نفوذ بە داخل اسرائیل از طریق تونلها جهت ترور و ربودن نظامیان و شهروندان مدنی اسرائیلی اقداماتش مکمل تهدیدات حماس برای خدشه بە امنیت ملی اسرائیل بود. در فراسوی مرزهای اسرائیل نیز، ایران از طریق گسترش هژمونی در عراق و ایجاد گروهای تروریستی شبەنظامی، کودتا در یمن و قبضە قدرت توسط گروە تروریستی حوثی و تلاش برای کشاندن پای چین بە خاورمیانە در صدد تلاش برای ایجاد تهدید علیە امنیت بینالمللی اسرائیل بود.
اسرائیل اما برای مقابله با این تهدیدات از یک سو در مرزهای خویش به تقابل با حماس و حزبالله پرداخته و در فراسوی مرزهای خود، در تلاش برای معماری نوین ژئوپلتیکی از طریق ایجاد پیمان ابراهیم با کشورهای عربی در ساحل خلیج فارس و همسایه ایران بود. در واقع در حوزە ژئوپلتیک اسرائیل از طریق پیمان منطقەای با کشورهای عرب حاشیە خلیج، مصر، اردن، مراکش، یونان و قبرس درصدد ایجاد یک سیستم پایدار و قوی از روابط با این کشورهاست تا تلاشهای استراتژیک ایران برای هژمونی مطلق در خاورمیانە را خنثی نمایند. عمدە تلاشهای اسرائیل برای خنثیسازی تلاشها و استراژیهای ایران در خاورمیانە بەغیر از تقابل نظامی با حماس و حزبالله، تلاشهایی دیپلماتیک بود، اما حملە ٧ اکتبر ٢٠٢٣ حماس بە اسرائیل از یک سو و کشاندن پای چین بە محیط امنیتی خاورمیانە توسط ایران در نقش میانجی برای ایجاد وحدت میان حماس، فتح و دیگر گروههای فلسطینی جهت ایجاد یک دولت مشترک در غزه و کرانە باختری کە میتوانست منجر بە شکلگیری تهدیدی گسترده و پایدار علیه اسرائیل بشود، اسرائیل را بەسوی از میان برداشتن اسماعیل هنیه در تهران و بەعنوان میهمان مراسم تحلیف رئیسجمهور ایران سوق داد، این عملیات در واقع یک پیام آشکار، خشن و محکم بود برای چین و ایران کە اسرائیل به هیچ تهدیدی علیه امنیت بینالمللی خود با اغماض برخورد نمیکند. در واقع هنیە بەعنوان شخصیت محوری فلسطینی این وحدت و ایران بەعنوان بازیگر این وحدت فلسطینی مورد هدف اسرائیل قرار گرفتند. ایران نیز کە استراتژی امنیتی او برای فرم دادن بە یک محیط امنیتی جدید در خاورمیانە از طریق حذف اسرائیل با شکست روبەرو شدە بود، علیه تلاشهای اسرائیل ناچار بە پاسخگویی مستقیم نظامی شد و بە این ترتیب جنگ نیابتی ایران و اسرائیل تبدیل بە جنگ و تقابل مستقیم نظامی شدە کە هر روز انتظار میرود گستردەتر گردد. خاورمیانە شاید ملتهبترین روزهای خود را سپری میکند، جایی کە اسرائیل هیچ تهدیدی علیه امنیت خویش را برنتابیدە و جمهوری اسلامی بنیادگرا نیز بە ناچار متخاصمتر و مصممتر از گذشته در تلاش برای محو اسرائیل از صفحە روزگار است.