دو کلام حرف حساب با دلواپسان "خلا قدرت" در میانه جنگ منطقهای
کیوان درودی
از آنجایی که هیچگاه اعتمادی قابل اشاره بین هیات حاکمه عموما مستبد و مردم -بخوان رعیت- در ایران وجود نداشته است، نگرانی از آنچه "خلا قدرت" مینامند در کنار واژگان و عباراتی همردیف آن، همچون تجزیه، توطئه، دست بیگانگان، انگلیسیها و .. در بزنگاههای تاریخی پیوسته وجود داشته و دارد. این عبارات همواره بار معنایی ضدمردمی داشته و حیات ایران و ایرانیت -همچون ایدئولوژی- را به وجود یک قدرت از بالا به پایین، بدون شرطِ مشروعیت و با تکیه بر عنصر زور، همسان نشان میدهد. به طوری که تصور وجود ایرانی بدون دو عنصر سلطنت و تشیع تقریبا غیرممکن است. ذهن ایرانی که حاصل یک سده ناسونالیسم توام با فاشیسم بوده چنان تشجیعی و تهییجی است که هرگز راه گریزی برای حل تضاد رعیت-قدرت مطرح نکرده است تا در عرصه عمومی بتوان از ایرانی سخن گفت که بر مبنای اراده شهروند ایرانی بنا نهاده شده باشد.
به عبارتی دیگر، عاملیت فرد و به تبع آن، اجتماع برای بنیاد نهادن نمایندگی سیاسی -دسته، حزب یا دولت- هرگز همچون اساس ایده سیاسی با جدیت موضوعیت پیدا نکرد؛ بلکه همواره بازی قدرت در جایی که مردم فاقد نقش و حضور هستند پیش رفته و ناگهان پشت درهای بسته یا عوامل انگلیس! یا سایر کشورها سرنوشت این مملکت را رقم زدهاند.
همانگونه که انگلستان رضاخان (بعدها رضاشاه) را با توپ و طیاره تجهیز کرد تا اقوام اصیل! ایرانی را مطیع فرمان سازد؛ همانطور که "دستهای پشت پرده" آمریکا در کودتای ٢٨ مرداد نقش داشت و رادیو فرانسه نام خمینی گمنام را بر سر زبانها انداخت، و همانگونه که روسها راه سوریه و حفظ بشار اسد را برای جمهوری اسلامی مشخص کردند، امروز نیز گویا قرار است با یا بدون اطلاع، کشوری دیگر با اقدامی نظامی زمینه وقایعی را فراهم آورد تا نهایتا -دستکم روی کاغذ- به قدرت گرفتن یک جریان یا شخص منجر شود.
ما اینجا دنبال "مقصر" نیستیم که البته وجود دارد؛ بلکه بیشتر به عنوان پدیدهای که اینجا "دکان ایرانیت" نام میگذاریم، به آن مینگریم. کوششی است تا مشخص کنیم که چه چیزی باعث شده تا عدهای از یک سو در جایی که منافعشان بطلبد مقابل "ایرانیان" سینهچاک ایران باشند و از سویی از "بیگانگان" بخواهند تا "وطن" دردانهشان را بمباران کنند!
در روزهای گذشته اسرائیل تلاش کرد تا با یک رویکرد نسبتا تازه گوشههایی از کارتهای جدیدی را رو کند که قرار است بر روی میز ایران به بازی گرفته شوند و در این میان، دموکراسیخواهان از یکسو، جمهوری اسلامی و در ضلع سوم طرفداران سلطنت هریک مواضعی را اتخاذ کردند که فارغ از جنبههای ریتوریک آن، هرکدام معانی خاصی داشتند. دموکراسیخواهان غالبا نگران این هستند که با روشهای کاملا قهری، عاملیت بدنه اجتماعی که در خلال خیزش زن، زندگی، آزادی به نقطه عطفی رسیده بود، بار دیگر کاسته شود و جای آن را زدوبند سیاسی بگیرد و مردم بار دیگر با یک رژیم تکحزبی اقتدارگرای دستنشانده دول خارجی مواجه شوند.
همچنین، جمهوری اسلامی و هوادارانش که هماکنون در موضع ضعف و استیصالاند تلاش میکنند تا از یکسو، با توصیه اخلاقی "بَدیهای شرِ جنگ" را به مخالفان عاصی خود گوشزد کنند و فرستادگانشان را به تمام کشورها بفرستند تا مبادا ضربه کاری را در جواب موشکپراکنی متحمل شوند و از دیگرسو شعارهای جزمگرایانه و شعاردرمانی را پیش گرفتهاند.
اما ضلع سوم که مخاطب اصلی این نوشته هستند، برخلاف وقتی که علیه اعتراض اتنیکها شعار ایران زندهباد سر میدهند و از خطر قریبالوقوع "تجزیه" میگویند، در مقابل اسرائیلی که قرار است به میهنشان تعرض کند نهتنها نگرانی خاصی در چهره ندارند، بلکه مشوق این حمله نیز شدهاند.
برای ما به عنوان ناظر این مسئله مهم است که چگونه جریانی که مدعیست خط اصلی به زعم خودشان "میهنپرستی ایرانی" را نمایندگی میکند، چگونه تا این حد سقوط کرده که دیگران را به تعرض به میهنشان تشویق میکنند و در به زبان آوردن این اشتیاق و میل درونی هیچ ابایی ندارند! همین جریان در اوج خیزش انقلابی ١٤٠١، دیگر گروههای سیاسی را به دلیل تقاضای منطقه پرواز ممنوع به جهت حفظ جان معترضان را، به زمینهسازی برای "بنغازیسازی" ایران متهم کردند؛ اما حالا به دیگر کشورها اطمینان میدهند که اجازه "خلا قدرت" نمیدهند! برای ما جالب است که چگونه با این اطمینان خاطر از چنین چیزی سخن به میان میآورند و چرا دقیقا از خلا قدرت نگراناند.
این استقبال کمنظیر از کشورهای دیگر برای حمله به میهن! در تاریخ میهنپرستی چگونه روایت خواهد شد؟
باری اینجا واکاوی ریشههای ترس از خلا قدرت بحث اصلیست. خلا قدرت از نظر ذهن مستبد ایرانی برابرنهاد تجزیه و فروپاشی کامل سرزمینی است. آنها هیچگاه به این سوال جواب ندادند که اگر کوچکترین خلا قدرت زمینه تجزیه ایران را فراهم میکند؛ پس این ادعای "اقوام اصیل" و "رقابت بهترین قوم ایرانی" چیست؟ اگر این مردمان این چنین به ایران ادعاشده تعلق خاطر دارند؛ چرا از کوچکترین خلا قدرت برای جدایی سود میجویند؟
اینجا، بدون اینکه وانمود کنیم که ایرانی اصیلتری از این میهنپرستان خودخوانده هستیم و با رعایت ادب میگوییم که این مسیر تنها یک مقصد محتمل دارد و آن امید بستن به دستنشاندگی و آزمودن راهی نافرجام است که تجربه ثابت کرده تنها میتواند برای مقطع گذرا موجی از همراهی را داشته باشد.
منافع، دیدگاهها، مطالبات و دغدغهها در جامعه نوین به ویژه در پهنه جغرافیای ایران با تمامی تکثر آن، بسیار گوناگون است و امکان اینکه بتوان با حمایت دیگر کشورها به ثباتی پایدار و روایی داخلی رسید؛ چندان سهلالوصول نیست. به ویژه اینکه محتوای و رویکرد خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی، ثابت کرد که خیابان متعلق به مردمان است و هرتلاشی برای مصادره آن، چه با تبلیغات و چه با حمایت خارجی مصادره نخواهد شد.
دلیل اینکه شما خلا قدرت ناشی از سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را، خطر میپندارید این است که میدانید اراده مردم در نقطه مقابل امیال شما قرار دارد و تنها با قوه قهریه و استفاده از راههای کثیفی همچون پوستاندازی با عناصر سابقا جنایتکار سپاه میتوانید این تمایل و اراده را به عقب برانید. به همین دلیل نیز مدام فریاد عفو را سر میدهید تا این جانیان را بابت اینکه پای میز محاکمه نمیروند، به تصور خودتان مطمئن سازید. اما چنین نیست ، دههزار دادخواه، شرافتمندان و نسل نو، قدرتی فراتر از زدوبند شما خواهند داشت.