افزایش نرخ خودکشی در میان زنان ایران؛ پیامد سرکوب سیستماتیک
شهریار طهماسبی
بحران افزایش نرخ خودکشی در میان زنان ایرانی، پدیدهای پیچیده و چندبعدی است که ریشه در سیاستهای محدودکننده و فشارهای اجتماعی-فرهنگی دارد. آمارهای موجود نشان میدهد که ایران یکی از بالاترین نرخهای خودکشی را در منطقه خاورمیانه دارد. این وضعیت، پیامد مستقیم سیاستهای سرکوبگرانه علیه زنان، از جمله تحمیل حجاب اجباری و محدودیتهای اجتماعی متعدد است. فشارهای روانی ناشی از این محدودیتها، تأثیرات عمیقی بر سلامت روان زنان گذاشته و در مواردی منجر به تصمیمات غیرقابل بازگشت شده است.
نمونههای متعددی از پیامدهای این فشارها وجود دارد که مورد آرزو خاوری یکی از تکاندهندهترین آنهاست. این دانشآموز ۱۶ ساله که به دلیل رفتارهای طبیعی نوجوانانه مورد آزار قرار گرفت، نماد روشنی از قربانیان این سیستم سرکوب است. محرومیت از حضور در کلاس درس و فشارهای مستمر روانی، نه تنها حق تحصیل را از او سلب کرد، بلکه در نهایت منجر به تصمیم دردناک او برای پایان دادن به زندگیاش شد. این مورد همچنین نشاندهنده تبعیض مضاعفی است که اقلیتهای قومی و مهاجران با آن مواجه هستند.
سیستم کنترل اجتماعی از روشهای پیچیدهای برای مقابله با مخالفان استفاده میکند که یکی از مهمترین آنها "بیمار انگاری" است. این رویکرد که به طور خاص علیه زنان معترض به حجاب اجباری به کار گرفته میشود، شامل معرفی مخالفان به عنوان افراد دارای اختلالات روانی، انتقال اجباری به مراکز روانی و اجبار به اعترافات تلویزیونی است. این روشها نه تنها آسیبهای روانی جدی به افراد وارد میکند، بلکه اعتبار اجتماعی و هویت فردی آنها را نیز هدف قرار میدهد.
تناقض چشمگیری در وضعیت زنان ایران مشاهده میشود. در حالی که آنها ۷۰ درصد دانشجویان رشتههای علمی و فنی را تشکیل میدهند، با نرخ بیکاری دو برابری نسبت به مردان مواجه هستند. این شکاف عمیق میان توانمندیهای تحصیلی و فرصتهای شغلی، نشاندهنده وجود موانع ساختاری در مسیر پیشرفت زنان است. این وضعیت نه تنها منجر به هدر رفتن سرمایههای انسانی میشود، بلکه فشار روانی مضاعفی را نیز بر زنان تحصیلکرده وارد میکند.
پیامدهای روانی و اجتماعی این محدودیتها بسیار گسترده و عمیق است. افزایش افسردگی، اضطراب گسترده و اختلالات روحی فراگیر در میان زنان به وضوح قابل مشاهده است. افزایش نرخ خودکشی، بهویژه در میان زنان و دگرباشان جنسی، یکی از تلخترین پیامدهای این وضعیت است. عدم دسترسی به خدمات مشاورهای و رواندرمانی مناسب، محدودیتهای پژوهشی در این زمینه، و انگزنی اجتماعی، مشکلات موجود را تشدید میکند.
محدودیتهای پژوهشی و عدم امکان بررسی دقیق این مسائل، شناخت کامل ابعاد این بحران را دشوار کرده است. با این حال، شواهد موجود نشان میدهد که این بحران نیازمند توجه جدی و اقدامات اساسی است. عدم رسیدگی به این وضعیت میتواند پیامدهای جبرانناپذیری برای جامعه داشته باشد. ضروری است که سیاستگذاران و مسئولان اجتماعی، با درک عمیق از ابعاد این مسئله، در جهت رفع محدودیتها و ایجاد فضای اجتماعی سالمتر گام بردارند.