دفاع مشروع، شناسنامه مبارزه سیاسی در کوردستان
رضا دانشجو
می گویند بعد از دستگیری “چگوارا” انقلابی شهیر چپگرا، از چوپانی که جای او را لو داده بود پرسیدند: چرا محل مخفی شدن چگوارا را لو دادی در حالیکه او برای آزادی شما مبارزه می کرد! چوپان جواب داد: او با جنگ هایش گوسفندان مرا می ترساند!
تاریخ پر است از داستان جماعتی ساده لوح که با تصورات غلط خویش همیشه بزرگترین مانع در راه آزادی خود و همنوعان خود بوده اند. در تاریخ مبارزات سیاسی در کوردستان شاید نمونه های زیادی را در این باره بتوان یافت، هرچند در کنار ساده لوحی متاسفانه باید اقرار کرد خیانت و نوکری بیگانه هم نقش مهمی در راه نرسیدن به آرمان سیاسی در کوردستان داشته است.
درست در روزهایی که پیشوای بزرگ در حال تحقق بخشیدن به رویای سالیان مردم کورد بود و سنگ زیربنای یک جامعه مترقی و پیشرفته را در کوردستان می چید، عده ای ساده لوح و خائن در حال خنجر زدن از پشت به پیشوا و یارانش بودند. آنها که بعدا در کمال گستاخی و بی هویتی، از اشغالگر بابت به دارآویختن قاضی بزرگ و یارانش تشکر و قدردانی کردند. اما آنها چه کسانی بودند که اینگونه ناجوانمردانه به آرزوی تاریخی یک ملت خیانت کردند؟ گروه اول را باید ساده لوحانی نامید که ردپای افکار به ظاهر صلح طلبانه شان را که همیشه آمیخته با نوعی خوش خیالی و توهم محض است در برهه های تاریخی مختلف دید. دسته دوم عده ای سران قبیله ها و عشایری بودند که حکومت قانون پیشوا، راه دزدی و غارت آنها را گرفته بود، جماعتی که جز نوکری حاکمان راه دیگری برای زندگی کردن نمی دانستند.
سالها بعد از این خیانت تاریخی، در روزهای حساس دیگری که می توانست تاریخ مردم کورد در شرق کوردستان را دوباره بنویسد، عده ای در لباس خیانت یا ساده لوحی و تفکرات التقاطی بدون شناخت از شرایط جامع به بزرگترین مانع و سد دربرابر خواسته های مردمشان تبدیل شدند.
در دسته بندی این افراد می توان سه گروه مشخص را نام برد.
دسته اول کسانی بودند که به طمع مال دنیا آشکارا همراه و همکار اشغالگر شدند و شغل مزدوری را انتخاب کردند، واژه پرمعنای “ جاش” شاید بهترین و زیبنده ترین برای توصیف کسانی است که آگاهانه مسیر خیانت را انتخاب کردند. دسته دوم کسانی ساده لوح و زودباور بودند که در تصورشان هرگونه مبارزه با اشغالگر ابتدا به ساکن محکوم به شکست است و راهی جز تحمل وجود ندارد ، اینها جماعتی بودند که زندگی آرام در خفت را به مبارزه ترجیح دادند. دسته سوم ،گروهی بودند که قبله آمال و آرزوهایشان نه در دل مردم سرزمین شان بلکه فرسنگ ها آنطرف تر رو به مسکو بود! جماعتی متوهم که در آرزوی مبارزه با دیو ساختگی امپریالیسم هرچیزی را روا می دانستند. گم شدگان سیاسی که تفکراتشان باعث به هدر رفتن سالها عمر و جوانی هزاران جوان انقلابی شد. آنها که تحت نفوذ حزب توده بزرگترین عامل در جهت انشقاق جامعه سیاسی در کوردستان بودند.
تکلیف گروه اول کاملا مشخص است و نیازی به بررسی و توضیح ندارد اما بعضی سوالات مطرح شده و در واقع بعضی شیطنت های گروه دوم و سوم باید پاسخ داده شوند . واکاوی این گروهها می تواند مانعی مهمی در جلوگیری از تکرار اشتباهات فاجعه بار گذشته باشد. گروههای حتی بعد از فروپاشی کامل هنوز هم در حال سمپاشی افکار عمومی هستند و با مطرح کردن مسائل بی پایه و اساس یا جعل تاریخ سعی در ایجاد شک و تردید در مورد بعضی از واقعیات پذیرفته شده جامعه کوردستان دارند. به عنوان نمونه مکرر از این گروهها پ افراد شنیده می شود که جنگ نظامی با جمهوری اسلامی اشتباه بوده و باعث هدررفت سرمایه انسانی و به نتیجه نرسیدن آرمان سیاسی کوردها شده است!
ابتدا باید گفت آنچه در کوردستان و در مواجه با رژیم جمهوری اسلامی اتفاق افتاد نه جنگ بلکه دفاع مشروع بود. باید نسل جوان بداند که رهبران کورد از جمله شخص دکتر قاسملو بسیار سعی کرد که از راه گفتگو و دیالوگ مشکل کوردها در ایران را حل کند این تلاشها تا آن حد بود که از سوی بعضی از گروه ها و افراد سیاسی او به سازش طلبی متهم شد! این کوردها نبودند که آغازگر جنگ بودند. وقتی خمینی در مردادماه ۵۸ فرمان جهاد علیه کوردها را صادر کرد و جنگی ناخواسته را به مردم کورد تحمیل کرد، واضح بود که کوردها حق دفاع مشروع را برای خود حفظ کنند و با متجاوز بجنگند!
حالا بیایید از منظری دیگر به این قضیه نگاه کنیم ما هم مثل این جماعت، جنگ را اشتباه تاریخی کوردها فرض می کنیم و سعی می کنیم با استناد به داده های تاریخی و انفاقات رخ داده در آن سالها به واکاوی مساله پرداخته و بعد نتیجه گیری کنیم.
بعد از استقرار رژیم جمهوری اسلامی نیروهایی که علیه رژیم شاه مبارزه می کردند دو دسته شدند. عده ای در کنار خمینی ایستادند و عده ای او را نپذیرفتند. چپ ها شاید مهم ترین گروه سیاسی در آن روزها بودند. در رویایی با خمینی، چریک های فدایی خلق، یکی از دو گروه اصلی چپگرا در کنار توده، دو دسته شدند جناح اقلیت که مبارزه مسلحانه را انتخاب کرد و جناح اکثریت که گفتگو و دیالوگ را برگزید! حزب توده از همان آغاز در کنار خمینی بود و او را مانعی در برابر امپریالیسم می دانست و مدام در تلویزیون در حال مناظره سیاسی! ملی مذهبی ها از مهم ترین گروههای سیاسی دیگر بودند آنها از نزدیکان خمینی بودند و از پاریس تا تهران همراه و همکار او!
اما خمینی با این جماعت که راه دیالوگ و گفتگو را انتخاب کردند چه کرد! احسان طبری را می توان یکی از بزرگترین تئوریسین توده و چپ نه در ایران بلکه در جهان دانست او در زندان و تحت بازجویی های حسین شریعتمداری کتاب “ کژراهه” را نوشت و بعد ها به طرز مرموزی مرد. کیانوری رهبر حزب توده هم سرنوشتی بهتر از او نداشت و بعد از سالها زندان مرد. تقریبا از این افراد صلح طلب و طرفدار دیالوگ! هیچ کسی زنده نماند آنها هم که زنده ماندند از ایران فرار کردند!!
ملی مذهبی ها سرنوشتی بهتر از توده ها نداشتند یا بطور کلی منزوی شدند یا به زندان رفتند.
اما این رفتار جمهوری اسلامی صرفا در برابر مخالفانی نبود که از نظر فکری با رژیم اختلاف عقیده داشتند. صدها روحانی سرشناس شیعه هم به دلیل مخالفت با ایده حکومت داری ولایت فقیه یا خانه نشین شدند یا زندانی! آیت الله شریعتمداری شاید سرشناس ترین این افراد بود که به دلیل مخالفت با خمینی، از مرجعیت شیعه خلع شد! و حتی بعد از مرگش رژیم اجازه برگزاری مراسم را به خانواده وی نداد!
اما ماجرا به اینجا هم ختم نمی شود جمهوری اسلامی حتی به صاحب منصبان خود هم رحم نکرده و بسیاری از آنها علی رغم نوکری و خدمت به رژیم در نهایت یا خانه نشین شده اند یا زندانی و فراری!!
ابولحسن بنی صدر نخستین رئیس جمهور تاریخ جمهوری اسلامی است که با چراغ سبز خمینی و رای میلیونی به قدرت رسید اما خیلی زود تاریخ مصرفش تمام شد و به شکل تحقیرآمیزی مجبور به ترک ایران شد! کنار زدن منتظری و خانه نشین کردنش توسط خمینی به عنوان قائم مقام رهبری! محبوس کردن موسوی و کروبی توسط خامنه ای، ممنوع التصویر شدن خاتمی رئیس جمهور هشت ساله رژیم، عدم تایید صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای ریاست جمهوری و بعد خفه کردنش، سرنوشت احمدی نژاد دست پرورده خامنه ای و… نمونه های بی شماری هستند از رفتار جمهوری اسلامی با کسانی است که جز نوکری و خدمت به این رژیم و البته خیانت به ملت چیزی در کارنامه شان نیست!
حالا سوال این است که با این کارنامه طولانی جمهوری اسلامی در حذف و کنارزدن مخالفان و حتی موافقانش، مگر راهی جز مبارزه هم باقی می ماند!
واقعیت این است که طرح چنین موضوعات بی اساسی اگر از سر ساده لوحی نباشد بی شک چیزی جز خیانت نیست! جای شک نیست که عده ای با طرح چنین مسائلی سعی در توجیه مواضع غلط خود داشته و در واقع دارند از واقعیت فرار می کنند!
نکته پایانی و مهمی که هرگز نباید فراموش شود این است که اگر آن دفاع مشروع و قهرمانانه پیشمرگه های قهرمان نبود اینک چیزی از روح مقاومت در کوردستان باقی نمانده بود. مقاومت شجاعانه و دلیرانه شیرزنان و مردان کورد بود که خواب جمهوری اسلامی را برای به زانو درآوردن اراده ملت کورد ناکام گذاشت. آنچه در انقلاب ژینا در کوردستان اتفاق افتاد ادامه همه دفاع مشروع بود اینبار در خیابان و با ابزاری دیگر! حرکت عظیمی که نشان داد شاید جمهوری اسلامی خاک کوردستان را اشغال کرده باشد اما روح مقاومت و آزادی خواهی مردم کورد تسخیرناپذیر است! کوردستان زنده و بیدارتر از همیشه است و این بیداری میوه آن درخت تنومندی است که پیشوای بزرگ در کوردستان کاشت و خون هزاران لاله های شهید در این مبارزه طولانی آنرا آبیاری کرده است، درختی تنومند که حالا در همه جای این جغرافیای دربند از آگری تا دالاهو ریشه دوانیده است و نه تبر اشغالگر و نه توهمات عده ای ساده لوح یا مغرض خائن نمی تواند به آن آسیبی برساند.