
دکتر مجید حقی: برای ملت کورد، ۱۲ فروردین نماد «نه» بزرگ به جمهوری اسلامی است
مصاحبە: شهرام سبحانی
اشارە: ١٢ فروردین، روزی کە رژیم جهل و جنایات جمهوری اسلامی خود را بر جامعەی چند ملیتی ایران تحمیل کرد و از آن روز بە بعد سایەی بدبختی و سیەروزی بر جامعەی ایران کشیدە شد، اما این روز در تاریخ مبارزاتی و سیاسی کوردستان یادآور یک حماسە و افتخاری بزرگی است کە مردم کوردستان رفراندوم رژیم را بدلیل عدم شفافیت محتوای رژیم و مبهم بودن ساختار آن، آنرا تحریم کردند و از همان ابتدا راە خود را با این نظام جدا کردند، در ادامەی این گفتگو با سوالاتی نظیر اینکە، رژیم جمهوری اسلامی چگونه ۱۲ فروردین را بر جامعه ایران تحمیل کرد؟، چرا احزاب کوردستان، بهویژه حزب دموکرات کوردستان، رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کردند؟، چرا جمهوری اسلامی از برگزاری یک رفراندوم آزاد و دموکراتیک هراس دارد؟ و چرا جامعه چندملیتی ایران تاکنون اقدامی متحدانە برای سرنگونی این رژیم برنداشته است؟ و... روبرو خواهیم شد کە برای پاسخگویی بە این سوالات گفتگویی با آقای دکتر مجید حقی، فعال سیاسی خواهیم داشت.
آقای حقی خیلی ممنون از اینکە دعوت ما را پذیرفتید ابتدا میخواهم با این سوال مصاحبە را شروع کنم کە رژیم جمهوری اسلامی چگونه ۱۲ فروردین را بر جامعه ایران تحمیل کرد؟
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، حکومت تازه تأسیس اسلامی بلافاصله تصمیم به برگزاری همهپرسی برای تعیین نوع حکومت گرفت. در این همهپرسی، تنها یک گزینه به مردم پیشنهاد شد: «جمهوری اسلامی آری یا نه». هیچ آلترناتیو دیگری مطرح نبود و مردم نمیدانستند قرار است دقیقاً چه نظامی مستقر شود. حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی هنوز تدوین و معرفی نشده بود. فضای حاکم پس از انقلاب بهگونهای بود که هرگونه مخالفت با این همهپرسی، به طرفداری از سلطنت یا مخالفت با انقلاب تعبیر میشد. در همین فضا، بسیاری از احزاب و گروهها از جمله بعضی از نیروهای چپ، و احزاب ملیتهای مختلف از جمله کوردستان این همهپرسی را تحریم کردند. در عین حال در بسیاری از مناطق، صندوقهای رأی یا وجود نداشت یا مشارکت مردم بسیار ناچیز بود. نتیجه این فرایند، اعلام رسمی ۹۸٪ رأی مثبت بود، در حالی که بسیاری از مردم و مناطق بهویژه مردم کوردستان در آن شرکت نکردند.
چرا ۱۲ فروردین، برای ملت کورد یادآور افتخاری بزرگ است؟
برای ملت کورد، ۱۲ فروردین نماد «نه» بزرگ به جمهوری اسلامی است. در واقع در سال ۱۳۵۷ دو انقلاب همزمان در ایران جریان داشت: انقلاب اسلامی در مرکز و انقلاب ملی و دموکراتیک در کوردستان. ملت کورد به پشتوانه تجربیات تاریخی، مانند جمهوری کوردستان و حضور احزاب سکولار و آزادیخواە، به جمهوری اسلامی و ساختار مبهم آن رأی ندادند. احزاب کوردستان، از جمله حزب دموکرات کوردستان ایران و کومەله، از مردم خواستند در همهپرسی شرکت نکنند. در نتیجه، بخشهای وسیعی از کوردستان نه تنها در رأیگیری شرکت نکردند بلکه عملاً نشان دادند که به جمهوری اسلامی باور و اعتمادی ندارند. این مقاومت و تحریم، بهعنوان یکی از دستاوردهای هویت و آگاهی ملی کوردها در تاریخ معاصر ثبت شد.
چرا احزاب کوردستان، بهویژه حزب دموکرات کوردستان، رفراندوم جمهوری اسلامی را تحریم کردند؟
احزاب کوردستان، بهویژه حزب دموکرات کوردستان ایران به رهبری دکتر عبدالرحمان قاسملو، با آگاهی از ماهیت ایدئولوژیک و غیردموکراتیک جمهوری اسلامی، این رفراندوم را تحریم کردند. این احزاب تأکید داشتند که مردم کوردستان بدون تضمین حقوق ملی، فرهنگی و زبانی، حاضر به پذیرش هیچ حکومتی نیستند. رهبران کورد بارها خواستار به رسمیت شناختن حق خودمختاری و حقوق ملتهای ایران شدند اما رهبران جمهوری اسلامی با این خواستهها مخالفت کردند. همچنین عدم شفافیت درباره محتوای جمهوری اسلامی و وابسته بودن این نظام به ولی فقیه، برای کوردها قابل قبول نبود. بنابراین مردم کوردستان با رهبری احزاب سیاسی خود، از همان ابتدا راه خود را از جمهوری اسلامی جدا کردند.
چرا جمهوری اسلامی از برگزاری یک رفراندوم آزاد و دموکراتیک هراس دارد؟
ماهیت جمهوری اسلامی بر اساس نظریه ولایت مطلقه فقیه بنا شده است؛ به این معنا که حق حاکمیت و تصمیمگیری از آنِ مردم نیست بلکه از سوی خداوند به ولی فقیه تفویض شده و مردم تنها مجازند در چارچوب سیاستهای از پیش تعیینشده، مشارکت کنند. از دیدگاه این رژیم، مردم صلاحیت تعیین سرنوشت خود را ندارند و در غیاب امام معصوم، ولی فقیه منصوب خداوند، هدایت جامعه را برعهده دارد. بر همین اساس، مردم ایران تنها در انتخاباتهایی مجاز به رأی دادن هستند که اصول اساسی جمهوری اسلامی را تغییر ندهد؛ مانند انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر که همه در چارچوب قانون اساسی موجود و تحت نظارت شورای نگهبان برگزار میشوند. اما رفراندوم آزاد و واقعی که مردم بتوانند در آن درباره کلیت نظام سیاسی کشور نظر بدهند، مستلزم آزادی بیان، وجود احزاب، آزادی رسانهها، برگزاری بدون دخالت نهادهای امنیتی و نظارت بیطرف بینالمللی است؛ شرایطی که جمهوری اسلامی همواره از آن گریزان بوده است. دلیل این هراس ساده است: اکثریت مردم ایران و بهویژه ملتهای تحت ستم، پس از ۴۷ سال تجربه استبداد دینی، به جمهوری اسلامی «نه» خواهند گفت. پذیرش یک رفراندوم واقعی به معنای به چالش کشیدن مشروعیت سیاسی و دینی نظام و حتی پایان یافتن حاکمیت آن خواهد بود. از سوی دیگر، ساختار ایدئولوژیک نظام، مشروعیت را نه از اراده مردم، بلکه از ولی فقیه و دستگاه مذهبی میگیرد. بنابراین اساساً فلسفه سیاسی جمهوری اسلامی با مفهوم رفراندوم دموکراتیک سازگار نیست. به همین علت است که این رژیم هیچگاه حاضر نشده است در مورد مهمترین مسائل کشور، از جمله نوع حکومت، به رأی مستقیم مردم مراجعه کند.
دستاوردهای جمهوری اسلامی پس از ۴۷ سال زمامداری بر جامعه چندملیتی ایران چه بوده است؟
اگر نگاهی واقعبینانه داشته باشیم، جمهوری اسلامی در طول ۴۷ سال حکومت خود، نهتنها دستاوردی برای مردم ایران نداشته بلکه میراثی از ویرانی، فقر، تبعیض و بحرانهای عمیق سیاسی و اجتماعی بر جای گذاشته است. اقتصاد ایران، که پیش از انقلاب علیرغم مشکلات، جایگاه مهمی در منطقه و جهان داشت، امروز به اقتصاد بحرانزدهای بدل شده است که گرفتار تورم افسارگسیخته، بیکاری فراگیر، و رکود ساختاری است. طبق آمارهای رسمی و بینالمللی، بیش از ۳۰ میلیون نفر از مردم ایران زیر خط فقر قرار دارند و فقر مطلق به پدیدهای عادی در زندگی روزمره مردم تبدیل شده است. در کنار فقر و بحران معیشتی، نظام سیاسی ایران بهطور سیستماتیک حقوق ملیتهای غیرفارس، اقلیتهای مذهبی، زنان و سایر گروههای اجتماعی را پایمال کرده است. جمهوری اسلامی با تصویب و اجرای قوانینی تبعیضآمیز، سیاستی مشابه آپارتاید را علیه ملیتهای غیرفارس، از جمله مردم کورد، عرب، بلوچ و ترک به اجرا گذاشته و حقوق اولیه آنان در زمینه زبان، آموزش، مشارکت سیاسی و توسعه اقتصادی را سلب کرده است. زنان نیز طی این سالها همواره با قوانین تبعیضآمیز، تحقیر و محدودیت روبەرو بودهاند. در بُعد منطقهای، جمهوری اسلامی از طریق دخالت در امور داخلی کشورهای همسایه و حمایت از گروههای نیابتی، به عامل ناامنی و بیثباتی در خاورمیانه تبدیل شده و در نتیجه ایران را با تحریمهای گسترده و انزوای بینالمللی مواجه ساخته است. در عرصه داخلی، سرکوب خونین مخالفان، از جمله ملت کورد، از همان سالهای نخست تا به امروز ادامه داشته و دهها هزار نفر قربانی این سیاستها شدهاند؛ جنایاتی که بسیاری از ناظران بینالمللی آنها را مصداق جنایت علیه بشریت میدانند. بنابراین، حاصل ۴۷ سال حاکمیت جمهوری اسلامی نه پیشرفت، که عقبماندگی اقتصادی، فقر گسترده، تخریب انسجام اجتماعی و حاکمیت تبعیض و سرکوب بر جامعه چندملیتی ایران بوده است.
چرا جامعه چندملیتی ایران تاکنون اقدامی متحدانە برای سرنگونی این رژیم برنداشته است؟
دلایل این مسأله را باید در چند سطح بررسی کرد: نخست، باید به سرکوب سیستماتیک و بیرحمانه جمهوری اسلامی اشاره کرد. این رژیم از همان آغاز با بهرهگیری از سازمانهای امنیتی، نظامی و تبلیغاتی، نهتنها احزاب و نیروهای سیاسی مرکزگرا بلکه بهویژه احزاب و جنبشهای ملیتهای غیر فارس را سرکوب و تضعیف کرده است. اعدامها، ترورها، تبعید و زندانیکردن رهبران اپوزیسیون و تعطیلی گسترده روزنامهها و رسانههای مستقل، بخش مهمی از توان و ظرفیت نیروهای مخالف را از بین برده و جامعه را در حالت خفقان نگه داشته است. از سوی دیگر، ساختار چندملیتی ایران که میتوانست سرمایه بزرگی برای اتحاد و همبستگی در مسیر گذار از جمهوری اسلامی باشد، به واسطه سیاستهای آگاهانه و مداوم رژیم به شکاف و واگرایی تبدیل شده است. سیاست تمرکزگرایانه، فارسمحور و ضدملیتی جمهوری اسلامی موجب شده است که بسیاری از ملتهای غیرفارس ایران (کورد، بلوچ، عرب، ترکمن، ترک و...) همواره احساس بیعدالتی، تبعیض و بیاعتمادی نسبت به مرکز و حتی نسبت به بخشهایی از اپوزیسیون مرکزگرا داشته باشند. در مقابل، بخشهایی از اپوزیسیون فارسیزبان و سراسری نیز نسبت به مطالبات تاریخی این ملتها از جمله خودمختاری، فدرالیسم یا حق تعیین سرنوشت دچار تردید یا حتی مخالفت هستند. این بیاعتمادی تاریخی از دوران پهلوی تا جمهوری اسلامی ادامه یافته و همچنان مانع شکلگیری یک جبهه ملی دموکراتیک مشترک است. در کنار اینها، ضعف فرهنگ همکاری و ائتلافسازی در میان اپوزیسیون نیز مزید بر علت است. بخش بزرگی از نیروهای سیاسی ایران همچنان درگیر اختلافات ایدئولوژیک، عدم پذیرش تنوع دیدگاهها و نگرانیهای رقابتی هستند. هر جریان خود را محور گذار میداند و حاضر نیست به یک پلتفرم مشترک و فراگیر تن دهد. دکتر سعید شرفکندی، رهبر حزب دموکرات کوردستان ایران کە در سپتامبر ١٩٩٢ در برلین توسط جمهوری اسلامی ترور شد، این مسأله را به درستی چنین جمعبندی کرد: «علت دوام جمهوری اسلامی، قدرت آن نیست، بلکه ضعف و پراکندگی اپوزیسیون است.» افزون بر این عوامل، هراساندن مردم توسط جمهوری اسلامی از آینده مبهم و سناریوهای ناامن در منطقه (مانند جنگ داخلی سوریه، لیبی و عراق) باعث شده بخشهایی از جامعه ایران نسبت به حرکت به سوی براندازی کامل مردد باشند. جمهوری اسلامی این هراس را عامدانه با پروپاگاندا در میان مردم تقویت کرده است. اتهام زدن به جنبشهای ملی به عنوان «تجزیهطلب»، برجستهکردن خطر «سوریهای شدن» ایران، و تضعیف اعتماد متقابل بین ملیتها و جامعه مرکز ایران از ابزارهای کارآمد جمهوری اسلامی برای حفظ وضع موجود بوده است. با این وجود، خیزش سراسری "ژن، ژیان، آزادی" نقطه عطفی در این روند بود. در این خیزش، برای نخستینبار همبستگی ملیتهای مختلف با مردم شهرهای مرکزی شکل گرفت. شعارهای حمایتآمیز از کوردستان و بلوچستان در تهران، اصفهان و شیراز نشان داد که نسل جدید، مرزهای ترسیمشده توسط رژیم را شکسته و به سمت همبستگی بین ملل تشکیل دهندە ایران گام برداشته است. حضور همزمان زنان، جوانان، کارگران، ملیتها و اقلیتهای مذهبی در اعتراضات اخیر، زمینههای مادی و ذهنی تشکیل یک جنبش سراسری برای گذار از جمهوری اسلامی را پدید آورده است، هرچند هنوز با تحقق اتحاد استراتژیک و جبههای مشترک فاصله داریم.
چشمانداز وضعیت سیاسی ایران در داخل و خارج کشور چگونه است؟
ایران امروز در یکی از پیچیدهترین و در عین حال حساسترین مقاطع تاریخی خود قرار دارد. از یکسو، کشور با انبوهی از بحرانها روبهرو است: بحران اقتصادی با تورم افسارگسیخته و بیکاری، بحران مشروعیت سیاسی با فاصله عمیق مردم از حاکمیت، بحران زیستمحیطی با خشکی رودها و دریاچهها و نابودی منابع طبیعی، و از سوی دیگر، انزوای بیسابقه در عرصه بینالمللی. اما همزمان با این وضعیت بحرانی، نشانههای روشنی از حرکت جامعه بهسوی دگرگونی مثبت مشاهده میشود.
مهمترین شاخص امیدبخش، ظهور نسلی تازه و آگاه است؛ نسلی که در خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» با شهامت و قاطعیت، نهتنها خواستههای خود را در زمینه آزادی، برابری و عدالت مطرح کرد، بلکه نشان داد به یک بلوغ سیاسی رسیده و فراتر از مرزهای ملی، به ایران بهمثابه سرزمینی برای همه ملتها و مردمانش نگاه میکند. حضور پررنگ زنان، جوانان، کارگران، ملیتهای مختلف، اقلیتهای دینی و قشرهای مختلف جامعه در اعتراضات، گواه شکلگیری یک هویت نوین و سراسری بر پایه ارزشهای جهانشمول حقوق بشر است. از سوی دیگر، هرچند رژیم با ابزار سرکوب توانسته بهطور موقت اعتراضات را مهار کند، اما نارضایتی عمومی، بحران جانشینی، فرسایش مشروعیت نظام و اختلافات درونی جناحهای حاکم نشان میدهد که جمهوری اسلامی در ضعیفترین موقعیت تاریخی خود قرار گرفته است. حتی بخشهایی از بدنه حکومت نیز به ناکارآمدی و شکست سیاستها اذعان کرده و نسبت به آینده رژیم نگرانند.
در صحنه بینالمللی، ایران بهرغم انزوا، تحت فشارهای مستمر قرار دارد و شرایط بهگونهای رقم خورده که تغییر مسیر، یا از درون، یا از سوی جامعه، یا از ترکیبی از هر دو، بیش از هر زمان دیگر محتمل شده است. جامعه جهانی بهویژه افکار عمومی، رسانهها و نهادهای حقوق بشری، توجهی بیسابقه به تحولات ایران نشان میدهند و این حمایت معنوی، سرمایه بزرگی برای مردم در مسیر گذار به دموکراسی است. همچنین، برخلاف گذشته که جنبشهای مردمی به سرعت خاموش میشدند، امروز فرهنگ مقاومت مدنی، همبستگی و طرح مطالبات شفاف مانند «ژن، ژیان، ئازادی» به یک هویت پایدار و برگشتناپذیر تبدیل شده است. جنبشهای اخیر نشان دادهاند که مردم ایران دیگر از مرز ترس عبور کردهاند و آماده فاز جدیدی از مبارزه برای دگرگونی دموکراتیک و عادلانه هستند. بدون تردید، اگر نیروهای سیاسی دموکراتیک، چه در داخل و چه در خارج از کشور، بتوانند بر مبنای حقوق برابر ملتهای ایران، حق تعیین سرنوشت، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی، بر اختلافات غلبه کرده و یک جبهه ملی فراگیر و متکثر تشکیل دهند، آیندهای روشنتر، انسانیتر و عادلانهتر در دسترس خواهد بود.
آقای حقی خیلی ممنون از اینکە برای این مصاحبە وقت گذاشتید
خواهش میکنم.