
حسن شیخانی
آیا جمهوری اسلامی در جوهر خود حکومتی یکپارچه است یا غیریکپارچه؟ در درون خود منسجم و سازگار است یا نامنسجم و ناسازگار؟ دارای همگونی درونسیستمی است یا ناهمگون؟ این پرسشی مهم است و بر روابط داخلی قدرت در ایران پرتو میافکند؛ چگونگی سیاست و سیاستگذاری در جمهوری اسلامی را برای ما روشن میکند؛ از این دریچه بهتر میتوان رفتار و کنشهای جمهوری اسلامی و وضعیت کنونی آن را درک کرد و تا حدی نیز چشماندازی در مورد آینده جمهوری اسلامی و ایران به ما میدهد. اما این پرسش چرا در مورد جمهوری اسلامی مطرح است؟ دلیل آن چیست و از کجا سرچشمه گرفته است؟ در این مقاله کمی به دنبال این پرسش میرویم و آن را میشکافیم.
جمهوری اسلامی ایران حکومتی غیرعادی است. بخش بزرگی از مشکلاتی که از ابتدا با آن روبرو بوده، از این ویژگی سرچشمه گرفته است؛ نقد و ملاحظه جامعە جهانی از جمهوری اسلامی نیز این است که حکومتی غیرعادی است و با قوانین و مقررات بینالمللی ناسازگار است و نظم حاکم در عرصه بینالمللی را نمیپذیرد و همچون اپوزیسیون این نظم عمل میکند. بخشی از خواسته جامعه جهانی و بهویژه غرب این است که از این حالت غیرعادی خارج شود و مانند یک حکومت عادی همچون سایر دولتهای جهان رفتار کند؛ خواستهای که تا کنون پاسخ مثبتی به آن داده نشده است. به عبارتی دیگر، جمهوری اسلامی که در نتیجه یک انقلاب به روی کار آمد، برخلاف بسیاری از حکومتهایی که در نتیجه انقلاب روی کار میآیند اما پس از مدتی از وضعیت انقلابی خارج میشوند، همچنان در این وضعیت باقی مانده و خود را "انقلابی" میدانند و این واژه تا کنون توصیفگر بخش حاکمیتی جمهوری اسلامی و مراکز قدرت و ساختار و نهادهای نظامی و امنیتی آن است و سیاست و مواضع جمهوری اسلامی را رنگآمیزی و جهتدهی میکند؛ البته با خوانشی که خودشان از این واژه دارند.
علاوه بر اینکه بخشی از مشکلات جامعه جهانی با جمهوری اسلامی از این ویژگی سرچشمه میگیرد و پیوسته و مستقیم و غیرمستقیم از آن میخواهند که از این حالت غیرعادی خارج شود، سیستم جمهوری اسلامی در درون خود نیز با مشکل روبروست و از کشمکش و تفرقە رنج میبرد و این باعث شده بر سر خطوط اصلی سیاستگذاری به توافق نرسند و سیاست ایران حالتی یکپارچه نداشته باشد؛ فراتر از این، به عدم وجود هیئت حاکمە یکپارچه منجر شده و مشکلات و گرفتاریهای زیادی برای آن ایجاد کرده و مانع بزرگی بر سر راه توسعه ایران بوده و افق پیشرفت ایران را تاریک کرده است.
در واقع یکی از مشکلات اصلی جمهوری اسلامی، اگر نگوییم بزرگترین مشکل آن، این است که در درون خود یکپارچه و منسجم نیست و بر سر بسیاری از مسائل اساسی، اختلاف و مشکل دارند و این امر به هدر رفتن انرژی و پتانسیل فراوان منجر شدە و زیانهای هنگفتی را متوجە ایران و مردمانش ساختە است.
ریشه این مشکل به قانون اساسی جمهوری اسلامی بازمیگردد که قانونی دوگانه است و این دوگانگی نیز در ساختار و قدرت قانونی و واقعی این رژیم بازتاب یافته است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی، قانونی همگون و سازگار نیست و این در سراسر دستگاهها و روابط این رژیم بازتاب یافته و به خوانشهای متفاوت و گوناگون و متضاد و ناسازگاری و برخورد منجر شده است. جمهوری اسلامی هرگز همگون و سازگار نبوده و تنها در مقاطعی، یک گرایش این رژیم که ریشه در قانون اساسی دارد، غالب شده و حالت هژمونیک پیدا کرده است. یعنی علیرغم ظاهری سازگار و یکپارچه و مستحکم، در بطن خود حامل دوگانگی بوده و در نتیجه غالب و هژمون شدن یک گرایش، دیگری به حاشیه رانده شده است؛ به گونهای که گرایش دوم تحت فشار گرایش هژمون، فرصت ابراز وجود نداشته و تأثیر چندانی در سیاستگذاری نداشته است. اینکه چرا یک گرایش توانسته هژمون شود و بر دیگری غلبه کند، علاوه بر روابط و ابزارهای قدرت در درون رژیم، به پایگاه اجتماعی یا عمق اجتماعی هر یک از این دو گرایش بازمیگردد. ترکیب و توأم بودن این دو عامل باعث شده یکی هژمون و دیگری به حاشیه رانده شود و حضور چندانی بر صحنه سیاست ایران نداشته باشد.
اساس این مشکل و شکاف و ناهمگونی درونسیستمی به چگونگی خودتعریفی جمهوری اسلامی و فرمولبندی منابع مشروعیت این رژیم بازمیگردد. اینکه از یک سو مشروعیتی ماورایی و آسمانی و الهی برای خود قائل است و از سوی دیگر و در ادامه و ذیل منبع مشروعیت اول، از مشروعیت مردمی سخن میگوید و زمین را امتداد آسمان قرار میدهد و در ذیل آن جای میدهد و به عنوان منبع دوم برمیشمرد. این نیز به وضوح در ساختار و نهادهای جمهوری اسلامی بازتاب یافته است. بر اساس رتبهبندی این دو منبع و اهمیت و جایگاهشان در این رژیم، آن نهادهایی که نمایندگی منبع اول را میکنند در بالا قرار میگیرند و حاکم و دارای قدرت واقعی هستند و به اصطلاح حاکمیتیاند، و نهادهای دیگر که نماینده مشروعیت مردمی هستند در پایین قرار میگیرند و قدرت چندانی ندارند؛ هرچند نهادهای دسته دوم در ظاهر مشروعیت و قدرت خود را از مردم میگیرند اما تصمیماتشان منوط به تأیید نهادهای فرادست و مسلط است که به آنها حاکمیتی میگویند و نماینده منبع اول مشروعیت در این رژیم هستند.
به طور خلاصه، این رژیم در ماهیت و بطن خود حامل ناهمگونی، دوگانگی، برخورد و تضاد است که به جای تقویت و تکمیل یکدیگر، عمدتاً یکدیگر را خنثی و فلج میکنند. این خصلت هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی بازتاب یافته است. یکی خواهان ادامه روند "انقلابی" است که تا کنون پیمودهاند، دیگری خواهان گسست از آن است؛ یکی خواهان دشمنی با غرب است و دیگری خواهان سازش با آن؛ یکی میخواهد همچنان به عنوان حکومتی غیرعادی باقی بماند و از هرگونه عادیسازی در داخل و خارج پرهیز میکند، دیگری خواهان عادیسازی در هر دو سطح داخلی و خارجی است؛ هر کدام رؤیا و "برنامه"ای برای اقتصاد ایران و توسعه ایران دارند که در خطوط اصلی با یکدیگر همخوانی ندارند و یکدیگر را رد میکنند؛ یکی با جهانبینی اسلامی و امتگرایانه به مسائل سیاست خارجی مینگرد، دیگری با جهانبینی عادی و نرمال دولت-ملت و با مبنا قرار دادن "منافع ملی ایران"؛ یکی خواهان اولویت دادن به اقتصاد است، دیگری اولویت را به مسئله دفاعی و قدرت نظامی میدهد؛ به طور مشخص در عرصه داخلی، یکی خواهان اداره جامعه بر اساس گفتمان ایزوله خود و تحمیل هنجارها و ارزشهای خود بر آن است و به تغییرات جامعه توجهی نمیکند و همچنان از دریچه خود به جامعه مینگرد و آن را هدایت میکند! دیگری میخواهد خود را با تغییرات جامعه تطبیق دهد و خشک و بسته با جامعه تعامل نکند؛ همه اینها بیانگر عدم یکپارچگی و دوگانگی این رژیم است؛ این امر باعث شده که هیئت حاکمهای سازگار و استوار در جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد و مدام یکدیگر را خنثی و بیاثر کنند.
آنچه در بالا ذکر کردیم، مبنای مشکلآفرینی رژیم جمهوری اسلامی است. بر این اساس، دستگاهها و نهادهای گوناگونی بنا شدهاند که هر کدام سهمی از قدرت دارند و ما شاهد نوعی حکومت "ملوکالطوایفی" و پیچیدگی ساختاری در جمهوری اسلامی هستیم؛ در نتیجه این رژیم "عجیب"، امروز با پدیدهای به نام "چنددولتی" یا "بیدولتی" روبرو هستیم، و این امر فرایند تصمیمگیری را دشوار و مبهم کرده است؛ برای نمونه، آن همه "شوراهای عالی" که در کنار و فراتر از قوای سهگانه ایجاد شدهاند، هم این سه قوه را کماثر کردهاند و هم فرایند تصمیمگیری را پیچیده و مفهوم مسئولیتپذیری را زیر سؤال بردهاند؛ زیرا این شوراها قدرت دارند، اما مسئولیت روشنی ندارند و پاسخگو نیستند.
جمهوری اسلامی حکومتی دوپایه و دوچهرە است؛ تمام نهادهای جمهوری اسلامی کم و بیش به یکی از این دو پایه و چهره بازمیگردند و بسته به بستر اجتماعی و موانع خارجی، به شیوهای متناوب و نامنظم و درهمبرهم خود را نشان میدهند.
غلبه یک گرایش درونسیستمی این گمان را ایجاد کرده که جمهوری اسلامی حکومتی یکپارچه و استوار است، و باعث شده برخی، هژمونیک بودن یک گرایش را به معنای یکپارچگی بنیادی این رژیم تفسیر کنند و از ناهمگونی و ناسازگاری این رژیم غافل شوند! در هژمونی، یک گرایش یا یک طرف در بطن ناهمگونی و دوگانگی درونسیستمی، غالب میشود و ظاهری یکپارچه از رژیم به نمایش میگذارد و این کار را از طریق به حاشیه راندن و کماثر کردن گرایش دیگر انجام میدهد و به این ترتیب زمینه خوانش اشتباه از رژیم را فراهم میکند و مانند سرپوشی برای ناهماهنگی درونی رژیم عمل میکند. بهویژه در مقاطعی که گرایش هژمون عمق اجتماعی نیز داشته و دارای پایگاه اجتماعی بوده، این خوانش رواج یافته است. نکته قابل توجه این است که گرایش هژمون حتی در زمان هژمونیک بودن نیز در بطن رژیم بدون چالش نبوده و همین امر باعث شده به روی کار آمدن گرایش دیگر بر صحنه سیاست تن دهد. یعنی دوگانگی درونسیستمی مانند خورهای در دل رژیم بوده و بسته به بستر اجتماعی، مجالی برای ظهور گرایش دیگر بر صحنه سیاست ایران نیز فراهم کرده و باعث شده برخی مفاهیم و واژهها به میان آیند که تضاد جوهری با بخش حاکمیتی رژیم دارند که پس از مدتی دوباره آن دیدگاه و رویکرد به عقب رانده شده است. در عرصه داخلی، گرایش غالب یا تحت فشار اجتماعی عقبنشینی کرده یا مشغول بیرون راندن گرایش دیگر از صحنه سیاست بوده است. یعنی هیچ سازش بنیادی میانشان نبوده که بر سر یک نظم سیاسی-اجتماعی اجماع کنند و به جای کار برای خنثی کردن برنامههای یکدیگر، به آبادانی و خدمت به مردم بپردازند. این دوگانگی به این شکل مانعی بر سر راه توسعه ایران بوده است. عرصه خارجی نیز امتداد عرصه داخلی بوده و این ناهمگونی در آن نمایان بوده و این باعث شده که نتوانند در این عرصه نیز به موفقیت استراتژیک و بلندمدت دست یابند.
ناهمگونی درونی رژیم، مشکل بزرگ جمهوری اسلامی و مانعی بر سر راه آن بوده است. هیچ حکومتی نمیتواند موفق باشد مگر اینکه در درون خود هماهنگ باشد و دستکم بر سر مجموعهای از اصول و خطوط اساسی توافق و اتفاق نظر داشته باشد. آنچه جمهوری اسلامی را از دیگر حکومتها متمایز میکند، ناسازگاری جوهری رژیم جمهوری اسلامی است؛ غیرعادی بودن این رژیم است؛ اینکه خواستهاند جمع اضداد باشند! چیزهایی که با یکدیگر تضاد جوهری دارند و تلاش برای سازگار کردن آنها در درازمدت، اتلاف وقت و انرژی است. همین امر باعث شده است که اکنون جمهوری اسلامی در وضعیتی معلق باشد و در اتخاذ یک دستور کار روشن ناتوان و در حالتی تدافعی و منفعل قرار گیرد. مشکل جمهوری اسلامی این است که بستر اجتماعی جامعه ایران برخلاف گرایش غالب درون رژیم تغییر کرده و دیگر این گرایش، پایگاه اجتماعی لازم برای تحمیل و تثبیت پارادایم خود را ندارد. دوگانگی درونسیستمی به بنبست امروزی رژیم منجر شده است، نه جامعه با آن همراه مانده و نه در برابر جهان خارج، نیروی استراتژیک بازدارندهای در مقابل هجوم خارجی دارد؛ این است حاصل ناهمگونی درونی رژیم و تضاد با قوانین و قواعد جاافتاده و آزمودهشده و رایج جهان و تلاش برای ایجاد رژیمی ناهماهنگ و پیچیده و غیرعادی. حرف آخر این است که وقتی از درون سالم و هماهنگ نباشی، شاید بتوانی برای مدتی ادامه دهی، اما در نهایت این خصلت تو را سردرگم و زمینگیر میکند و نمیتوانی به پیش بروی.