
انقلاب فرهنگی در دانشگاهها؛
سرکوب آگاهی و آزادی اندیشه توسط رژیم دینی ایران
دیاکو شفیعی
انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی ایران که در بهار سال ۱۳۵۹ با فرمان مستقیم روحالله خمینی آغاز شد، نه تنها به تغییرات سطحی در نظام آموزشی پرداخته، بلکه به عنوان یکی از تاریکترین و سرنوشتسازترین مقاطع تاریخ معاصر ایران شناخته میشود. این پروژه که به ظاهرهدف اسلامیسازی دانشگاهها را دنبال میکرد، در حقیقت بیشتر به منظور خاموشسازی صدای تفکر انتقادی، حذف آگاهی اجتماعی و ساختن جامعهای مطیع و یکدست به اجرا درآمد. دانشگاهها و نهادهای فرهنگی، اجتماعی و علمی همگی تحت تأثیر مستقیم این انقلاب قرار گرفتند. تعطیلی دوساله دانشگاهها، پاکسازی هزاران استاد و دانشجو، اخراج نیروهای مستقل فکری و جایگزینی آنها با عناصر وفادار به نظام، بخشی از مهندسی یک نظم فکری تمامیتخواه بود که بنیانهای عقلانیت، تنوع اندیشه و آزادی دانشگاه را هدف گرفت. این اقدامات بهطور خاص دانشگاهها را که همواره کانونهای تولید آگاهی، اعتراض و تغییر بودهاند، تضعیف کرد. هدف نه تنها تعطیلی فیزیکی این نهادها بلکه از بین بردن استقلال فکری آنها و تبدیل به ابزاری در خدمت سرکوب و ایدئولوژی بود. در این دوران، نهادهای امنیتی به صورت گسترده در دانشگاهها مستقر شدند و فضای علمی از استقلال خود بیبهره شد. تولید علم و تحقیقات، به ویژه در علوم انسانی، تحت شدیدترین سانسور قرار گرفت و دانشجویان و استادان از آزادی بیان و تفکر محروم شدند. بسیاری از استادان و دانشجویان که مخالف رژیم یا سیاستهای آن بودند، بازداشت و زندانی شدند و در برخی موارد، حتی کشتارهای گستردهای نیز انجام شد. این سرکوبها، بهویژه در میان دانشگاهیان و فعالان دانشجویی، به وضوح نشاندهنده عزم رژیم ایران برای جلوگیری از بروز هرگونە تفکر انتقادی و مقاوم در برابر قدرت بود.
یکی از آثار ملموس انقلاب فرهنگی، مهاجرت گسترده نخبگان علمی و فرهنگی ایران به کشورهای دیگر بود. این مهاجرتها باعث شد که ایران از دسترسی به اندیشمندان و متخصصان برجسته خود محروم شود. در این وضعیت، نسلی که پس از انقلاب فرهنگی رشد کرد، در فضایی تحمیلی و مملو از سانسور تربیت شد. در این فضا، نقد و پرسش به عنوان تهدید تلقی میشد و آگاهی به گناه تبدیل شده بود. این شرایط به جایی رسید که دانشجویان و نسل جدید به جای آنکه شهروندانی آگاه و منتقد باشند، به مقلدان سیاسی تبدیل شدند که هیچگونه مقاومتی در برابر قدرت نداشتند و گاهی حتی از آن دفاع میکردند. در این دوران، بسیاری از دانشجویان و استادان که در برابر ایدئولوژی حاکم ایستادگی کردند، به شدت تحت فشار قرار گرفتند. برخی از آنها کشته شدند، برخی دیگر بازداشت و زندانی شدند و تعدادی نیز از دانشگاهها اخراج شدند. بسیاری از آنها به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و نشر افکار ضد انقلابی به مجازاتهای سنگین محکوم شدند. این سرکوبها در کنار تعطیلیهای گسترده دانشگاهها و ایجاد فضای رعب و وحشت، هدفی جز جلوگیری از بروز تفکر انتقادی و تغییر در جامعه نداشت. در این فرآیند، دانشگاهها از مراکز علمی و تحقیقاتی به کارخانههایی برای تولید نیروی انسانی مطیع و پیرو تبدیل شدند. تمامی رشتههای علمی بهویژه در حوزههای علوم انسانی، که پیش از آن در کانون تفکر انتقادی و نوآوری بودند، تحت تأثیر تفسیرهای ایدئولوژیک قرار گرفتند. این موضوع موجب رکود علمی در دانشگاهها شد و به تدریج دانشگاهها عملا از نقش اصلی خود در پیشبرد علم و دانش فاصله گرفتند. یکی از نتایج منفی این انقلاب فرهنگی، ایجاد شکاف عمیق میان نسل قدیم و نسل جدید بود. نسلی که در دوران قبل از انقلاب رشد کرده بود، بهطور کلی با نسلی که در دوران انقلاب فرهنگی و پس از آن تربیت شده بود، از نظر فکری و فرهنگی تفاوتهای زیادی پیدا کرد. این شکاف به ویژه در روابط میان نسلهای مختلف ایران به وضوح مشاهده میشود. نسل جدید که در فضای اختناق و سانسور پرورش یافته است، نه تنها از نقد حاکمیت بازمانده، بلکه بسیاری از اصول انسانی و دموکراتیک را نیز از دست داده است. با این حال، در سالهای اخیر، جنبشهای مختلف اجتماعی و بهویژه جنبش "ژن، ژیان، ئازادی" نشان دادهاند که نسل جوان ایران توانایی مقابله با اختناق حاکم را دارند. این نسل برخلاف تصور حاکمیت، نه تنها منفعل و بیتفاوت نیست، بلکه با ذهنی بیدار و پویا در پی رهایی و بازسازی حقیقت است. جنبشهای خیابانی و دانشگاهی که در ایران شکل گرفتهاند، نشاندهنده عزم نسل جدید برای بازپسگیری آزادی و سرزمین خود است. انقلاب فرهنگی رژیم ایران باید نه تنها بهعنوان یک خطای تاریخی، بلکه بهعنوان یک پروژه هدفمند برای تداوم استبداد و سرکوب در نظر گرفته شود. برای گذار به دموکراسی و تحقق عدالت اجتماعی، ضروری است که دانشگاهها از سلطه ایدئولوژی رها شوند و دوباره به جایگاه واقعی خود، بهعنوان خاستگاه تفکر، حقیقت و مقاومت بازگردند. این وظیفهای تاریخی است که بر دوش تمامی آزادیخواهان، روشنفکران و نیروهای اپوزیسیون قرار دارد. تنها در چنین بستری است که میتوان به تحقق جامعهای آزاد، دموکراتیک و آگاه امیدوار بود. در نهایت، کشتار، بازداشت و زندانی شدن بسیاری از دانشجویان و استادان دانشگاهها در این دوره باید یادآوری کند که سرکوب علمی و اندیشه هیچگاه نتایج مثبتی به دنبال نخواهد داشت. تاریخ نشان داده است که هیچ رژیمی نمیتواند اندیشههای آزاد را برای همیشه خاموش کند و در نهایت، هر جامعهای که در جستجوی حقیقت و آزادی باشد، بر سرکوبگران پیروز خواهد شد.