
مذاکرات هستهای در تاریکی و غبار!
رضا دانشجو
پس از سالها کشمکش، تهدید، تحریم و وعدههای توخالی، دوباره سایهی مذاکره بر دیوار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران افتاده است. در صحنهای تکراری اما تراژیک، رهبر جمهوری اسلامی، این بار با تفسیری خاص و پرحاشیه از یک حدیث، باب گفتوگو با “شیطان بزرگ” را گشود. مذاکراتی که تا دیروز حرام بود، امروز ناگهان در زمرهی تدبیر و مصلحت قرار گرفته است.
اما این عقبنشینی تاکتیکی، بیش از آنکه نشانهای از تغییر دیدگاه حاکمیت باشد، گواهیست بر بحرانی بودن وضعیت. مذاکراتی که نه از موضع اقتدار، که از روی ناچاری آغاز شدهاند. در حالی که رسانههای وابسته به قدرت سعی در تصویرسازی مثبت از این روند دارند، اما واقعیت آن است که مذاکرات فارغ از هر سرانجام هیچ چیز مهمی را تغییر نخواهد داد.
درحالیکه برخی منابع از احتمال توافق بر سر کاهش درصد غنیسازی اورانیوم سخن میگویند، فشارها از سوی اسرائیل و بعضی از جمهوریخواهان آمریکایی بر کاخ سفید در حال افزایش است. آنها خواستار توقف کامل برنامه هستهای و حتی محدودسازی توان موشکی جمهوری اسلامی هستند. این در حالیست که در داخل ایران، حاکمیت تمام تمرکز خود را بر روی بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی از این مذاکرات گذاشته است، بدون آنکه به ریشههای بحران داخلی توجهی کند.
در یکی از آخرین واکنش ها، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، از احتمال رسیدن به توافق و نزدیک شدن مواضع دو کشور خبر داده است. اما سوال اساسی این است که توافقی که در اتاقهای بسته و میان چهرههایی که پاسخگوی ملت نیستند شکل میگیرد، چه جایگاهی در نگاه مردم دارد؟
حقیقت این است که در داخل ایران، عامه مردم کوچکترین امیدی به این مذاکرات ندارند. جامعهای که سالهاست با وعدههای اقتصادیِ پوچ، سرکوب آزادیهای مدنی، و بحرانهای متعدد مواجه شده، اکنون دیگر گوش شنوایی برای وعدههای «گشایش» ندارد. کاهش اعتماد عمومی به نظام حکمرانی به چنان سطحی رسیده که حتی امضای یک توافق هم نمیتواند زخمهای عمیق بیکفایتی را التیام بخشد.
در پسزمینهی مذاکراتی که با لعاب دیپلماسی رنگآمیزی شدهاند، مشکلات عدیدهای در داخل کشور در حال فوران هستند که هر کدام از آنها برای نابودی جمهوری اسلامی و فروپاشی آن کافی به نظر می رسند؛
اقتصاد بیمار؛ زخمی که هر روز عمیقتر میشود
اقتصاد ایران سالهاست درگیر یک بیماری مزمن و چندوجهی است. ترکیب تحریمهای فلجکننده، فساد ساختاری، نبود شفافیت مالی، اقتصاد رانتی و سوءمدیریت، به نقطهای رسیده که زندگی روزمره مردم را سخت و غیرقابلتحمل کرده است.
• تورم افسارگسیخته قیمت کالاهای اساسی را ماهبهماه بالا برده و قدرت خرید اقشار متوسط و ضعیف بهشدت کاهش یافته است.
• ریزش شدید ارزش ریال در برابر دلار، سپردههای مردم را بیارزش کرده و اعتماد به سیستم بانکی به حداقل رسیده است.
• بیکاری گسترده، بهویژه در میان جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی، زمینهساز نارضایتی اجتماعی گسترده و مهاجرت نخبگان شده است.
• صنعت و تولید تحت فشار تحریمها، کمبود مواد اولیه و نبود ثبات اقتصادی، یا تعطیل شدهاند یا با حداقل ظرفیت کار میکنند.
در چنین شرایطی، هرگونه توافق هستهای اگر هم به لغو یا کاهش تحریمها منجر شود، نمیتواند بدون اصلاح ساختار اقتصادی، گرهی از مشکلات مردم باز کند.
بحران بیآبی؛ فاجعهای زیستمحیطی و امنیتی
ایران در یکی از خشکترین مناطق جهان واقع شده، اما مدیریت نادرست منابع آبی، حفر بیرویه چاههای غیرمجاز، سدسازیهای بیحساب، و کشاورزی غیراصولی این بحران را تشدید کرده است.
• رودخانههای مهمی مثل زایندهرود و کارون خشک شدهاند یا بهشدت کاهش دبی داشتهاند.
• تالابهای حیاتی مانند هورالعظیم و گاوخونی رو به نابودی رفتهاند.
• نارضایتیهای اجتماعی در شهرهایی مانند اصفهان، خوزستان و چهارمحالوبختیاری در سالهای اخیر به اعتراضات خیابانی و حتی درگیری کشیده شدهاند.
• کوچ اجباری روستاییان و بحران امنیت غذایی نیز از پیامدهای مستقیم کمآبی هستند.
ادامه این روند میتواند به جابهجایی جمعیت، بحرانهای قومی و حتی درگیری بر سر آب در آینده نهچندان دور منجر شود.
خاموشیهای گسترده؛ نماد فرسودگی زیرساختها
خاموشیهای مکرر برق در سالهای اخیر، دیگر فقط مختص فصل تابستان یا مناطق خاص نیست، بلکه به یک بحران سراسری تبدیل شده است.
• نیروگاههای فرسوده، ناتوان از تأمین تقاضای روزافزون مصرف هستند.
• کسری شدید تولید برق بهویژه در ساعات اوج مصرف، منجر به خاموشیهای ناگهانی شده است.
• قطع برق صنایع منجر به زیانهای میلیاردی و کاهش تولید در واحدهای صنعتی میشود.
• نارضایتی عمومی به خاطر قطع برق خانگی در گرمای تابستان یا سرمای زمستان، موجب بروز اعتراضاتی شده است.
این بحران نیز نتیجه سالها سرمایهگذاری ناکافی در توسعه زیرساختها، فساد در پروژههای عمرانی، و بیتوجهی به انرژیهای تجدیدپذیر است.
ریزگردها و غبار؛ نفس تنگِ مردم، وجدان خاموش مسئولان
طوفانهای گردوغبار در سالهای اخیر، بهویژه در مناطق غربی و جنوبی کشور، تبدیل به بخشی از زندگی روزمره مردم شدهاند.
• استانهایی مانند خوزستان، ایلام، کرمانشاه، سیستان و بلوچستان با روزهایی مواجه هستند که شاخص آلودگی هوا به مرزهای خطرناک میرسد.
• منابع داخلی و خارجی گردوغبار (خشکشدن تالابها در ایران و عراق، بیابانزایی، و کاهش پوشش گیاهی) شناسایی شدهاند، اما اقدامی مؤثر برای مقابله با آنها صورت نگرفته است.
• آثار بهداشتی مانند افزایش بیماریهای تنفسی، قلبی و پوستی بهشدت رشد کرده است.
• مدارس و ادارات بارها به دلیل آلودگی شدید هوا تعطیل شدهاند، اما راهکاری پایدار ارائه نشده است.
در شرایطی که بخش بزرگی از مردم در حال دستوپنجه نرمکردن با این بحرانها هستند، تمرکز حکومت بر سیاست خارجی و حفظ قدرت، بیشازپیش شکاف بین ملت و حاکمیت را عمیق کرده است
جمهوری اسلامی در باتلاق مشکلات هر روز بیشتر از روز قبل فرو می رود، رنگ و لعاب مذاکرات و توافق احتمالی با آمریکا هیچ چیز را عوض نمی کند. تنها تصویر مردم ایران از جمهوری اسلامی تاریکی و غبار است و تنها راه حل ممکن عبور از این باتلاق و رسیدن به سرمنزل مقصود است. با جمهوری اسلامی هیچ آینده ای وجود ندارد. جمهوری اسلامی سالهاست به مانند یک بیمار مرگ مغزی فقط در حال زندگی نباتی با دستگاه تنفسی است گاهی مذاکرات و گاهی بازی انتخابات! هیچ چیزی نمی تواند این مرده متحرک را احیا کند!