
آزاد مستوفی: ائتلاف علیە بازتولید دیکتاتوری یک ضرورت است
مصاحبە: شهرام سبحانی
اشارە: بدلیل بە نتیجە نرسیدن مذاکرات آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی و همچنین تلاشهای مستمر و جدی جمهوری اسلامی برای دستیابی بە بمب اتم، دولت آمریکا و اسرائیل را از ادامەی مذاکرات با جمهوری اسلامی ناامید کرد، و باعث شد اسرائیل مستقیم فرمان حملە بە تاسیسات اتمی و نظامی ایران را صادر کند، بطوریکە تا این لحظە هم حملات بە شیوەی گستردە ادامە دارند و رژیم هر روز بیشتر بە لبەی پرتگاە نزدیکتر میشود. در ادامەی این گفتگو با سوالاتی نظیر اینکە: از منظر مکتبهای مختلف روابط بینالملل، تقابل میان ایران و اسرائیل چگونه قابل تحلیل است؟ نقش بازیگرانی مانند آمریکا، روسیه، چین و اروپا در این تعارض چگونه است؟ آیا موازنهای جدید در حال شکلگیری است؟ آیا ابزارهای دیپلماتیک هنوز جایگاهی در حل این بحران دارند؟ در مورد چشمانداز خاورمیانه، آیا تقابل ایران و اسرائیل به بازآرایی نظم منطقهای میانجامد؟ روبرو خواهیم شد کە برای پاسخگویی بە این سوالات مصاحبەی با آقای آزاد مستوفی، روزنامەنگار و پژوهشگر روبط بینالملل خواهیم داشت.
آزاد مستوفی
آقای مستوفی ابتدا با این سوال مصاحبە را شروع میکنم کە از منظر مکتبهای مختلف روابط بینالملل، تقابل میان ایران و اسرائیل چگونه قابل تحلیل است؟
از منظر رئالیسم کە بر ماهیت آنارشیک نظام بینالملل تأکید دارد، دولتها در درجه اول برای دستیابی به امنیت و قدرت خود عمل میکنند. در زمینه رویارویی ایران و اسرائیل، رئالیسم این درگیری را به عنوان یک معضل امنیتی کلاسیک توضیح میدهد: هر دو کشور تهدیدات وجودی از سوی یکدیگر را درک میکنند و این امر آنها را بە سمت افزایش قابلیتهای نظامی و تشکیل اتحادهای استراتژیک سوق میدهد. اسرائیل جاهطلبیهای هستهای ایران و حمایت آن از گروههای نیابتی را تهدید مستقیم برای بقای خود میداند و باعث اقدامات نظامی پیشگیرانه و توسعه سیستمهای دفاعی پیشرفته میشود. در مقابل، ایران برتری نظامی اسرائیل و اتحادهایش با غرب و بازیگران منطقهای را تهدیدی برای امنیت رژیم خود میداند که منجر به استراتژی "دفاع درعمق" با استفاده از نیروهای نیابتی در لبنان، سوریه، عراق و یمن میشود. از منظر لیبرالیسم کە بر نقش نهادهای بینالمللی، وابستگی متقابل اقتصادی و سیاست داخلی در کاهش درگیری تمرکز دارد؛ فقدان نهادهای منطقهای قوی در خاورمیانه، مانند سازمانهای امنیتی مؤثر یا چارچوبهای ادغام اقتصادی را تداوم درگیری بین ایران و اسرائیل میپندارد. نظریهپردازان لیبرال استدلال میکنند که تسلط رژیمهای اقتدارگرا و فقدان سازوکارهای صلح دموکراتیک در منطقه، مانع از ظهور اعتماد و همکاری میشود. علاوه بر این، نفوذ بازیگران داخلی مانند گروههای لابی قدرتمند در آمریکا، تصمیمات سیاست خارجی را شکل میدهد و گاهی اوقات بر محاسبات امنیتی محض غلبه میکند. ساختارگرایی (رئالیسم ساختاری/نئورئالیسم) به ویژه در شکل نئورئالیستی خود، بر توزیع قدرت در نظام بینالمللی تأکید دارد. از این منظر خاورمیانه با ساختاری چندقطبی، با چندین بازیگر منطقهای و فرامنطقهای که برای نفوذ رقابت میکنند، مشخص میشود. رئالیسم ساختاری، رقابت ایران و اسرائیل را بعنوان مبارزهای برای هژمونی منطقهای در یک سیستم آنارشیک توضیح میدهد، جایی که فقدان یک مرجع مرکزی، کشورها را مجبور میکند تا به خودیاری و تعادل در برابر تهدیدات درک شده تکیه کنند. اتحادهای متغیر، پیشرفتهای تکنولوژیکی و ظهور و سقوط گروههای نیابتی، همگی بعنوان پاسخهایی به تغییرات در توازن قدرت منطقهای تلقی میشوند.
برخی تحلیلها بر این پایە استوار بود چون اسرائیل بە نسبت ایران کشور کوچکی است و وسعت آنچنانی ندارد و عمق استراتژیک ندارد و جامعە بینالملل دیگر از چنین جنگهایی پشتیبانی نمیکند، پس این جنگ رخ نخواهد داد. تحلیل و نظر شما را در این بارە میخواهم بدانم.
این سوال نیازمند تحلیلی دقیق و مبتنی بر علم مدرن امنیت بینالملل است. عمق استراتژیک به فضای فیزیکی اشاره دارد که یک کشور برای جذب و بازیابی حملات در اختیار دارد. این فضا امکان مانور، تجدید قوا و محافظت از زیرساختهای حیاتی و مراکز جمعیتی را در زمان جنگ فراهم میکند. اسرائیل از نظر جغرافیایی کوچک است، با حداکثر عرض حدود ١٣٧ کیلومتر و تنها ١٤ کیلومتر در باریکترین نقطه آن و مراکز جمعیتی کلیدی، داراییهای نظامی و زیرساختها به شدت متمرکز و نزدیک به مرزها هستند که آنها را در برابر حملات موشکی و پهپادی آسیبپذیر میکند. اما سرزمین وسیع ایران عمق استراتژیک قابل توجهی دارد و این عمق، عملیات تهاجمی را برای دشمنان پیچیده میکند و زمان و فضای بیشتری برای پاسخ به حملات را در اختیار دارد. بەهمین دلیل اسرائیل دکترین نظامی تهاجمی را همانند جنگ شش روزه در سال ١٩٦٧ در جبران عمق استراتژیک محدود خود در مقابل ایران بکار بردە است. البتە اشراف اطلاعاتی و برتری فناوری اسرائیل از لحاظ نیروی هوایی و صنعت دفاعی داخلی قوی و پشتیبانی تسلیحاتی ابرقدرتها را نباید نادیدە گرفت. تحلیلهای مدرن امنیت بینالملل از این دیدگاه پشتیبانی میکنند که فقدان عمق استراتژیک اسرائیل و بیزاری غالب بینالمللی از جنگهای گسترده، بعنوان محدودیتهای قدرتمندی بر احتمال جنگ تمامعیار اسرائیل و ایران عمل نمیکند و با بازدارندگی متقابل و دیپلماسی بحران بینالمللی در آیندە میتواند مدیریت شود. در مورد پشتیبانی افکار عمومی و جامعە بینالملل باید اذعان داشت کە دعوت ترامپ بە گفتگو و خودداری ایران از ادامە دیپلماسی و همچنین تصویب قطعنامە شورای حکام انرژی اتمی سازمان ملل کە با پیشنهاد اروپا بود، همگی در نهایت بە زیان وجهە بینالمللی رژیم ایران در تقابل با اسرائیل منجر شد.
آیا وضعیت مابین ایران و اسرائیل را میتوان در چارچوب "امنیتگرایی منطقهای" توضیح داد؟
هم ایران و هم اسرائیل درگیر امنیتیسازی منطقهای شدهاند و یکدیگر را بعنوان تهدیدهای وجودی برای بسیج حمایت داخلی و بینالمللی برای سیاستهای تهاجمی، معرفی میکنند. اسرائیل برنامه هستهای ایران و حمایت آن از حزبالله و سایر گروههای نیابتی جنگ افروز را امنیتیسازی کرده و حملات پیشگیرانه و هزینههای نظامی گسترده را توجیه کرده است. ایران نیز به نوبه خود، اسرائیل را بعنوان یک پایگاه غربی و تهدید وجودی برای کشورگشایی ولایت فقیە معرفی میکند و مداخلات منطقهای و جنگ نیابتی خود را مشروعیت میبخشد. این امنیتیسازی متقابل، درگیری را تشدید کرده و فضای تعامل دیپلماتیک را محدود کرده است. بعد از شکست محور مقاومت و هلال شیعە، غنی سازی اورانیوم تا مرز ساخت بمب اتم، رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل اجتناب ناپذیر بود. بدون شک برنامه هستهای ایران هم یک عامل بازدارنده و هم یک ابزار چانهزنی است که برای تضمین بقای جنایات رژیم و افزایش نفوذ آن در مذاکرات منطقهای و جهانی در نظر گرفته شده بود ولی با بمبارانهای اخیر مراکز اتمی این برگ ترسناک در دست ایران دیگر ارزشی ندارد.
هدف استراتژیک ایران از ورود مستقیم یا غیرمستقیم به درگیریهای منطقەای، ایجاد بحران و جنگ با اسرائیل چیست؟
هدف استراتژیک ایران از ورود مستقیم یا غیرمستقیم به درگیریهای منطقهای و ایجاد بحران، ریشه در ایدئولوژی ولایت فقیە و شعار "صدور انقلاب" دارد که در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ مطرح شد. این شعار بر گسترش نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی شیعی-ایرانی در منطقه و جهان تأکید دارد و رژیم ایران از آن زمان، بقای خود را در ایجاد و مدیریت بحرانهای منطقهای تعریف کرده است. ایران با حمایت از گروههای نیابتی بدنبال تقویت محور مقاومت و گسترش نفوذ خود در برابر رقبای منطقهای است. ایجاد بحران و درگیری با اسرائیل بهعنوان یک هدف استراتژیک، چند بعد دارد: تضعیف جایگاه نظامی و سیاسی اسرائیل در منطقه بدون اینکه ایران وارد جنگ مستقیم شود و اینکە رژیم ایران از تقابل با اسرائیل برای تحکیم پایگاه داخلی خود و توجیه مشکلات اقتصادی و اجتماعی استفاده کردە و میکند. رژیم ایران وجود خود را در گرو حفظ تنش و بحران میبیند زیرا این وضعیت به آن امکان میدهد تا نفوذ خود را گسترش دهد، رقبا را تضعیف کند و از دیپلماسی ترور و گروههای نیابتی بعنوان ابزاری برای پیشبرد جنایتهایش بهره ببرد.
نقش بازیگرانی مانند آمریکا، روسیه، چین و اروپا در این تعارض چگونه است؟ آیا موازنهای جدید در حال شکلگیری است؟
در حالیکه آمریکا سعی دارد از دخالت مستقیم در آخرین خصومتها خودداری کند اما از اسرائیل در برابر حملات موشکی و پهپادی ایران دفاع کرده و همچنان به شکل دهی معماری امنیتی منطقهای ادامه میدهد. اکراه آمریکا برای درگیر شدن در یک جنگ دیگر در خاورمیانه، تمایل آنرا برای تشدید نظامی محدود کرده است البتە موضع روسیه مبهمتر است. هدف گستردهتر روسیه حفظ نفوذ خود در منطقه و ایجاد تعادل در روابط خود با بازیگران رقیب است. در این میان چین با محکوم کردن حملات اسرائیل به ایران و پیشنهاد میانجیگری در مذاکرات صلح، سعی در قرار دادن خود به عنوان یک میانجی بیطرف داشته است. روابط اقتصادی و دیپلماتیک رو به رشد چین با ایران، کشورهای عربی و اسرائیل و همچنین وابستگی اش به انرژی خاورمیانه، علاقه آنرا به ثبات منطقهای سوق دادە است. اتحادیه اروپا، بە همراه کشورهای عضو کلیدی مانند فرانسه، آلمان و بریتانیا، ضمن حمایت از حق اسرائیل برای دفاع از خود در برابر تهدیدات هستهای ایران، خواستار خویشتنداری و دیپلماسی شده است. ترجیح اتحادیه اروپا، همانطور که از مشارکت گذشته آن در برجام مشهود است، حل و فصل دیپلماتیک است. با این حال، پس از خروج آمریکا از این توافق و تشدید خصومتها، نفوذ آن کاهش یافته است. هرچند اروپا از جانب آمریکا در مسالە ایران و اسرائیل تقریبا کنار گذاشتە شدە است و آمریکا با بی توجهی کردن بە اوکراین، اروپا را بە جنگ روسیە مشغول کردە است ولی اروپا در دور دوم ریاست جمهوری ترامپ نمیخواهد در تغییر ساختار ایران تماشاگر باشد و از بازار آیندە ایران بی نصیب بماند. بە نظر من تحولات اخیر حاکی از تغییر آرایش ترتیبات امنیتی منطقهای است. اسرائیل بطور فزایندهای در مرکز یک شبکه امنیتی تحت حمایت آمریکا قرار دارد که شامل کشورهای عربی منطقە نیز میشود، در حالیکه نفوذ منطقهای ایران با تضعیف نیروهای نیابتی آن تضعیف شده و چین و روسیه هم بدنبال گسترش نقش خود هستند اما آمریکا همچنان بازیگر خارجی غالب است و بە جایگاه خود در خاورمیانە بازگشتە است.
نقش رسانهها و روایتسازی در شکل دهی افکار عمومی نسبت به این تقابل چگونه است؟ آیا جنگ روایتها، بخشی از جنگ واقعی شده؟
رسانهها نقش مهمی در شکل دهی به برداشتهای عمومی از درگیری ایران و اسرائیل دارند. هر دو کشور و همچنین بازیگران منطقهای و جهانی، برای تأثیرگذاری بر مخاطبان داخلی و بینالمللی، درگیر جنگ اطلاعاتی هستند. ایران و اسرائیل از رسانههای دولتی و پلتفرمهای اجتماعی برای چارچوببندی رویدادها به نفع خود استفاده میکنند و برخی اوقات اطلاعات اغراقآمیز یا گمراهکننده را برای تقویت روحیه و حمایت بینالمللی منتشر میکنند. نبرد برای تسلط روایت به بخش جداییناپذیری از درگیری تبدیل شده است و پاسخهای دیپلماتیک، افکار عمومی و حتی استراتژی نظامی را شکل میدهد. آنچە در این میان غایب است ابررسانەای برای ایران است کە آموزش سیاسی سالم را مبنای کار خود قرار دهد، برای هدایت مردم جدا اندیش و مخالف حاکمیت دیکتاتوری مرکزگرایی تلاش کند، مخالف بازتولید استبداد باشد و مردم را در ائتلافی علیە بر کرسی نشستن دیکتاتوری دیگر، بسیج کند.
آیا ابزارهای دیپلماتیک هنوز جایگاهی در حل این بحران دارند؟
در حالیکه بُعد نظامی بطور فزایندهای غالب شده است، ابزارهای دیپلماتیک هنوز تحت الشعاع قرار نگرفتهاند. ایران و اسرائیل و همچنین بازیگران خارجی، همچنان اقدامات نظامی را در برابر پیامدهای دیپلماتیک بالقوه و فرصتهای مذاکره میسنجند. کانالهای دیپلماتیک با وجود خصومتهای مداوم، مذاکرات پشت پرده و تلاشهای میانجیگری طرف ثالث، بویژه با مشارکت آمریکا، اروپا و چین همچنان ادامه دارد. بدون شک در این میان محدودیتهای دیپلماسی همچون فرسایش اعتمادسازی، نقض مکرر توافقات و چند گفتمانی از طرف ایران اثربخشی دیپلماسی را به شدت محدود کرده است. البتە عادیسازی حملات پیشگیرانه و فروپاشی مکانیسمهای بازدارندگی، موازنه را بسمت راهحلهای نظامی تغییر داده است و شناخت آسیبپذیری متقابل ممکن است در نهایت هر دو طرف را به میز مذاکره بازگرداند.
در مورد چشمانداز خاورمیانه، آیا تقابل ایران و اسرائیل به بازآرایی نظم منطقهای میانجامد؟
تقابل ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک میان ایران و اسرائیل، بهمثابه یکی از مؤثرترین نیروهای پیشران در فرآیند بازآرایی نظم منطقهای در خاورمیانه عمل میکند. بە نظر من این بازآرایی در جهت تثبیت یک نظم پایدار، صلحمحور و نهادینهشده است زیرا تقویت موازنه تهدید، گسترش جنگهای نیابتی و شکلگیری ائتلافهای تاکتیکیِ متغیر و شکننده میان بازیگران منطقهای بویژە ایران درحال افول است. خصومت ساختاری میان تهران و تلآویو که از سطوح راهبردی تا نمادین را در برمیگیرد، بستر ایجاد دو اردوگاه امنیتی متعارض را فراهم کرده است: یکی مبتنی بر "محور مقاومت" و دیگری بر محور بازدارندگی عربی-اسرائیلی که با حمایت آمریکا و غرب همراه است. پیامد این وضعیت، همگرایی در قالب یک رژیم امنیتی منطقهای و ورود خاورمیانه به مرحلهای از «بازآرایی امنیتی پایدار» است؛ نظمی که بر موازنهسازی موقت، بیثباتی راهبردی و شکنندگی ساختارهای همکاری استوار بود، برچیدە خواهد شد البتە امکان تغییر مرزها و پدیدآمدن نیروهای جدید سیاسی بعید نیست. در این چارچوب، شکلگیری نظم نوین بینالمللی خاورمیانهای، مستلزم عبور از منطق صفر و صد در منازعات ژئوپلیتیکی و ورود نهادهای میانجیگرِ معتبر، مستقل و دارای قدرت اقناع و اعمال فشار متوازن است. افزون بر این، بازتعریف منافع راهبردی بازیگران کلیدی و تغییر در الگوی تهدیدپنداری متقابل، پیششرطهایی اساسی برای عبور از مرحله بازآرایی امنیتی ناپایدار بهسوی یک نظم امنیتی همزیستانه و درونزا به شمار میروند.
آقای مستوفی خیلی ممنون از اینکە تا این لحظە با ما همراە بودید.
خواهش میکنم.