
چرایی عدم شکلگیری قیام مردمی در جنگ دوازده روزه
سیروس ملکوتی
تصور رایج در اتاقهای فکر پروپاگاندای جنگی این بود که آغاز حملات هوایی اسرائیل به ایران، بهویژه بر بستر نارضایتیهای انباشته، مردم را به رویارویی مستقیم با حکومت خواهد کشاند و بهتبع آن، جرقه جنگ زمینی نه از جبهه خارجی، بلکه از خیابانهای داخلی آغاز خواهد شد. اما این تصور، بیش از آنکه بر دادههای واقعی اجتماعی متکی باشد، بر محاسبات روانشناختی سطحی، رسانههای گسترده تبلیغی و تحلیلهای سفارشی برخی قلمبهمزدها استوار بود؛ نه بر حضور میدانی و درک از شرایط پیچیده اجتماعی ایران.
پس از شکست دور نخست این محاسبه، اکنون میکوشند با ابزارهای تبلیغاتی دیگر، مردم را به خیابانها فراخوانند. پیامهای تلویحی و گاه صریح به «خروش ملی» یا «حمایت از لحظه تاریخی» روانه میشود. با این حال، قرائن حاکی از آن است که این روش نیز بعید است ثمربخش باشد.
اما پرسش اصلی پابرجاست: چرا مردمی که هنوز سوگوار نیکاها، ساریناها، کیانها و صدها تن دیگرند اینبار پای به میدان نمیگذارند؟
نخست باید بپذیریم این مردم همان مردماند، اما بازی همان بازی نیست
باید از محاسبات توهینآمیز و سادهسازیهای رایج پرهیز کرد. این مردم، همان مردمی هستند که طی چهل و شش سال گذشته، در هر فرصت، خروشیدهاند، و عزیزترین داشتەهای انسانی خود را فدای آرمان رهایی جمعی خود کردهاند. آنان تغییر نکردهاند؛ آنچه تغییر کرده است، صحنه و قواعد بازی است.
اکنون آنها با یک معادله ناآشنا، مبهم و بیاعتماد روبهرو هستند؛ روندی که نه مقصد آن مشخص است و نه راهبران آن شفاف. مردم نمیخواهند وزن خود را بر بالهای روندی سوار کنند که از «ما» برنخاسته، و تنها با هیجان رسانهای پیش میرود.
دوم اینکه باید بدانیم جنبشها یا خودجوشاند یا سازمانیافته؛ اینجا هیچکدام از این دو گونه نبود.
جنبشهای اجتماعی یا از خروش خودجوشانه و طبیعی سربرمیآورند، یا با سازماندهی و هدایت دقیق پیش میروند. جنگ، بهویژه در ابعاد موشکی و هوایی، مجالی برای شکلگیری خروش خودانگیخته خیابانی باقی نمیگذارد. شوک جنگ، نهتنها فرصت خوداظهاری جمعی را از مردم میگیرد، بلکه آنها را به درون خانه و حصار خویش میراند.
در نبود سازماندهی از پیشاپیش، حمایتهای بینالمللی، رسانههای همسو و محاسبات روانشناختی نیز کاری از پیش نمیبرند. هیچ جنبشی تنها با تحلیل و ترغیب از راه دور شکل نمیگیرد. کارزار مبارزه، حضور میخواهد، نه صرفاً تئوری.
سومین نکته شاید به محاسبهای تصور گونه دیگر باز میگشت که میشد یک ضلع یک مثلت را با آن کامل نمود : حمله، قیام، کودتا؟ اما هیچ یک از این حللەهای آشکار و مفقود در عمل به بکدیگر متصل نشدند.
جمهوری اسلامی، با همه ضربات سنگینی که متحمل شد، توانست این راند را از مهلکه نابودی عبور دهد. با این حال، روشن نیست که چگونه میخواهد راندهای بعدی را تاب بیاورد.
اخرین مورد برای بررسی شاید نگریستن به رفتار و گزینه جمهوری اسلامی و تاکتیک حفظ "آخرین برگ تسلیم" باشد .
بهنظر میرسد جمهوری اسلامی موقعیت تسلیم را بهعنوان آخرین برگ بازی خود نگاه داشته باشد؛ برگ ذخیرهای برای روزی که مسیرهای دیگر را بیثمر یافته باشد. تا آن روز، تاکتیک فرسایشی جنگ و مذاکره را پی میگیرد، شاید برای کسب امتیازات بهتر در لحظه نهایی.
و آخرین مورد به ما برمیگردد، شرطبندی روی آگاهی، سازماندهی، و مفهوم گمشدەای بنام "ما"
آنچه به نیروهای مخالف حکومت بازمیگردد، درک متغیرها در بستر پیچیده جامعه و سیاست است. هیچ رابطه یا حمایت بینالمللی بدون در نظر گرفتن منافع، پایدار و جوهری نیست. تصور خصومت یا همراهی دائمی از سوی قدرتهای جهانی، سادهلوحانه است.
بنابراین، تکیهگاه واقعی، همان سازماندهی میدانی و مبارزاتی است. تنها از دل چنین سازماندهیای، امکان استفاده مؤثر از سایر ابزارها، از جمله رسانه، دیپلماسی، و حمایت خارجی، فراهم میشود. این تکیهگاه، تنها از «ما»یی ارگانیک، در پیوند با بطن جامعه، و بهدور از سکتاریسم و خودمحوری برمیخیزد