کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

قاسملو، رؤیای ناتمام کوردستان

13:55 - 22 تیر 1404

قاسملو، رؤیای ناتمام کوردستان

اورارتو دلشین

مقدمه؛ بازگشت به صدایی که هنوز خاموش نشده است

در میان زخم هایی که پس از ٣٦ سال هنوز بر پیکر کوردستان نشسته‌اند، صدایی هست که همچنان در دل کوه‌ها، در خروش رودها، در سکوت شبهای کوردستان، و در چشمان نسل‌های در تبعید، زنده است. این صدا، صدای دکتر عبدالرحمن قاسملوست؛ نه تنها یک نام، نه فقط یک رهبر حزبی، بلکه رؤیای زنده‌ای است که هنوز نا تمام مانده، همچون ترانه‌ای که ناگهان در میانه‌ی پخش، خاموشش کردند.

امروز، در روزگاری که نسل ها بین تردید و بی‌اعتمادی، بین یأس و امید معلق‌ اند، ما بیش از هر زمان دیگری به بازگشت این صدا نیاز داریم؛ به رهبری که سیاست را نه با قلدری، بلکه با شعور و انسانیت آمیخت، با صداقتی که در عین درک پیچیدگی جهان، ساده و ریشه‌ دار سخن گفت، و به آینده‌ای که آنقدر برایش روشن بود که گویی در آن زندگی می‌کرد.

دکتر قاسملو فقط شهید نشده، بلکه او را از ما گرفتەاند.

در وین، نه فقط جسم او را با گلوله ، بلکه صدای دیالوگ آشتی و پل صلح میان کوردستان و جهان را خاموش کردند. اما ما مانده‌ایم، با وظیفه‌ای بر دوش ؛ بازخوانی راه، باززنده‌سازی پیام، و بازسازی واقعیتی که زنده و پا برجاست.

این مقاله تلاشی‌است برای گشودن پنجره‌ای به اندیشه‌ های قاسملو؛ نه برای آنکه فقط یادش را گرامی بداریم، بلکه برای آنکه بفهمیم چرا هنوز و هم‌ اکنون به او نیاز داریم. برای آنکه به نسل امروز بگوییم، ما رهبری داشتیم که پیش‌ تر از زمان خود برآمد؛ پیش‌ تر از بسیاری از اندیشه‌ هایی که امروز تازه نامشان را می‌شنویم. ما در این مسیر، از قاسملو خواهیم نوشت؛ از گذشته و آینده‌ای که برایش جنگید، و هنوز هم می‌جنگیم. از زبانی که پاس داشت، از زنانی که باور داشت، از جوانانی که امیدشان بود، از ملتی که فراتر از کوردستان به آن چشم داشت.

ما قاسملو را فقط برای گذشته نمی‌نویسیم؛ ما او را برای آینده می‌نویسیم و می خوانیم.

قاسملو، رهبر اندیشمند کوردستان

عبدالرحمن قاسملو از آن دسته شخصیت هایی‌ است که نمی‌توان او را تنها با برچسب “فعال سیاسی” یا “رهبر حزبی” تعریف کرد. او فراتر از سیاست روز آن دوران بود؛ یک متفکر عمیق، یک اندیشمند زمان‌ فهم، و یک سازنده ی ریشه‌دار. کسی که رهبری را نه در قدرت‌ طلبی، بلکه در آگاهی‌ بخشیدن به ملت خود معنا می‌کرد. قاسملو نه‌ فقط برای آزادی، بلکه برای شعور سیاسی مبارزه می‌کرد. نه فقط برای خاک، بلکه برای کرامت انسان.

در میان رهبران کورد معاصر، کمتر کسی به اندازه قاسملو، بر دانش، زبان، فرهنگ، و نهادسازی تأکید داشت. او تحصیل‌ کردەی دانشگاه چارلز پراگ در چکسلواکی بود؛ اما هیچگاه خود را جدا از اقشار رنگارنگ جامعه کوردی ندانست. دکتر عبدالرحمن قاسملو تسلط کامل به چندین زبان زنده دنیا داشت و با تسلط عمیق بر دستور زبان و مکالمه روان،  زبانهای فرانسه، آلمانی، انگلیسی، فارسی و چکی را بە خوبی می‌دانست و در ارتباطات بین‌المللی خود از آنها بهره می‌برد، اما هویت خود را از فرهنگ و زبان کوردی و صدای روستاهای فقیر و دورافتادە ای می‌دانست که  از سواد و مدرسه و نور محروم بودند.

قاسملو یکی از رهبران کوردستان بود، که اندیشه‌ اش در مرزها نمی‌گنجید. او باور داشت که کوردستان بزرگتر از تقسیمات مصنوعی میان ایران، عراق، ترکیه و سوریه است. می‌دانست که برای آزادی، ابتدا باید در ذهن ملت نهاد قدرت را بازسازی کرد، و برای این کار، تنها سلاح او «دانش» بود.

در دورانی که بسیاری از احزاب، با شورش و درگیری تعریف می‌شدند، قاسملو می‌خواست حزبی داشته باشد که نه‌ فقط بجنگد، بلکه سازنده باشد. آموزش را در مرکزیت بنیادین مبارزه گذاشت. در قلب کوەها و میان برف و کمبود و محاصره، کلاسهای سوادآموزی راه انداخت؛ مدرسەهای حزبی تأسیس کرد تا پیشمرگه فقط تفنگ به دوش نباشد، بلکه کتاب در دست داشته باشد.

او با دقت و بینش عمیقش می‌دانست که « آزادسازی ملتش» فقط از راه گلوله نیست، بلکه از مسیر مدرسه، یادگیری زبان مادری، تحلیل سیاسی و تربیت نیروی باسواد، آگاه و دارای هویت می‌گذرد. به همین دلایل نسل‌ های امروز، فرزندان همان کسانی‌ اند که در کوەها و سنگرهای آن دوران، الفبا را از راهنمایی‌ های ومکتب قاسملو آموختند. و امروز، همان ها هستند که در اروپا، آمریکا، استرالیا و سراسر جهان، زبان خواستها و خواستەهای ملت کورد را در رسانەها، دانشگاەها و عرصه سیاست بازتاب می‌دهند.

قاسملو تنها رهبری بود که احقاق حقوق و مسائل «زنان» را نه‌ فقط از دریچه سنت یا احساس، بلکه به عنوان پایه‌ای استراتژیک در مبارزه ملی می‌دید. برای او، زن کورد فقط مادر  و زن و خواهر و پیشمرگه نبود، بلکه خود یک پیشمرگه، یک معلم و ستون مقاوم ملت‌ سازی بود. در صورتی که این دیدگاه، هنوز هم برای بسیاری از رهبران منطقه‌ای، دست‌ نیافتنی ‌است.

همچنین، قاسملو یک رهبر کورد بود که افق دیدش را به‌ سوی همه ملتهای تحت‌ ستم در ایران گسترانیده بود. به عربها ، به ترکمنها، به بلوچها، به آذریها و فارسهایی که با وجدان انسانی و آزادیخواهی در کنار کوردها ایستاده بودند همدلانه احترام میگذارد . زیر پرچم حزب دموکرات کوردستان ایران، مبارزانی از این ملیتها نیز جنگیدند، شهید شدند، و جاودانه شدند. او حزب را به خانه‌ای برای ملتهای ستمدیده تبدیل کرده بود.

این نگاه، یک نگاه  مترقی کوردستانی بود، نه محلی، نگاهی که فهمیده بود آزادی فقط برای یک ملت معنا ندارد و هیچ ملتی آزادی را در انزوای مطلق به‌ دست نمی‌آورد. قاسملو آینده را می‌دید، پیش تر از خیلیها، حتی پیش تر از نسل ما.

 در تفکر و چشم انداز مفهوم ملت سازی در سطوح اجتماعی و فرهنگی و سیاسی با بخشیدن بینش سیاسی در اذهان زنان، کودکان ،جوانان و ... با یادگیری زبان مادری، آغاز و با آموزش و    ممارست به جهت دهی هویت ملی انجامید اندیشه های قاسملو مصممانه در دل کوهستانها و درەها با صدای گلوله ها و خروش رودها در هم می‌آمیخت، مردی بود که به جای فرمان جنگ، دستور آگاهی می‌داد. قاسملو، آن چنان که تاریخ ثبت کرده، نه‌تنها رهبری برای مبارزه، بلکه معماری برای مفهوم ملت‌ سازی بود. در نگاهی که او به آینده کوردستان داشت، جنگ تنها بخشی از مسیر بود، نه هدف. هدف، ساختن ملتی زنده، آگاه، باسواد و دارای هویت بود. او به وضوح می‌دانست که هیچ انقلابی بدون آموزش و هیچ مبارزەای بدون اندیشه، و هیچ پیروزی‌ بدون زن و نسل جوان به ثمر نمی‌رسد.

قاسملو، برخلاف بسیاری از رهبران سیاسی منطقه که زن را در حاشیه می‌دیدند، از نخستین کسانی بود که نقش زن را در مبارزات ملی، هویت‌ ساز و پیشرو می‌دید. برای او، زن کانون مبارزه و خود مبارزه بود. در نگاهش، رهایی زن، بخشی جدایی‌ ناپذیر از رهایی ملت بود. این باور او تنها در حرف باقی نماند؛ او با ایجاد فضاهای آموزشی و سازمانی برای زنان در دل صفوف حزب، زمینه را برای مشارکت واقعی زنان در مبارزه، آموزش، دیپلماسی و رهبری فراهم کرد.

همچنین در جهان بینی قاسملو، جوانان، نه نیروی صرفاً احساسی یا زودگذر، بلکه ستون آینده کوردستان بودند. او بارها و بارها تأکید کرده بود که انقلابها با تفنگ پیروز نمی‌شوند، بلکه با دانایی ماندگار می‌شوند. در سخت ترین شرایط، از جنگ و تبعید گرفته تا فشارهای اقتصادی و محاصره، باز هم  آموزش جوانان را در اولویت قرار می‌داد. حزب را به دانشگاه تبدیل کرد. در کوهستانها آموزشگاه ساخت، به روستاها و آبادیهای دور افتاده و محروم معلم فرستاد، و حتی آموزش‌ نظامی را با آموزش زبان و اندیشه همراه کرد.

در دل این فلسفه، زبان مادری جایگاهی مقدس داشت. قاسملو زبان کوردی را نه فقط ابزار ارتباط، بلکه هویت فرهنگی، شناسنامه ملی، و سلاح فکری ملت می‌دانست. او اصرار داشت که زبان مادری باید در آموزش، رسانه، سیاست و هنر نقش محوری ایفا کند. زبان، برای او نه تزئینی بود، نه ترجمه‌شده از سیاستهای جهانی. زبان مادری برایش ریشه در زمین کوردستان و خون شهدای آن داشت.

اما بزرگترین شاهکار قاسملو را شاید بتوان در این جمله خلاصه کرد:

“ما نه تنها نیروی نظامی و سیاسی، بلکه نیروی باسواد و مسئول تربیت می‌کنیم”

او باور داشت که کوردستانی آزاد، تنها در صورتی ممکن است که نسل هایی تحصیل کرده، آگاه، و وفادار به آرمان ملی تربیت شوند. برای همین، در بدترین شرایط، آموزش را تعطیل نکرد. پیشمرگهای باسواد تربیت کرد، مربیانی به روستاها فرستاد تا کودکان کورد الفبا بیاموزند. آموزش را نه فقط برای زندگی شخصی، بلکه برای آزادی ملت ضروری می‌دانست.

و امروز، ثمره‌ آن تلاشها را می‌بینیم:

کوردهایی که در دانشگاەهای معتبر جهان تدریس می‌کنند، خبرنگار، پزشک، تحلیل گر، مبارز، نویسنده و دیپلمات اند، و زبان خاص این ملت اند. اینها همه ریشه در همان دید و دوراندیشی قاسملو دارد. او نه ک تنها جنگید که “زنده بمانیم”، بلکه ساخت تا “بمانیم.”

در راه قاسملو، دانایی یک نوع مقاومت است. زن، یک رهبر است. جوان، یک سازنده آینده است. زبان، دیوار دفاعی هویت ماست. و آموزش، سپری ست که از نسلی به نسل دیگر، آرمان را منتقل می‌کند.

دیپلماسی قاسملو: فراتر از مرزها، درک همه جانبه از ملتهای ستم دیده

دکتر عبدالرحمن قاسملو تنها رهبر یک حزب نبود؛ او یک دیپلمات بود، آن هم نه با لباس رسمی و زبان خشک سیاسی، بلکه با ذهنی آگاه، قلبی باز و زبانی که دنیا آن را درک و تحسین می‌کرد. او دیپلماسی را نه فقط در سالنهای رسمی، بلکه در گفتگو با وجدان جهانی، در پل‌سازی میان ملتهای تحت ستم، و در آشتی دادن کوردستان با جهان تعریف می‌کرد.

قاسملو با تسلط کامل بر چندین زبان زنده دنیا،  ابزاری در دست داشت که کمتر رهبر انقلابی‌ از آن برخوردار بود. او با نمایندگان سازمان ملل، مقامات اروپایی، احزاب آزادیخواه و روزنامه نگاران جهان با زبان خودشان سخن می‌گفت، اما همیشه با روح ملت کوردستان حرف می‌زد. زبان برایش ابزار ارتباط نبود؛ وسیله‌ای بود برای انتقال درد، امید و عدالت.

اما دیپلماسی قاسملو فقط خارجی نبود. او درک عمیقی از ملتهای درون جغرافیای سیاسی ایران داشت. در ذهن و سیاستش، همیشه جایگاه ویژه‌ای برای عربهای خوزستان، بلوچها، ترکمنها، آذریها، و فارسهادر نظر داشت.

او اتحاد میان ملتهای تحت ستم را نه تاکتیکی سیاسی، بلکه ضرورتی تاریخی و اخلاقی می‌دانست. از نظر قاسملو، تا زمانی که در ایران فقط یک ملت آزاد نباشد، هیچ ملتی آزاد نیست. نگاهش فراکوردی، و در عین حال کاملاً کوردستانی بود؛ چون باور داشت اتحاد ملتها در برابر رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی، تنها راه تحقق دموکراسی واقعی در ایران و منطقه است.

در سطح منطقە‌ای نیز، قاسملو نگاهی ژئوپلیتیک اما انسانی به چهار پارەی کوردستان داشت.

او همدلی عمیقی با مبارزات ملت کورد در ترکیه، عراق و سوریه داشت و بارها تأکید کرده بود که آزادی در شرق کوردستان، بدون در نظر گرفتن وضعیت دیگر بخشها، ناقص خواهد بود. او برای نخستین بار دیالوگ‌ هایی را با برخی جریانهای کوردی در عراق آغاز کرد و همواره از حق تعیین سرنوشت ملت کورد در همه جا دفاع می‌کرد، اما بدون تعصب حزبی یا مرزی. این نگاه، قاسملو را تبدیل به صدایی قابل احترام حتی نزد نخبگان جهان عرب، ترک و ایرانی کرد.

او با احترام و تعامل، صدای مبارزات کوردستان را به گوش جهانیان رساند. در دیدارهایش با مقامات کشورهای اسکاندیناوی، فرانسه، آلمان، ایتالیا و حتی اروپای شرقی، چهرەای متفاوت از مبارز کوردی ارائه کرد: روشنفکری آزادیخواه، طرفدار دیالوگ، اما قاطع در اصول. به‌جای فریاد، استدلال می‌آورد. به‌جای نمایش قدرت، منطق را پیش می‌کشید و از همین رو، خطرناک بود؛ نه برای مردم، بلکه برای رژیم جمهوری اسلامی.

برای آنها، قاسملو «دیپلماسی زنده کوردستان» بود، و باید خاموش می‌شد. ترور او در وین، نه‌فقط پایان یک زندگی، بلکه تلاش برای خاموش‌ سازی صدای یک ملت و یک پروژه صلح‌ محور، یک پل دیالوگ، و یک رهبر جهانی بود.

امروز، اندیشه‌ و رویکرد دیپلماتیک قاسملو زندە‌تر از همیشه است. در دنیایی که جنگ و تخریب فریاد می‌زند، صدای گفت وگوی مبتنی بر احترام و آگاهی، صدای قاسملوست که هنوز در گوش نسل ها طنین انداز است.

دیپلماسی قاسملو، ما را چنین یادآور است که قدرت واقعی، در فهم متقابل، اتحاد ملتها، و ایستادن کنار حق نهفته است.

جمهوری اسلامی، دشمن دیالوگ؛ ترور در وین، ترور یک صلح بود

در شب سیاه ۲۲ تیر ۱۳۶۸، وقتی گلولەها سکوت یک شهر اروپایی را شکافتند، فقط جسم دکتر عبدالرحمن قاسملو نبود که به زمین افتاد.

در همان لحظات خونین، دو یار وفادار او نیز با گلولەهای جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند:

شهید عبدالله قادری آذر، نماینده حزب دموکرات کوردستان ایران در اروپا،

و شهید فاضل رسول، روشنفکر و استاد کورد اهل باشور کوردستان بود.

آن شب،  پُل دیالوگ میان ملت کورد و جهان، صدای صلح، و رؤیای یک آینده متفاوت نیز به خون غلطید. آن شب، در قلب وین پایتخت اتریش دکتر عبدالرحمن قاسملو شهید شد، درکشوری که خود را مدعی تمدن، بی‌طرفی و دموکراسی می‌دانست، یکی از شرم‌آورترین خیانتهای تاریخ معاصر رقم خورد.

قاسملو، برای گفت‌ وگو رفته بود؛ برای صلح، نه جنگ. او سلاحش منطق بود، نه تفنگ. اما پاسخ جمهوری اسلامی، مانند همیشه، گلوله بود. کسانی که با نام مذاکره آمده بودند، مأموران مرگ بودند. در جلسه‌ای رسمی و با برنامەریزی قبلی، در خاک یک کشور اروپایی، نماینده یک ملت بدون دولت را ترور کردند، و جهان… فقط تماشا کرد.

اما آنچه قلب ملت کورد را جریحە دارتر کرد، نه فقط جنایت جمهوری اسلامی، بلکه سکوت خفت‌ بار دولت اتریش بود. کشوری که باید از عدالت دفاع می‌کرد، از حق انسان، از دیپلماسی و کرامت. اما ترجیح داد منافع سیاسی‌ اش را با جمهوری اسلامی حفظ کند، تا حقیقت را.

اتریش، اروپاییِ مدعی تمدن، با سیاستهای غلط و منفعت‌ طلبانەاش در قبال این ترور، خیانتی تاریخی به ملت کورد و کوردستان کرد. خیانتی در حق خون بە ناحق ریختە شده شهید دکتر قاسملو.

و این لکه‌ی ننگ، تا همیشه بر پیشانی دولت اتریش و حاکمیت آن باقی خواهد ماند.

نه ما فراموش می‌کنیم، نه تاریخ.

پرونده این ترور، هیچگاه به شکل عادلانه و علنی پیگیری نشد. قاتلان، آزادانه به ایران بازگشتند و حتی مورد تقدیر قرار گرفتند. در تهران، آنها را قهرمان نامیدند، نه قاتل. در وین، پرونده را بستن و آنرا مختومه اعلام کردند و این یعنی جنایت، نه‌فقط در لحظه شلیک، بلکه در سالها پس از آن ادامه پیدا کرد.

قاسملو را ترور کردند، چون خطرناک بود: خطرناک برای دیکتاتورها، برای حکومتهایی که از منطق، آگاهی و اتحاد ملتها می‌ترسند.

او را کشتند، چون می‌خواست سیاست را از انحصار نظامی گری و نفرت بیرون بکشد، و به میدان گفت وگو، حقوق و دموکراسی بازگرداند.

اما آنها اشتباه کردند.

آنها گمان کردند با گلوله می‌توان اندیشه را کشت.

گمان کردند با بستن یک پرونده، می‌توان صدای یک ملت را خاموش کرد.

اما قاسملو زنده است، در نسل هایی که امروز در سراسر جهان زبان خواستەهای کوردستان را فریاد می‌زنند، در هر نوشته و کتابی که یک دانشجوی کورد که در دانشگاه هایی غربی از حقوق ملتش می‌نویسد، در اندیشه هر زنی که با الهام از او می‌جنگد، و در  تفکر هر جوانی که آزادی را نه در شعار، بلکه در دانش، اندیشه و سازمان یابی جستجو می‌کند.

قاسملو زنده است، و قاتلانش، اگرچه نفس می‌کشیدند، اما از همان شب، مرده بودند.

… اگر قاسملو امروز در میان ما بود!

اگر دکتر عبدالرحمن قاسملو امروز در میان ما بود، بی تردید مسیر ملت کورد در بسیاری از عرصەها شکل متفاوت تری به خود می‌گرفت. نه فقط به‌خاطر شخصیت کاریزماتیک و جایگاه تاریخی اش، بلکه به دلیل اندیشەای که هنوز هم از بسیاری رهبران روز پیشتر است. اندیشەای که ریشه در واقعیت داشت، نه رویا؛ در مردم، نه در قدرت.

قاسملو امروز، در برابر جنبشهای مدنی، خیزشهای زنان، صدای ملتهای ستم دیده، و تشدید سیاستهای سرکوبگرانه، دقیقاً همان حرفهایی را می‌زد که در گذشته گفته بود:

حقوق ملتها قابل چشم پوشی نیست. زن، ستون ملت‌ سازی است. زبان مادری، شناسنامه‌ی ملی ماست. و جوان، آیندەی کوردستان است، نه ابزار.

او امروز نیز مانند گذشته، مدافع اتحاد کوردها در چهار بخش کوردستان بود. تلاش می‌کرد تنشها را با عقلانیت حل کند و تفاوتها را ابزار تکامل بداند، نه تفرقه. نگاهش همزمان ملی و جهانی بود. از یک سو، با قدرت از حق تعیین سرنوشت ملت کورد دفاع می‌کرد، و از سوی دیگر، با ملتهای عرب، بلوچ، ترکمن، آذری و حتی با بخشی از اقشار عدالتخواه فارس، پیوند همبستگی برقرار می‌کرد.

در برابر فریاد «ژن، ژیان، ئازادی»، نه تنها سکوت نمی‌کرد، بلکه با تمام توان حمایت می‌نمود. اما هم زمان هشدار می‌داد:

"خیزش بدون نهادسازی، امید بدون آگاهی، پیروزی بدون برنامه، همه به سرخوردگی ختم می‌شود."

و از همین رو، بر آموزش، سازمان دهی، و ارتقاء سیاسی تأکید می‌کرد.

در عصر تکنولوژی، رسانه، جنگهای ترکیبی و فضای مجازی، قاسملو با همان انرژی، خود را به‌روز می‌کرد. چون همیشه گفته بود:

"نسلی که می‌جنگد باید بداند چرا می‌جنگد. باید بداند فردای پیروزی، چه چیزی را خواهد ساخت."

قاسملو امروز بیش از هر زمان دیگری طرفدار نقش زنان در رهبری بود. تلاش می‌کرد حضور آنان را در تصمیم‌ گیریهای سیاسی، نظامی، آموزشی و فرهنگی تثبیت کند، نه صرفا نمادین نگاه دارد. برای او، زن یک متحد سیاسی بود، نه فقط یک همراه احساسی.

و شاید مهم تر از همه: اگر قاسملو امروز میان ما بود، همچنان الگوی صداقت، صدای منطق، و وجدان بیدار یک ملت باقی می‌ماند.

او نیازی به فریاد نداشت؛ چون کلامش ریشه در حقیقت داشت.

امروز، آنچه از قاسملو مانده فقط خاطره نیست؛

راهی ست که هنوز ادامه دارد، سخنی است که هنوز پاسخ می‌دهد، و آیندە‌ای است که هنوز بر پایه اندیشەاش ساخته می‌شود.

نتیجه‌گیری: صدایی که خاموش نشد، راهی که هنوز ادامه دارد

نوشتن دربارەی رهبر شهید مان دکتر عبدالرحمن قاسملو، فقط نوشتن دربارەی یک رهبر سیاسی یا یک قربانی ترور نیست. قاسملو، نماد یک مسیر است؛ مسیری که در آن آگاهی، سیاست، عدالت، دیپلماسی، مقاومت، و اخلاق در هم تنیدەاند. او به تنهایی یک دانشگاه بود؛ دانشگاهی از سیاست متعهد، وطن دوستی بدون تعصب، و آیندەنگری آگاهانه.

در زمانی که بسیاری از جریانها در چارچوبهای تنگ ایدئولوژیک، فرقەای یا نژادی گرفتار بودند، قاسملو از ملت سخن می‌گفت. از ملت کوردستان، و از حق طبیعی ‌اش برای زندگی با کرامت، با زبان خودش، در سرزمین خودش. اما در عین حال، مرزهای نگاهش را بسته نگه نمی‌داشت. او کوردستان را جزیرەای جدا از منطقه نمی‌دید، بلکه جزئی فعال از تاریخ و جغرافیای منطقه و جهان می‌دانست.

قاسملو راهی را آغاز کرد که دشمنانش با گلوله خواستند پایان دهند، اما نتوانستند. چون آنچه او بنا نهاد، بر پایەی زور نبود، بر پایەی باور بود؛ باور به نیروی مردم، نقش زن، ارزش زبان، ضرورت آموزش، اهمیت دیالوگ، و شرافت مبارزه.

و این باور، امروز در میلیونها قلب می‌تپد.

او با تکیه بر دانایی، نه فقط جنگ را پیش برد، بلکه نسلی ساخت در دل کوهستان، در کلاسهای مخفی روستایی، در جایجای کوردستان در کوچەهای ارومیه و مهاباد در شهرها و روستاهایش و در نشستهای بین‌المللی، یک چیز را ثابت کرد:

"کورد، فقط زنده نیست، بلکه بیدار است."

قاسملو با ترورش کشته نشد؛ بلکه تکثیر شد. در معلمی که در مناطق مرزی با حداقل امکانات، زبان مادری را به کودکان یاد می‌دهد. در اندیشه زنی که در برابر سرکوب، رهبر محلەاش می‌شود. در  تفکر جوانی که در تبعید، اما با پرچم کوردستان، در پارلمانها فریاد عدالت سر می‌زند. در اراده پیشمرگی که هم تفنگ دارد، هم کتاب.

در تک‌تک ما…

و ما، میراث داران این راه هستیم. راهی که قاسملو رفت، بی‌برگشت.

راهی که دشمنانش با خیانت و گلوله خواستند دفن کنند، اما حالا با هر قدم، با هر قلم، با هر صدای رسا، زنده‌تر می‌شود.

و چه چیزی بالاتر از این که بگوییم: قاسملو قاسملو، راهت ادامه دارد.

پایان مقاله، ولی آغاز تعهد ما.