
اقتصاد گیگ در ایران: فرصت نوآوری یا سیمای بحران؟
شاهرخ حسنزادە
اقتصاد گیگ (Gig Economy) پدیدهای جهانی است که تعریف سنتی "شغل" را به چالش کشیده است. این مدل اقتصادی بر پایهی کارهای موقت، پروژهای و مستقل بنا شده که در آن شرکتها به جای استخدام کارمندان تماموقت، از طریق پلتفرمهای دیجیتال با افراد برای انجام یک «گیگ» یا وظیفه مشخص قرارداد میبندند. در سراسر جهان، غولهایی مانند اوبر (Uber)، ایربیانبی (Airbnb) و فایور (Fiverr) نمادهای این تحول هستند؛ پلتفرمهایی که در جوامع توسعهیافته، اغلب به عنوان نمادی از انعطافپذیری، نوآوری فناورانه و انتخاب سبک زندگی مدرن شناخته میشوند. این مدل به افراد اجازه میدهد رئیس خود باشند، ساعات کاریشان را خودشان تنظیم کنند و درآمدی جانبی در کنار شغل اصلیشان داشته باشند. اما آیا داستان رشد انفجاری اقتصاد گیگ در ایران نیز از همین جنس است؟
در نگاه اول، ظهور و گسترش پلتفرمهای ایرانی مانند "اسنپ" و "تپسی"، "آچاره" و "پونیشا"، روایتی از پیشرفت و همگامی با اقتصاد دیجیتال جهانی به نظر میرسد. این شرکتها توانستهاند میلیونها کاربر را به خود جذب کرده و برای بخش بزرگی از جمعیت، امکان کسب درآمد فراهم کنند. اما زمانی که به مقیاس این پدیده در ایران دقت میکنیم، تصویر به کلی دگرگون میشود. اخیراً محمد بحرینیان، پژوهشگر حوزه توسعه، آماری تأملبرانگیز ارائه داد: "بیش از ۸ میلیون نفر در اسنپ و تپسی کار میکنند، در حالیکه اوبر در سراسر جهان کمتر از ۸ میلیون راننده دارد!". حتی اگر آمار دیگری که از سوی سخنگوی فراجا مبنی بر وجود ۱۵ میلیون راننده اینترنتی مطرح شده را ناشی از ثبتنامهای مکرر و غیرفعال بدانیم، باز هم اصل ماجرا پابرجاست: مقیاس نیروی کار فعال در بخش حملونقل اینترنتی ایران به طرز شگفتآوری عظیم است. این اعداد و ارقام، بیش از آنکه نشانهی پیشرفت فناورانه یا قدرت اقتصادی باشند، زنگ خطری جدی و نمایانگر یک بحران عمیق اجتماعی-اقتصادی هستند.
تفاوت کلیدی میان رشد اقتصاد گیگ در ایران و کشورهایی مانند آمریکا در ریشهها و انگیزههای آن نهفته است. در یک اقتصاد باثبات، پیوستن به اقتصاد گیگ اغلب یک انتخاب است که بر مبنای فرصت شکل میگیرد؛ فرصتی برای درآمد بیشتر، انعطافپذیری یا دنبال کردن علاقه شخصی. اما در ایران، این پدیده عمدتاً محصول ضرورت و واکنشی به بحران است. موتور محرک اصلی که میلیونها ایرانی را به سمت این مشاغل سوق میدهد، نه جذابیت فناوری، بلکه فشارهای خردکننده اقتصادی است. تورم مزمن و کاهش شدید قدرت خرید باعث شده است که حقوق ثابت یک شغل تماموقت دیگر برای تأمین هزینههای اولیه زندگی کافی نباشد. در نتیجه، کارمندان، کارگران، معلمان و حتی متخصصان، پس از پایان ساعات کاری خود، به عنوان شغل دوم یا سوم به رانندگی در تاکسیهای اینترنتی روی میآورند تا صرفاً بتوانند از پس هزینهها برآیند. این یک انتخاب برای رفاه بیشتر نیست؛ یک مبارزه برای بقاست.
علاوه بر این، نرخ بالای بیکاری، بهویژه در میان جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی، عامل فشار دیگری است. در شرایطی که بازار کار رسمی قادر به ایجاد مشاغل پایدار و متناسب با تخصصها نیست، اقتصاد گیگ به یک پناهگاه و کارفرمای لحظه آخری تبدیل شده است. این مشاغل به دلیل سهولت ورود و عدم نیاز به سرمایه اولیه یا مهارت تخصصی، به تنها گزینه در دسترس برای میلیونها نفر تبدیل شدهاند. در واقع، این پلتفرمها در خلأ یک اقتصاد مولد، به نوعی «اشتغال کاذب» دامن میزنند؛ شغلی که وجود دارد اما فاقد کیفیت، پایداری و چشمانداز آینده است.
نکتهی مهم دیگر، رشد این مدل در یک بستر حقوقی تقریباً خالی است. رانندگان و ارائهدهندگان خدمات در این سیستم، کارگر محسوب نمیشوند، بلکه به عنوان شریک تجاری یا پیمانکار مستقل تعریف میشوند. این طبقهبندی هوشمندانه، شرکتها را از تمامی تعهدات یک کارفرما، از جمله بیمه تأمین اجتماعی، حقوق بازنشستگی، مرخصی باحقوق، عیدی و سنوات معاف میکند. در ظاهر، این مدل به فرد استقلال میبخشد، اما در عمل، او را در برابر تمام ریسکها و هزینهها (شامل سوخت، استهلاک خودرو، بیمه و تصادفات) تنها میگذارد و هیچگونه امنیت شغلی برایش فراهم نمیکند. این سیستم، نیروی کار ارزان و فاقد حمایت را به یک هنجار تبدیل کرده و به تدریج استانداردهای بازار کار را تضعیف میکند.
در نهایت، مقایسه تعداد رانندگان فعال در ایران با کل رانندگان اوبر در سطح جهان، یک نتیجهگیری تلخ را آشکار میسازد: اقتصاد گیگ در ایران، بیش از آنکه قصهای از موفقیت در نوآوری باشد، سیمای یک بحران عمیق است. این پلتفرمها به یک "تسکیندهندهی موقتی" برای دردهای یک اقتصاد بیمار و یا حتی در حال مرگ تبدیل شدهاند؛ آنها با فراهم آوردن یک منبع درآمد حداقلی، از سقوط کامل میلیونها خانوار به زیر خط فقر جلوگیری میکنند و به نوعی نقش یک شبکه امنیت اجتماعی شکننده را ایفا میکنند که دولت در فراهم کردن آن ناتوان بوده است. اما این تسکین، ریشه بیماری را درمان نمیکند. تصویر هزاران خودرویی که هر روز در خیابانهای شهرهای ایران در جستجوی مسافر میچرخند یا منتظر آن هستند، تنها تصویری از یک اقتصاد دیجیتال نیست؛ بلکه پرترهای متحرک از جامعهای است که در آن، میلیونها نفر برای تأمین معاش خود در یک چرخهی بیپایان و فرسایشی گرفتار شدهاند. این، چهرهی مرئی یک بحران نامرئی است.