
تحلیلی آلتوسری از مبارزه ملی کوردها در ایران
شاهرخ حسنزادە
مقدمه
چرا جنبشهای آزادیخواهانه کوردی در ایران، با وجود بیش از یک قرن مبارزه و فداکاری، هنوز به اهداف اصلی خود نرسیدهاند؟ این مقاله استدلال میکند که یکی از دلایل کلیدی، درگیری در "جنگ ایدئولوژیها" به شکلی غیرسازنده بوده است. با استفاده از چارچوب نظری لوئی آلتوسر، نشان خواهیم داد؛ در حالی که رژیم حاکم از یک ایدئولوژی تمامیتخواه برای سرکوب استفاده میکند، جنبش کوردی نیز گاهی در دام جزماندیشیهای ایدئولوژیک داخلی گرفتار شده است. راه حل، نفی ایدئولوژی نیست -چرا که به قول آلتوسر این امری ناممکن است- بلکه ساخت و بهکارگیری یک "ایدئولوژی عقلانی" است؛ یعنی یک چارچوب فکری که بەعنوان ابزاری استراتژیک و انعطافپذیر برای تحقق حقوق ملی به کار گرفته شود.
بنیانهای نظری؛ بازخوانی ایدئولوژی نزد لوئی آلتوسر
واژه ایدئولوژی (ideologie) اولین بار حدود سال ۱۷۹۶ در فرانسه توسط فیلسوفی به نام "دستوت دو تراسی" به معنای "علم ایدهها" ابداع شد. اما این معنا خیلی زود توسط ناپلئون بناپارت تغییر کرد؛ او از این واژه به صورت تحقیرآمیز برای اشاره به روشنفکران مخالف خود که آنها را جدا از واقعیت میدانست، استفاده کرد. در نهایت، کارل مارکس در اواسط قرن نوزدهم به این مفهوم معنای انتقادی و مدرن آن را بخشید و ایدئولوژی را بەعنوان "آگاهی کاذب" تعریف کرد؛ یعنی افکار طبقه حاکم که برای توجیه سلطه خود و پنهان کردن استثمار به کار میرود. به طور کلی، تعاریف و دیدگاههای متفاوتی درباره ایدئولوژی وجود دارد. با این حال، آنچه در این مقاله برای ما اهمیت کلیدی دارد، چارچوب نظری لوئی آلتوسر است.
برای آنکه بتوانیم میدان پیچیده نبرد ایدئولوژیک در کوردستان ایران را تحلیل کنیم، نیازمند فراتر رفتن از تعاریف ساده و رایج ایدئولوژی (به مثابه مجموعهای از عقاید سیاسی) هستیم. چارچوب نظری لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست فرانسوی، ابزارهایی مفهومی و قدرتمند برای کالبدشکافی لایههای پنهان سلطه و مقاومت در اختیار ما قرار میدهد. او ایدئولوژی را نه "آگاهی کاذب"، بلکه ساختاری فراگیر و ناگزیر میداند که رابطه ما با جهان را شکل میدهد. در این بخش، به تشریح چهار مفهوم کلیدی نظریه وی میپردازیم که برای تحلیل ما ضروری هستند.
۱. دستگاههای ایدئولوژیک در برابر دستگاههای سرکوبگر
آلتوسر استدلال میکند که هیچ قدرتی نمیتواند تنها با اتکا به زور حکومت کند. بقای هر دولتی به ترکیبی از سرکوب و اقناع وابسته است. او این دو کارکرد را در دو دستگاه مجزا صورتبندی میکند:
دستگاه سرکوبگر دولت: این دستگاه شامل نهادهایی است که عمدتاً از طریق خشونت یا تهدید به خشونت عمل میکنند: ارتش، پلیس، دادگاهها و زندانها. کارکرد این دستگاه، اعمال سلطه فیزیکی و حذف فیزیکی مخالفان است.
دستگاههای ایدئولوژیک دولت: این دستگاهها شامل نهادهای به ظاهر غیرسیاسی و پراکندهای چون نظام آموزشی، خانواده، نهادهای دینی، رسانهها، احزاب سیاسی و نهادهای فرهنگی هستند. وظیفه اصلی این دستگاهها نه سرکوب، بلکه بازتولید ایدئولوژی حاکم از طریق اقناع و شکلدهی به باورهاست.
نکته کلیدی در تحلیل آلتوسر این است که یک دولت پایدار، دولتی است که کمتر به دستگاههای سرکوبگر و بیشتر به دستگاههای ایدئولوژیک خود متکی باشد. سلطه واقعی زمانی محقق میشود که مردم، ارزشها و هنجارهای طبقه حاکم را بەعنوان امری "طبیعی" و "بدیهی" بپذیرند و داوطلبانه از آن تبعیت کنند. این تمایز برای فهم استراتژی دوگانه حکومت ایران در کوردستان حیاتی است: از یک سو، حضور سنگین نظامی و امنیتی دستگاههای سرکوبگر و از سوی دیگر، تلاش بیوقفه برای آسیمیلاسیون فرهنگی از طریق مدارس و رسانهها یا دستگاههای ایدئولوژیک.
۲. فراخوانی؛ چگونه ایدئولوژی ما را به "سوژه" بدل میکند؟
این یکی از خلاقانهترین مفاهیم آلتوسر است. وی میپرسد: سازوکار ایدئولوژی چگونه در سطح فردی عمل میکند؟ پاسخ او "فراخوانی" است. ایدئولوژی افراد را "صدا میزند" و آنها را به "سوژه" (Subject) تبدیل میکند. مثال کلاسیک او، فریاد یک پلیس در خیابان است: "هی، تو!" فردی که برمیگردد، در همان لحظه خود را بەعنوان "سوژهی مورد خطاب" بازمیشناسد و همزمان، قدرت و اقتدار آن پلیس را به رسمیت میشناسد.
این فرآیند فراخوانی، از بدو تولد و به شکلی مداوم توسط دستگاههای ایدئولوژیک انجام میشود. خانواده ما را بەعنوان "پسر" یا "دختر"، مدرسه بەعنوان "دانشآموز"، دین بەعنوان "مؤمن" و دولت ما را بەعنوان "شهروند" فرا میخواند. ما این هویتها را میپذیریم و آنها را بخشی طبیعی از وجود خود میپنداریم، غافل از آنکه این هویتها ما را در درون ساختار قدرت موجود جای میدهند. این مفهوم مستقیماً روشن میکند که چگونه یک کودک کورد توسط نظام آموزشی ایران فراخوانده میشود تا خود را در وهله اول یک "ایرانی" (با تعریف مرکزگرا) بازبشناسد و چگونه جنبشهای کوردی در تلاش برای یک "ضد فراخوانی"، همان کودک را بەعنوان یک "سوژه ملی کورد" فرا میخوانند.
۳. وجود مادی ایدئولوژی؛ ایدئولوژی فقط یک "ایده" نیست
برخلاف تصور رایج، آلتوسر تاکید میکند که ایدئولوژی در ذهن افراد خلاصه نمیشود، بلکه "وجود مادی" دارد. این وجود مادی در سه سطح قابل مشاهده است:
در دستگاهها: یک مدرسه یا یک شبکه تلویزیونی، یک وجود فیزیکی و سازمانی است که ایدئولوژی را تولید میکند.
در اعمال و رفتارها: باورهای یک فرد از طریق اعمال اوست که معنا پیدا میکند. باور به یک دین، در عملِ نیایش کردن تجسم مییابد.
در آیینها و مناسک: اعمالی که به صورت جمعی و تکرار شونده انجام میشوند، مانند مراسم صبحگاهی مدارس، جشنهای ملی یا آیینهای مذهبی، قدرتمندترین ابزارهای بازتولید مادی ایدئولوژی هستند.
این دیدگاه به ما کمک میکند تا مبارزه ایدئولوژیک در کوردستان را نه بەعنوان یک "جنگ افکار"، بلکه بەعنوان یک "جنگ بر سر اعمال و نمادها" ببینیم. اصرار دولت بر برگزاری جشنهای رسمی در تقابل با اصرار مردم بر برگزاری باشکوه مراسم نوروز، یا تغییر نام مکانهای جغرافیایی از کوردی به فارسی، نمونههایی از این نبرد در عرصه مادیات هستند.
۴. تمایز علم و ایدئولوژی؛ ابزاری برای رهایی
این تمایز، کلید اصلی برای ساختن استدلال نهایی ما است. از نظر آلتوسر: ایدئولوژی یک رابطه "زیسته" و عمدتاً ناخودآگاه با جهان است. ایدئولوژی برای کارکرد جامعه ضروری است و ما "همیشه-از-قبل" در درون آن قرار داریم. بنابراین گریز از ایدئولوژی ممکن نیست. علم (که برای آلتوسر، نمونه اعلای آن مارکسیسم یا ماتریالیسم تاریخی بود) تلاشی برای رسیدن به "شناخت عینی" از واقعیت و سازوکارهای آن است. علم میتواند از بیرون به ایدئولوژی نگاه کند و نحوه عملکرد آن برای پنهان کردن روابط واقعی قدرت را افشا کند.
این تمایز به این معنا نیست که میتوانیم ایدئولوژی را کنار گذاشته و در جهان "علمی" زندگی کنیم. بلکه به این معناست که میتوانیم با استفاده از ابزارهای تحلیل عقلانی و علمی، از ایدئولوژی خود "آگاه" شویم، آن را نقد کنیم و آن را از یک ساختار جزمی و کور به یک ابزار آگاهانه برای کنش سیاسی تبدیل کنیم. این دقیقاً همان پایهای است که ما مفهوم "ایدئولوژی عقلانی" را بر آن بنا خواهیم کرد: ایدئولوژیای که به جای انکار، خود را دائماً در معرض نقد عقلانی قرار میدهد.
میدان نبرد ایدئولوژی در کوردستان ایران
در این بخش، ما از مفاهیم آلتوسری بەعنوان ابزاری برای کالبدشکافی میدان نبرد ایدئولوژیک در کوردستان ایران استفاده میکنیم. این نبرد در دو جبهه اصلی در جریان است: جبهه خارجی، یعنی مبارزه علیه ایدئولوژی هژمونیک دولت مرکزی، و جبهه داخلی، یعنی رقابت و گاه تضاد میان ایدئولوژیهای درون خود جنبش کوردی.
ایدئولوژی هژمونیک "دیگری": شیعهگری-پانفارسیسم در عمل
دولت ایران برای حفظ تمامیت ارضی و بازتولید سلطه خود، از یک ایدئولوژی ترکیبی و قدرتمند بهره میبرد که میتوان آن را "شیعهگری-پانفارسیسم" نامید. این ایدئولوژی از طریق هر دو دستگاه دولت، یعنی سرکوبگر و ایدئولوژیک، به صورت نظاممند اعمال میشود.
اعمال سلطه از طریق دستگاههای ایدئولوژیک
نظام آموزشی: مدرسه مهمترین دستگاه ایدئولوژیک برای "فراخوانی" کودکان کورد است. از طریق ممنوعیت سیستماتیک زبان کوردی و تحمیل زبان فارسی، به کودک کورد القا میشود که زبان مادریاش برای آموزش و پیشرفت "ناکافی" است. کتب درسی تاریخ، یک روایت مرکزگرا و فارسیمحور از تاریخ ایران ارائه میدهند که در آن، تاریخ، فرهنگ و شخصیتهای کورد یا کاملاً غایباند یا بەعنوان بخشی حاشیهای از "کل ایرانی" معرفی میشوند. در این فرآیند، دانشآموز کورد بەعنوان یک "سوژه ایرانی" فراخوانده میشود که هویت ملیاش بر هویت اتنیکیاش ارجحیت دارد.
رسانههای جمعی: رسانههای رسمی، ایدئولوژی حاکم را در سطح انبوه بازتولید میکنند. آنها با به تصویر کشیدن کلیشهای از کوردها (بەعنوان مرزنشینان غیور، دارندگان فرهنگ محلی جذاب و...)، هویت سیاسی و مطالبات ملی آنها را به حاشیه میرانند. همزمان، هرگونه کنشگری سیاسی یا مدنی کوردی به سرعت با برچسبهای امنیتی مانند "تجزیهطلبی"، "وابستگی به بیگانه" و "تروریسم" بیاعتبار میشود. این برچسبزنی، افکار عمومی غیرکورد را برای پذیرش سرکوب آماده میکند.
نهاد دین رسمی: با ترویج یک قرائت رسمی از تشیع بەعنوان ستون فقرات هویت ملی و استفاده از گفتمان "امت واحده اسلامی"، هرگونه تاکید بر هویت ملی کوردی بەعنوان یک عامل "تفرقهافکن" و تهدیدی علیه وحدت مسلمانان تقبیح میشود. این امر به خصوص با توجه به سنیمذهب بودن بخش بزرگی از کوردهای ایران، یک شکاف مذهبی را به شکاف ملی اضافه میکند.
تکمیل سلطه از طریق دستگاه سرکوبگر
زمانی که دستگاههای ایدئولوژیک در تولید رضایت و انقیاد کامل شکست میخورند، دستگاه سرکوبگر وارد عمل میشود. حضور سنگین نیروهای نظامی و امنیتی، بازداشت گسترده فعالان مدنی، سیاسی، محیطزیستی، ادبی، زبانی، زنان، کارگران، فرهنگیان، شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی، نمود عریان عملکرد دستگاه سرکوبگر است. اما نکته کلیدی آلتوسری اینجاست که این خشونت فیزیکی، همواره توسط ایدئولوژی تولید شده در دستگاه ایدئولوژیک "توجیه" میشود. یک فعال کورد به جرم "دفاع از زبان مادری" دستگیر نمیشود، بلکه به جرم "اقدام علیه امنیت ملی". یک مبارز سیاسی به جرم "داشتن عقاید سیاسی متفاوت" اعدام نمیشود، بلکه به جرم "محاربه با خدا". به این ترتیب، خشونت فیزیکی دستگاه سرکوبگر، بەعنوان دفاعی مشروع از ارزشهای ایدئولوژیک دولت، صورتبندی میشود.
ایدئولوژی به مثابه میدان نبرد داخلی "خودی"
در پاسخ به فرضیه اولیه این مقاله، باید گفت که مشکل جنبش کورد، "داشتن ایدئولوژی" نبوده، بلکه نحوه درگیر شدن با آن بوده است. جنبش کورد برای مقابله با فرآیند آسیمیلاسیون و "فراخوانی" دولت مرکزی، ناگزیر به ساختن یک "ضد ایدئولوژی" و ارائه یک "ضد فراخوانی" بوده تا بتواند مردم را بسیج کرده و به مبارزه معنا ببخشد. اما این فرآیند، خود به یک میدان نبرد داخلی تبدیل شد! در مقاطع مهمی از تاریخ مبارزات ملت کورد در جغرافیایی کە با نام ایران شناختە میشود، ایدئولوژی از یک "ابزار" برای رسیدن به حقوق ملی، به "هدف" غایی تبدیل شد. رقابتهای میان احزاب با ایدئولوژیهای رقیب (مثلاً ناسیونالیسم در برابر سوسیالیسم، یا قرائتهای مختلف از مارکسیسم) باعث شد که بخش بزرگی از انرژی جنبش، صرف اثبات حقانیت ایدئولوژیک خود و نفی دیگران شود. اصرار بر خلوص ایدئولوژیک و پیروی جزمی از مدلهایی که اغلب برای جوامع دیگر طراحی شده بودند، مانع از شکلگیری یک جبهه متحد و عملگرا شد. این جزماندیشی در تلخترین شکل خود، به درگیریهای نظامی داخلی (که در ادبیات سیاسی کوردی از آن با عنوان "براکوژی" یا برادرکشی یاد میشود) انجامید. این درگیریها نه تنها باعث از بین رفتن صدها نیروی پیشمرگ و کادر سیاسی شد، بلکه عمیقترین زخمها را بر پیکر اعتماد اجتماعی و امید مردم به رهبری سیاسی وارد کرد و بهترین فرصت را در اختیار دستگاههای امنیتی دولت مرکزی برای اجرای سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" قرار داد. تمرکز بیش از حد بر مباحث نظری و ایدئولوژیک، گاهی باعث ایجاد شکاف میان نخبگان سیاسی و توده مردم میشد. در حالی که مردم با مسائل روزمره، بحرانهای مختلف و سرکوب دست و پنجه نرم میکردند، بخشی از انرژی رهبران سیاسی صرف جدلهایی میشد که برای زندگی روزمره مردم اولویت چندانی نداشت.
بنابراین، تحلیل این جبهه داخلی نشان میدهد که چگونه ایدئولوژی، زمانی که به شکلی جزمی و انحصارطلبانه به کار گرفته شود، میتواند از یک سلاح رهاییبخش به یک زنجیر بدل شود و جنبشی را از درون تضعیف کند. این آسیبشناسی، زمینه را برای بحث در بخش بعدی فراهم میکند: چگونه میتوان از این دام رها شد و ایدئولوژی را به ابزاری عقلانی برای رهایی تبدیل کرد؟
راه برونرفت؛ گذار از جزمیت به ایدئولوژی عقلانی
پس از کالبدشکافی میدان نبرد ایدئولوژیک و مشاهده نقش مخرب ایدئولوژی حاکم از یک سو، و آسیبهای ناشی از جزماندیشی در درون جنبش کوردی از سوی دیگر، به پرسش اصلی این مقاله میرسیم: راه برونرفت چیست؟ همانطور که در چارچوب نظری آلتوسر دیدیم، رهایی از ایدئولوژی یک توهم است. ما انسانها برای معنادار ساختن جهان و کنش جمعی، ناگزیر از چارچوبهای فکری هستیم. بنابراین، راه حل، نه در نفی ایدئولوژی، بلکه در تغییر بنیادین رابطه خود با آن و حرکت از یک رویکرد جزمی به یک رویکرد عقلانی است.
۱. ایدئولوژی جزمی (Dogmatic Ideology) چیست؟
ایدئولوژی جزمی که هم رژیم حاکم نماینده آن است و هم در مقاطعی جنبش کوردی را به بیراهه کشانده، دارای مشخصات زیر است:
یک سیستم بسته و تمامشده است: خود را مجموعهای از حقایق نهایی و ابدی میپندارد و هرگونه پرسشگری یا بازنگری را بەعنوان انحراف یا خیانت تلقی میکند.
واقعیت را بر تئوری منطبق میکند: به جای آنکه تئوری خود را بر اساس واقعیتهای متغیر اصلاح کند، تلاش میکند تا واقعیت پیچیده را در قالبهای از پیش تعیینشده تئوری خود بگنجاند.
ابزار تفرقه است: هویت سیاسی را نه بر اساس اهداف مشترک، بلکه بر اساس میزان وفاداری به دکترین تعریف میکند. این رویکرد به طور خودکار منجر به فرقهگرایی، حذف دگراندیشان و درگیریهای داخلی میشود.
هدف غایی است: در این نگاه، خودِ ایدئولوژی و حفظ خلوص آن به هدف اصلی تبدیل میشود، حتی اگر این کار به قیمت از دست رفتن اهداف واقعی مبارزه یعنی آزادی و حقوق مردم تمام شود.
۲. ایدئولوژی عقلانی (Rational Ideology) چیست؟
در مقابل رویکرد جزمی، میتوان یک "ایدئولوژی عقلانی" را صورتبندی کرد. این مفهوم مستقیماً از تمایز آلتوسر میان "ایدئولوژی" (بەعنوان رابطه زیسته) و "علم" (بەعنوان تحلیل عینی) الهام میگیرد. ایدئولوژی عقلانی، ایدئولوژیای است که آگاهانه خود را در معرض نقد و تحلیل عقلانی قرار میدهد.
یک سیستم باز و پویا است: خود را نه یک کتاب مقدس، بلکه یک "نقشه راه" میداند؛ نقشهای که برای رسیدن به مقصدی مشخص (دموکراسی، عدالت اجتماعی، حقوق ملی) طراحی شده و باید با توجه به شرایط مسیر، دائماً بهروزرسانی شود.
از تحلیل عینی تغذیه میکند: به جای تکیه بر جزمیات، از دستاوردهای علوم اجتماعی، تحلیلهای سیاسی، دادههای اقتصادی و تجربیات تاریخی برای تدوین استراتژیهای خود بهره میبرد. این رویکرد، عملگرایی (پراگماتیسم) را جایگزین تعصب میکند.
ابزار اتحاد است: هویت سیاسی را بر محور اهداف و ارزشهای مشترک تعریف میکند. در این نگاه، یک لیبرال، یک سوسیالیست یا هر فرد دموکرات دیگری که برای حقوق ملی کوردها مبارزه میکند، یک "خودی" و یک متحد است، نه یک رقیب ایدئولوژیک که باید حذف شود.
یک ابزار است، نه هدف: هدف نهایی، پیروزی یک "ایسم" خاص نیست، بلکه تحقق آزادی و بهروزی برای مردم است. ایدئولوژی بە مانند احزاب سیاسی تنها ابزاری برای رسیدن به این هدف والاست و اگر در جایی ناکارآمدی آن ثابت شد، باید بدون ترس از اتهام "خیانت"، اصلاح یا حتی جایگزین شود. دقیقا همان لزوم و پیش نیازی کە د.قاسملو در "خلاصەای از سوسیالیزم دمکراتیک" بە آن پرداختە است و مرزبندی خود را با سوسیالیسم موجود ارائە میدهد.
۳. پیامدهای عملی این گذار
اتخاذ یک رویکرد عقلانی به ایدئولوژی، پیامدهای عملی مستقیمی برای جنبش کوردستان ایران دارد؛ اولویت از اثبات حقانیت ایدئولوژیک به ایجاد "جبهه متحد" برای مبارزه مشترک تغییر میکند. جنبش قادر خواهد بود تا استراتژیهای خود را با توجه به تغییرات سریع در صحنه سیاسی ایران و جهان، به سرعت تطبیق دهد، بدون آنکه در بند تئوریهای کهنه بماند. همچنین با فاصله گرفتن از مباحث انتزاعی و تمرکز بر اهداف ملموس، امکان برقراری ارتباط عمیقتر با نسل جدید، فعالان مدنی، زنان، محیطزیستیها و دیگر بخشهای جامعه فراهم میشود.
در نهایت، گذار از جزمیت به عقلانیت، یک چرخش پارادایمی است. این گذار به معنای دست کشیدن از باورها و آرمانها نیست، بلکه به معنای تبدیل کردن آن باورها از یک "زنجیر" که دست و پای جنبش را میبندد، به یک "کلید" آگاهانه و کارآمد برای گشودن درهای آزادی است.
تحلیلهای پیشین نشان داد که شکستها نه به دلیل وجود ایدئولوژی، بلکه به دلیل گرفتار شدن در ایدئولوژی جزمی بوده است؛ ایدئولوژیای که به یک سیستم بسته، تمامیتخواه و تفرقهافکن تبدیل میشود و در نهایت، به جای آنکه ابزار رهایی باشد، به مانعی در برابر آن بدل میگردد. راه برونرفت، نفی ایدئولوژی نیست، بلکه گذار آگاهانه به یک ایدئولوژی عقلانی است. این گذار، یک تغییر بنیادین در رابطه ما با اندیشه است.
ایدئولوژی عقلانی، خود را نه یک حقیقت مطلق و ابدی، بلکه یک ابزار و نقشه راه برای رسیدن به اهداف مشخصی چون آزادی، دموکراسی و حقوق ملی میداند. این رویکرد به جای آنکه واقعیت را در قالبهای تئوریک خود زندانی کند، از تحلیل عقلانی و انتقادی واقعیت (همان مفهوم "علم" نزد آلتوسر) برای اصلاح و بهروزرسانی مداوم خود بهره میبرد. در این چارچوب، پراگماتیسم و انعطافپذیری جایگزین تعصب و خشکی اندیشه میشود و اتحاد عمل بر سر اهداف مشترک، بر خلوص ایدئولوژیک اولویت مییابد.
عملیاتی کردن این گذار نیازمند پرورش یک "فرهنگ نقد" در درون فضای سیاسی کوردستان است. در چنین فرهنگی، نقش نخبگان اعم از روشنفکران، دانشگاهیان و هنرمندان، نه صرفا توجیه و تبلیغ خط حزبی، بلکه ایفای نقش به عنوان وجدان انتقادی جنبش است. هنر و ادبیات، به جای آنکه به ابزار پروپاگاندا تقلیل یابند، به فضایی برای به چالش کشیدن قطعیتها، به تصویر کشیدن پیچیدگیهای انسانی و فاصلهگذاری از روایتهای جزمی تبدیل میشوند. این فرآیند، جنبش را در برابر بزرگترین خطر، یعنی تبدیل شدن به تصویری آینهای از همان رژیم سرکوبگری که با آن مبارزه میکند، واکسینه مینماید و ایدئولوژی را از یک زنجیر به کلیدی برای رهایی بدل میسازد.
نتیجهگیری:
تحلیل آلتوسری به ما نشان میدهد که مبارزه برای رهایی، همواره یک مبارزه ایدئولوژیک است. شکست در گذشته نه به دلیل "داشتن ایدئولوژی"، بلکه به دلیل "گرفتار شدن در ایدئولوژی جزمی" بوده است. آینده جنبش ملی کوردها در ایران در گرو یک چرخش پارادایمی است: گذار از ایدئولوژی به مثابه یک "بت" که باید پرستیده شود، به ایدئولوژی به مثابه یک "نقشه" که باید به صورت عقلانی و انتقادی برای رسیدن به مقصد آزادی از آن استفاده کرد.
***
Louis Pierre Althusser-1918-1990
. ایدئولوژی رژیم شاهنشاهی بر مبنای ناسیونالیسم باستانگرا (آریاییمحور) و مدرنیزاسیون مرکزگرا استوار بود. نقطه اشتراک هر دو رژیم که باعث نگرش یکسان آنها به ملیتها شد، پروژه دولت-ملت تکهویتی و مرکزگرا بود. رژیم پهلوی؛ هویت "ایرانی" را در یک شهروند سکولار و فارسیزبان که به تاریخ ایران باستان افتخار میکند، تعریف میکرد و جمهوری اسلامی نیز هویت "ایرانی" را در یک شهروند مسلمان شیعه و فارسیزبان تعریف میکند. در هر دو دیدگاه، هویت مستقل کوردی (و دیگر ملیتها) به عنوان یک "تهدید" برای این پروژه یکسانسازی ملی و تمامیت ارضی دیده شده و سرکوب میشد. در این بین؛ فقط توجیه ایدئولوژیک سرکوب از "حفظ مدرنیته و وحدت ملی" به "حفظ اسلام و وحدت امت" تغییر کردە است.