
جمال فتحی
آزادی و آزاد زیستن از اساسیترین مقولەهای انسانیست کە هر انسانی آرزوی آنرا دارد ولو اینکە اگر فردی دیگران را نیز از آن منع کند. این خواستە نەتنها خواستە انسانیست بلکە لازمە ادامە حیات تمام جانداران میباشد. این موضوع چنان مهم است کە بخشی از اندیشیدن و تفکر متفکران عرصەهای گوناگون را بە خود اختصاص دادە، از افلاطون گرفتە تا متفکران حوزە فلسفە و علوم سیاسی در این بارە اندیشیدە و آن را عرضە نمودەاند. اگرچە در این رابطە کسانی زیادی نوشتەاند ولی در این میان کسانی هـمچون "اریک فرم" و "آیزا برلین" در این حوزە بەطور تخصصی نوشتەاند و چنان بە تعمق پرداختەاند کە آیزا برلین آزادی را بە "آزادی منفی و آزادی مثبت" تقسیم نمودە است.
جدا از مباحث علمی این مقولە، آزادی چیزی نیست جزء جوهر و معنای زندگی بشر، بشری کە حتی قبل از رفع نیازهای مادی خود، بدان نیاز دارد و رفع نیازها و خواستەهای مادی و جسمانیش نیز نمیتواند آنرا از دستیابی بە آزادی منصرف نماید. بنابراین آزادی مسئلەای نیست کە بر سر آن معاملە شود یا جای بحث باشد چون از لحاظ سیاسی و اجتماعی جزء مقولەهای اساسی و بنیادی زندگی بشر کە اهمال و بیتفاوت نسبت بە آن جامعە را دچار از هم گسیختگی و ناپایداری مینماید. چنانچە در جایی این بیتفاوتی صورت گیرد جامعە بە تدریج با پیش زمینەهای دیکتاتوری و ظهور استبداد و طاغیگری روبرو میشود. آزادی چنان حساس و مهم است کە پرداختن بدان حساسیت ویژە خود را دارد و برای همین باید زمینە و فرهنگ استفادە از آزادیها را در جامعە آموزش داد. استفادە از آزادی در جوامعی کە تحت حاکمیت دیکتاتورها بودە و هستند بدون فرهنگ سازی مشکلاتی بوجود میآورد و امکان اینکە بجای لذت بردن از فضای آزاد و دموکراتیک، افراد جامعە با هرج و مرج و سوءاستفادە از آن مواجە شوند.
در جای کە جامعە بجای آزادی با هرج و مرج روبرو شود، دیگر آزادی بهای خود را از دست میدهد و کسانی کە با عشق و شیفتگی در راە آزادی مبارزە نمودە چنان مستأصل میشوند کە گاهی اوقات از مبارزە خود اظهار پشیمانی مینمایند. برای همین آزادی زمانی معنا پیدا میكند کە در پی آن حکومتی دموکراتیک و عدالتمحور مستقر شود؛ در غیر اینصورت مبارزە آزادیخواهان تنها در جهت تغییر قدرت و دستیابی دستەای از افراد حریص بە موقعیتی بهتر از گذشتە قرار میگیرد و از این جهت است کە سرخوردگی و یأس در جامعەای کە برای آزادی کوشیدەاند و هزینە دادەاند بیشتر و مبارزە برای آزادی بە جنگ بر سر قدرت تبدیل میشود.
آیا آزادی بدون عدالت میسر میشود؟
دموکراسی کە در اصل حکومت و نماد آزادی و آزادیخواهان است، زمانی بە سیستمی دموکراتیک تبدیل میشود و خواستەهای افراد را میتوان مطالباتی دموکراتیک قلمداد کرد کە دموکراسی در درون آنان نهادینە شدە باشد و تمام مشکلات بوجود آمدە از طرف استبداد را در زاویە نبود آزادی و برابری بنگرند، یعنی اینکە هدف از رسیدن بە دموکراسی و استقرار حکومتی دموکراتیک، ایجاد آزادی و برابری برای تمامی افراد جامعە باشد و برای اینکە قدرت مردمی بعد از گذار از استبداد، نهادینە بشود باید این قدرت دارای دو رکن اساسی باشد: ابتداء اینکە "حقوق افراد جامعە از تعرض و تجاوز دیگران محفوظ شود" و دوم "همە افراد جامعە دارای حقوق مشارکتی باشند و بتوانند در تمامی امور سیاسی مشارکت نمایند".
برابری کە همزاد آزادی میباشد مفهومی است کە رابطە لاینفک و بدون چون و چرای با دموکراسی دارد و در جامعەای کە آزادی باشد اما برابری نباشد بە این معنی است کە دموکراسی روی یک پا ایستادە، چرا کە زمانی کە دموکراسی را از سویە نورماتیو نگاە میکنیم بلافاصلە دو مفهوم آزادی و برابری مطرح میشوند، این بدان معناست کە در کنار آزادی باید برابری باشد و در کنار برابری نیز باید آزادی وجود داشتە باشد و در غیر اینصورت دموکراسی کە آرزو و مطلوب آزادیخواهان و ستمدیدگان میباشد دموکراسی تثبیت شدە یا دموکراسی رادیکال نیست. زمانیکە بیشترین افراد جامعە بە این نتیجە رسیدند کە دو رکن اساسی دموکراسی، آزادی و برابری میباشد و تمام معضلات و مشکلات جامعە را از دریچە آزادی و دموکراسی بنگرند، بە مرحلەای از آگاهی سیاسی و اجتماعی میرسند کە با دیدی باز و "داوری گستردە" بە تمام افراد و کردارشان مینگرند و داوری میکنند و دیگران را بهتر و باتوجە بە خصوصیات فردی و اجتماعی میفهمند.
یکی از کسانی کە در مورد دو مفهوم "آزادی" و "عدالت" مقالات و کتابهای نوشتە و روی این دو مسئلە با جدیت کار کردە، "جان رالز"(١) میباشد کە در نوشتەها و کتابهای خود سعی بر آن دارد کە این دو مفهوم کە در اصل همزاد یکدیگر و نیز در تناقض با هم هستند، بەعنوان راەحل سیاسی و اجتماعی مدنظر قرار دادە و عدالت سیاسی را در جوامع لیبرال و حتی غیرلیبرال هم بەعنوان راەحل سیاسی و رفع مشکلات موجود مطرح نمود.
مفاهیمی بی اساس و بی بنیاد قلمداد کنند و همچنان میتوانند یکی را بپذیرند و دیگری را رد کنند کە در حالت اول با جامعەای دموکراتیک و عدالتخواە روبرو هستیم و در حالت دوم با جامعەای روبرو میشویم کە دارای نواقصی سیاسی و اجتماعی هستند، کە نمونەهای آنرا میتوان در جامعە آمریکای لیبرال و شوروی سابق جست کە تنها بە یکی از این دو مفهوم اهمیت دادە و نمونە کامل و مطلوب جامعەای کە هم در آن آزادی مستقر است و هم افراد جامعە در تمامی ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با هم برابر هستند برخی کشورهای اروپایی کە دارای سیستم سوسیال دموکراسی هستند، میباشد. بنابراین زمانیکە میخواهیم تعریف درست و صحیحی از دموکراسی را ارائە دهیم باید در برخورد با این مقولەی حساس سیاسی، بە مسائل جزئی فردی و اجتماعی نیز بپردازیم و تمامی آن مواردی کە در حکومتهای استبدادی پایمال شدەاند با اهمیت و جدیت مورد بررسی قرار بگیرند و مواردی باشند کە در هرم تصمیمات سیاسی قرار بگیرند. بەطور مثال مسئلە عدالت اجتماعی و کاستن فاصلە طبقاتی در حکومتهای مستبد یکی از مواردی میباشد کە شخص مستبد از گسترش و استقرار آن هراس داشتە و این مسئلە را در چهارچوب منافع خود ندیدە، بنابراین زمانی میتوان گفت کە جامعەای دموکراتیک است کە فاصلە طبقاتی آن بە حداقل برسد و رابطە دولت و طبقات جامعە برخلاف جامعە استبداد زدە کە گسستە و دور میباشد، رابطەای پویا و زندە باشد.
برای رسیدن بە جامعەای مطلوب و آرمانخواە باید در هنگام انتخابات این پرسش بە میان بیاید کە "چە کسی میخواهد بە قدرت برسد"؟ وگرنە تنها با رسیدن بە دموکراسی بە پایان راە نرسیدەایم، این یعنی اینکە در واقع مفهومی بە اسم دموکراسی از لحاظ سیاسی وجود ندارد چون دموکراسی حوزەای است برای تقابل و روبرو شدن طبقات مختلف جامعە و در این تقابل و روبرو شدن است کە امکان بحث و گفتمان بوجود میآید و در میانە بحثها و گفتمانها است کە افراد جامعە میتوانند سرە را از ناسرە تشخیص دهند و شخص مورد نظر و مقبول خود را برای ادراە جامعە انتخاب کنند. در این مورد "هابرماس" روی مفهومی بە اسم "دموکراسی مشورتی / گفتمانی" دست گذاشتە و بر این باور است، کە در عرصە سیاست، گفتمانی سالم است کە در آن استدلال حاکم باشد.
آنچە برای جواب عنوان مقالە (چرا باید آزادانە زیست؟) مهم است، این میباشد کە جامعە برای ادامە حیات سالم و زندگیای بدونە دغدغە بە داشتن سیستمی دموکراتیک کە پایەهای آن آزادی و عدالت باشد نیاز دارد. در پایان جای دارد کە در این مورد، از "سوسیالیزم دموکراتیک" یا همان هدف نهایی حزب دموکرات کوردستان ایران نام برد کە با تلاشهای بیوقفە شهید دکتر قاسملو در کنگرە ششم بە تصویب رسید.