سوران شمسی
مدتیست ننوشتەام چون نمیدانم برای که مینویسم. دوستی مقالەای نوشت در مورد بحران خواننده و روزنامەهای کشور و من به فکر افتادم که چرا مردمم نمیخواهند روزنامه بخوانند، چرا فقط عنوان مقالەها را میخوانند و چرا ما، کسانی که مینویسند، نمیتوانیم با مردم خود ارتباطات بهتری برقرار کنیم. اکثرا وقتی در مورد کمبود خواننده صحبت میکنیم، دوستان نویسندەام میگویند که مردم علاقمندیای به خواندن ندارند، سواد ندارند، و یا فرهنگ کتاب یا مقالەخوانی رایج نیست، اما من به تبلیغات افراطیون مذهبی فکر میکنم و با وجود اینکه نمیخواهم این حقیقت را بپذیریم متوجه میشوم که آنها در ارتباط برقرار کردن با مردم تواناتراند. روزهای جمعه، آخوندها از کودکان تا زنان ایران، همه را به باد تازیانە لفظی خود میگیرند و حتی بر علیه آزادی و مردمسالاری، همین ساختاری که به آنها اجازە صحبت سیاسی را داده، خط قرمز میکشند. علاوه بر تبلیغات صوتی، روزانه نوشتەهای افراطی و نفرت آمیز در شهرهای بزرگ میان دانش آموزان و محصلین پخش میشوند. روزنامەها، بروشورها و نوشتەهای احساساتی، و اکثرا با اشتباهات انشایی و املایی، اما با محتوای آزادیستیزی و زنستیزی به دانشگاەها و مراکز تحصیلی سرازیر میشوند. حتی در شهرها نوجوانان (دختر و پسر) کتابهای به اصطلاح دینی نوشته شده توسط آخوندهای بیسواد را در مراکز مختلف با فشاری که بر جامعه تحمیل شده است را باید بیاموزند. شنوندگان این خطبەها و خوانندگان نوشتەهای گروەهایی که با خطمش چنین سیاستی کار میکنند و اسلام را اسلحەای برای ضد سیاستهای ملیتی خود ساختەاند هم کم نیستند. مردم این کتابهای سیاسی-مذهبی و اکثرا عاطفی و غیرتحقیقی را ناچار و از روی زور و استبداد حاکم میخوانند. این بدان معناست که حداقل یک تعداد از مردم ما توانایی و علاقمندی به خواندن را دارند. پس، آیا آنانی که برای رهایی و حقوق انسانها مینویسند توانایی ارتباط برقرار کردن با مردم را ندارند یا آیا به صورت طبیعی مردم فقط میخواهند آن چیزی را بخوانند که با عقاید خودشان منطبق است؟ من به این باورم که هر دو این توضیحات تا حدی واقعیت دارند. وقتی بعضی از نوشتەهای شاعران و نویسندگان را میخوانم حیران میشوم که چگونه باید مردم آنها را درک کنند. این نوشتەها مملو از کلمات ترجمه شده از انگلیسی و بعضی کلمات خودساخته و جدیداند که گاهی باعث میشود انسان فکر کند هدف نویسنده فقط و فقط گیج کردن خواننده و ثابت کردن برتری خودش است. بعضی نوشتەها هم به شدت تئوریکاند و به سختی میشود تصور کرد که در اجتماع قابل فهم و تطبیق باشند. منظور من این نیست که ما به نوشتەهای تئوریک و یا حتی به کلمات جدید نیاز نداریم، بلکه منظورم این است که این نوشتەها در حال حاضر نمیتوانند روی اذهان مردم ما تاثیر کنند و یا حتی باعث ایجاد رابطه میان ما و خوانندگان ما شود. نوشتەهای تئوریک و فلسفی خوباند، در حقیقت ضروریاند، اما نباید انتظار داشته باشیم آنها، فعلا، باعث ایجاد تحول در اجتماع گردند و باید بپذیریم که جامعە ما سخت به تفکر و ادبیات در سطح دانش و فهم مردم هم نیازمند است. باید روشن کنم که من خواهان این هم نیستم که ما سطحی بنویسیم و فقط چیزهایی را بنویسیم که مردم میخواهند بخوانند، بلکه به این باورم که باید، اگر انتظار داریم خواننده داشته باشیم و تاثیری روی تفکر و حافظه اجتماعی مردم خود بگذاریم، باید نوشتەهای ما سادەتر و قابل فهمتر باشند، البته اگر مخاطب ما فقط یک گروه کوچک با تحصیلات فوق لیسانس نیست و میخواهیم برای همه مردم بنویسیم. زن شاعری در یکی از صفحات فیسبوکی از طرز پوشش زنی نقد کرده بود و بیش از چند صد نفر، اکثریتشان مردان، نوشتەاش را پسندیده بودند و او را تمجید و توصیف کرده بودند. بعد از خواندن این گفتگو من به این فکر کردم که این بانو چرا چنین چیزی را مینویسد، مخاطبش کیست و هدفش چیست. این نوشته فقط یک مثال از هزاران نوشتە عام پسند است که شاید فقط به این دلیل نوشته میشوند تا نویسنده مورد تایید مردم قرار گیرد. تا حد زیادی این نویسنده در نوشتن چنین چیزی از همان تدبیری استفاده میکند که مبلغین مذهبی افراطی استفاده میکنند. چون هدف هر دو این است که با استفاده از احساسات مردم و تفسیر بسیار عاطفی از دین و اخلاق که مردم با آن از روی ناچار موافقاند جای بیشتری برای خود در دل خوانندگان باز کنند. این نوشتەها قابل فهم و سادەاند، اما سطحی هم هستند و باعث میشوند توجه مردم به مشکلات اساسی اجتماع کاسته شود و آنها به چیزهای ظاهری بپیچند. یک مثال دیگر از این نوع نوشتەها صدها وبسایت بیمورد هستند که باعث میشود اکثریت به جای تحقیق و مطالعه در مورد نابرابریهای اقتصادی و نژادی در اجتماعشان، به رنگ، مو و زندگی شخصی و پوشش هنرمندان فکر کنند. این نوشتەها خواننده دارند چون با دیدگاه مردم سازگاراند. پس آیا نویسندەای که میخواهد متنش خوانده شود باید به این سطح تفکر تنزل کند و چیزهایی را بنویسد که مردم میخوانند و یا آیا بهتر است او بکوشد با نوشتەهای خود سطح فکری مردم را بالا بیاورد؟ گزینە دوم ضروری اما مشکل است خصوصا اگر نویسنده مانند تعدادی از قلم بدستان ایران خود را با کلمات نامانوس و بحثهای تئوریک سرگرم سازد. پایین آمدن به سطح تفکر اجتماع، در هر جامعەای که باشد، باعث میشود نویسنده برای محبت مردم ایدەآلهای خود را مورد سازش قرار دهد و خیانت کند. هرچند اگر نویسندەهای آزادیخواه بیاموزند که با زبان مردم تفکر خود را، بدون تغییر آوردن در ایدەآلهای خود و یا ریاکاری، روی ورق بیاورند، میتوانند رسالت اجتماعی خود را برآورده سازند. سادەنویسی، بدون سطحی شدن، سخت است، اما ناممکن نیست.کسانی که توانایی نوشتن را دارند و رسالت اجتماعی خود را برای ساختن کشوری مترقی و آزادی مردم درک میکنند باید بیاموزند که به زبان مردم خود صحبت کنند و بنویسند.
بحث های تئوریک و فلسفی در مورد ماهیت اجتماع، موجودیت آزادی فردی و هدف زندگی، خوباند، اما تا زمانی که به زبانی قابل فهمتر به مردم ارائه نشوند، در حال حاضر به درد ما نمیخورند. ما باید بیاموزیم که وقتی ما مشغول نوشتن به زبان فوکو و نیچه هستیم، آخوندهای افراطی و عقبگرا با استفاده از اینترنت و امکاناتی که در اختیار دارند تفکر مردم، خصوصا جوانان کم سن وسال و بی تجربه را با اسلحەسازی احساسات مذهبی به دست میگیرند و اگر ما نیاموزیم که با مردم خود صحبت کنیم، میدان را برای آنها خالی گذاشتەایم. چون رژیم خیلی راحت و از مواردی که در فوق به آن اشاره شد استفاده میکند و مردم را مشغول چیزهایی میکند که مردم به فکر مشکلات اساسی(سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی) نباشند. پس میتوان برای مردم نوشت و برای آنها قابل فهم باشد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.