دیاکو مختاری
اخیرا بیانیهای با دو امضاء و ظاهرا به نمایندگی دو حزب به نامهای حزب سکولار دمکرات ایرانیان و حزب مشروطه ایران، منتشر شده است که متأسفانه مشحون از مطالب سخیف و مضحک و اتهامزنیهایی به سبک و سیاق جمهوری اسلامی ایران است.
بیانیهی پرخاشگرانه و هیستریک فوق، آکنده از اصطلاحات تاریخ مصرفگذشتهای از قبیل تجزیهطلبی، اقدام علیه تمامیت ارضی کشور، ضربه زدن به یکپارچگی ملت ایران، تلاش برای الحاق بخشهایی از ایران به کشوری دیگر، کوششهای ایران ستیزانه، اقدامهای خائنانه، حرکت در راستای امیال کشورهای بیگانه برای تکه تکه کردن ایران و دیگر شعارهای دهنپرکن و ادبیات نفرتپراکنی است که اگر در یک جمع پاسدار و بسیجی بازگو میشدند احتمالا با تکبیرهای غرا و پیدرپی "الله اکبر" برادران ارزشی مواجه میشدند. امضا کنندگان بیانیه، دون کیشوتوار به "دشمن"انی حملهور شدهاند که به غیر از خودشان و احتمالا کسان دیگری که تنها هنرشان خلق "دشمنان" ناموجود است، احدی آن دشمنان موهوم را نمیبیند و نمیشناسد. شاید امضاکنندگان بیانیه بهتر از هر کسی بدانند که ادبیات مبتنی بر "دشمن تراشی" موهوم، ادبیات چه کسانی است و روحیهی رمنده از هر سایهای به احتمال اینکه سایهی"دشمن" است روحیهی چه کسانی است و ذهنیتی که هر اقدام و خواستهای را ناشی از "توطئهی شوم دشمنان" و "کشورهای بیگانه" میپندارد، ذهنیت چه عناصری است.
همیشه در تاریخ، زمانی شاهد التقا و به هم رسیدن اوج وضعیت کمیک و اوج وضعیت تراژیک هستیم که پس از سپری شدن یک دورهی تاریخی خاص، نمایندگان آن دورهی سپری شده، علیرغم سایرین، هنوز درک نکردهاند که آن دوره دیگر به سر آمده و سخن گفتنشان به سیاق قبل و امر و نهی کردنشان به سبک پیشین، گروهی از مخاطبین را میخنداند و گروهی دیگر را وا میدارد که به حالشان دل بسوزانند.
حزب دمکرات کوردستان ایران حزبی است با پیشینهی بیش از هفتاد سال مبارزه و دیپلماسی مردمی و خردورزانه که در بستر فرهنگ تثبیت شدهی تحزب و کار سازمانی در فضای سیاسی کوردستان بالیده و دارای اساسنامه و استراتژی و اهداف مشخص و اعلامشده و مصوب است. جایگاه و پایگاهش در میان مردم کوردستان و نیروهای آزادیخواه و مترقی سایر نقاط ایران معلوم و شناخته شده است. ارتباطش با احزاب سیاسی شناسنامهدار و دولتهای آزاد، بخشی از دیپلماسی این حزب در کنار سازماندهی جنبش آزادیخواهانه کوردستان است.
حزب دمکرات کوردستان ایران برای اعلام خطمشی سیاسی و استراتژی خود نه از کسی ترس و ابایی دارد و نه با کسی تعارف و رودربایستی دارد. لازم نیست امضاکنندگان بیانیه به جای رجوع به اساسنامه و مواضع مصوب و مشخص حزب، توهمات ذهنی خود وجعلیات فرسوده و تاریخمصرف گذشته را به حزب نسبت دهند.
دربارهی حدیث متواتر تجزیهطلبی و روایت کشدار تلاش برای نقض تمامیت ارضی، لازم است موارد مشخصی را خطاب به اذهان سادهی امضاکنندگان بیانیه اظهار داریم.
باور راسخ ما که از دیدگاههای سیاسی ما ناشی میشود و در تاریخ نیز شواهد بسیاری در تأیید آن وجود دارد این است که هر سیستم سیاسی که متلاشی میشود و هر کشوری که تکه تکه میگردد، در اثر تمرکز مفرط قدرت در آن سیستم و تبعیض سیستماتیک و بیدادگرانه در آن کشور رخ میدهد. عکس این گفته هم صادق است یعنی تنها امر پایداری که از دچار شدن یک کشور به "تجزیهی سرزمینی" جلوگیری میکند، تقسیم و تجزیهی منطقی قدرت و ثروت و منزلت در آن جامعه است. در یک کشور متکثر، کسی که نمیخواهد کشورش دچار تجزیهی سرزمینی شود باید در راستای "تجزیه در قدرت" مطابق با "نوع تکثر موجود" گام بردارد.
در امر تجزیهی قدرت، قید تطابق این تجزیه با نوع تکثر موجود اهمیت دارد. تبعیض از هر شکافی ناشی شود، تجزیهی قدرت باید ناظر به همان شکاف باشد. اگر تجزیه قدرت ناظر به همان شکاف نباشد که مولد تبعیض و بیعدالتی است، تجزیهی قدرت یا صورت نگرفته است یا اگر صورت گرفته، کارا نبوده و در جهت رفع تبعیض نبوده است. به عنوان مثال در کشوری که در آن شکاف اتنیکی وجود دارد اگر حزبی یا دولتی با شعار رفع تبعیض اقتصادی سرکار بیاید، کاری در جهت رفع شکاف موجود انجام نداده است و آن کشور را در درازمدت و در صورت حاد شدن شکاف موجود، از تجزیهی سرزمینی نجات نداده است. از نگاه ما برای احتراز از تجزیهای از یک سنخ باید به تجزیهای از سنخ دیگر تن در داد. تجزیهطلب از نوع تجزیهی سرزمینی دقیقا کسی است که نمیخواهد و نمیگذارد تجزیهی قدرت به صورت موازی با نوع تکثر موجود رخ بدهد و به این ترتیب به شکل گرفتن غدههای بدخیم و چرکینی کمک میکند که در صورت سر باز کردن خطرناک میشوند. از نگاه ما این ملا نقطیبازیها که نام مردمان مختلفی که در ایران زندگی میکنند، ملت است یا ملیت، یا قوم است یا تیره یا هر اصطلاح دیگری، در اصل این موضوع که در ایران شکافهای اتنیکی حول محور زبان و فرهنگ واقعا وجود دارد و حول این شکافها تبعیضهای سیستماتیک اعمال میشود و خواست واقعی مردم در جهت رفع این شکافهاست، تفاوتی ایجاد نمیکند.
در فردای سقوط نظام جمهوری اسلامی، وقتی قرار است عقلای قوم بنشینند و یک سیستم مدرن و امروزی جهت رفع این تبعیضها و استقرار یک سیستم امروزی تعریف کنند، اگر قرار باشد آن افراد هم با ادبیات سخیف امضاکنندگان بیانیه سخن بگویند و از دریچهی تنگ نگاه آنها به اوضاع بنگرند، مطمئن باشند در بر همان پاشنهی قبلی میچرخد و آن کشور آباد و آزاد و مترقی و مرفهی که از طلیعهی مشروطه آرزو و ادعای بنیان نهادنش را دارند باز تا مدتهای مدید دیگر، نااستوار خواهد ماند و پای در گل تاریک اندیشی و تنگنظری میماند.
امضاکنندگان بیانیه ، استفاده از اصطلاح "کوردستان شرقی" را به ضرس قاطع به معنی اشاره به کشوری ناموجود ـ به گفتهی خودشان ـ دانستهاند. برای مزید اطلاع این امضاکنندگان عرض میکنیم در خاورمیانه یک گسترهی جغرافیایی وجود دارد که کوردها در آن سکونت دارند و این پهنهی جغرافیایی در کشورهایی چند، گسترده است و مانند هر جغرافیای دیگری، شرقی و غربی و شمالی و جنوبی دارد. دقیقا مشخص نیست که امضاکنندگان بیانه با تاریخ مشکل دارند یا با جغرافیا یا با طبیعت یا اصلا با جهتهای جغرافیایی؟!
اگر سخن امضا کنندگان بیانیه دال بر اینکه اشاره به جهتهای جغرافیایی، قطعا در راستای "توطئه خطرناک و خائنانهی کشورسازی" ـ به گفتهی ایشان ـ است، درست باشد، لازم است این خبر شوم و خطرناک را به آنها بدهیم که هر روز صدها بار در بنگاههای معاملات ملکی، طرفین معامله، خائنانه به ذکر حدود اربعهی املاک مورد معامله میپردازند و گستاخانه به ذکر حدود شرقی و غربی و شمالی و جنوبی املاک خود پرداخته و به احتمال بسیار قوی اینان همه از کارگزاران "دشمن" و از "ایادی دولتهای بیگانه" برای "برنامهریزی" در راستای تجزیهی کشور هستند.
اگر این افراد، نمایندگان یک "حزب سراسری" واقعی بودند و به حکم سراسری بودنشان با فرهنگها و زبانهای گوناگون موجود در کشور آشنا بودند یا سری به کوردستان میزدند یا افراد مورد وثوقی را به صورت ناشناس به آنجا میفرستاند متوجه میشدند که کاربرد این اصطلاحات در سخن روزمرهی مردم کوچه و بازار تا چه اندازه عادی است. شهروندی که مثلا میگوید به "باشور" رفتم (در اشاره به کوردستان عراق) یا میگوید نگران اوضاع "روژآوا" هستم (در اشاره به کوردستان سوریه) به رغم توهمات امضاکنندگان بیانیه، در یک محاورهی عادی روزانه شرکت کرده است و الزاما یک"برنامههای خطرناک سیاسی" را جهت "تجزیهی کشور" از "کشورهای بزرگ" دریافت نکرده است. "سراسری بودن" ادعای بزرگی است که دست کم برای کسانی که زبان و خصوصیات کلامی مردمان کشورشان را نمیدانند و نمیشناسند، در خوشبینانهترین حالت یک تعارف مهمل است.
امضاکنندگان بیانیه، اظهار داشتهاند که: قرنها پیش از آنکه در عهدنامهی وستفالی مفهوم "کشور ـ ملت" به رسمیت شناخته شده باشد، ایران نماد یک "کشور ـ ملت" بوده است و ایرانیان با خلق مفهوم "ایران و انیران" این واقعیت را نشان دادهاند.
احتمالا این افراد متوجه نیستند که مفاهیمی مانند "ملت"، "کشور"، "دولت ـ ملت" و بسیاری مفاهیم دیگر آنگونه که ما اکنون در ذهن داریم مفاهیم مدرنی هستند که بعد از وزیدن نسیم مدرنیته به میان ما راه یافتند و این گونه مفاهیم قبل از دوران مدرن به هیچوجه واجد مفاهیم محصل کنونی نبودهاند. ادعاهایی از این دست که ما از هزاران سال قبل مبتکر این مفاهیم بودهایم، دقیقا به اندازهی تلاش سردمداران جمهوری اسلامی برای استخراج فیزیک اسلامی و شیمی اسلامی از روایات دینی هزار و چهارصد سال قبل، بیمعنا و ناموجه است. تقریبا همزمان با معاهدهی وستفالی، در ایران سلاطین صفوی هر جایی که دستشان میرسید، سرگرم کور کردن و مثله کردن افرادی بودند که به مذهبی غیر از مذهب رسمی معتقد بودند یا هویتی غیر از هویت دلخواه آنان را از خود بروز میدادند. دقیقا همزمان با صلح وستفالی، در ایران شاه عباس دوم در رأس امور قرار داشت که به قول یکی از تاریخنگاران نامدار ایران "در قم پشت سر ملا محسن فیض نماز میخواند و در اصفهان به خانه آخوند ملا رجبعلی میرفت و ملا خلیل قزوینی را به شرح کتاب اصول کافی و ملا محمد تقی مجلسی را به شرح کتاب من لایحضره الفقیه، تشویق میکرد". پدیدهی تعجبآور بلکه تأسفآور در این بیانیه اشاره به مفاهیم اسطورهای و منسوخی مانند تقابل ایرانیان و انیرانیان است. برای مزید اطلاع این افراد لازم است به صورت بسیار کوتاه به مواردی اشاره کنیم:
در متون اسطورهای وقتی به ایرانیان اشاره میشد یک مجموعه صفات پسندیدهی فراانسانی به آنها نسبت داده میشد و وقتی از انیرانیان سخن میرفت صفات مذمومهی حیوانواری به آنها نسبت داده میشد. از نگاه این اسطورهها، افراد دستهی اول دارای عقل، درایت، شجاعت، عدالت، صداقت، صفا و محبت بودند و افراد دستهی دوم دارای صفات خباثت، خیانت، خصومت، بیشرمی، دروغگویی و شرانگیزی بودند. از نگاه این اسطورهها حتی شکل ظاهری این دو دسته از افراد متفاوت بوده است و دستهی اول دارای ظاهری زیبا، جذاب، معتدل بودهاند و دستهی دوم کریهالمنظر و زشتروی بودهاند. علاقه داشتن به اسطوره، در حد اسطوره الزاما ناپسند نیست ولی وقتی اعتقاد به اسطوره وارد ادبیات سیاسی میشود و قرار است به بنیاد حکمرانی در یک کشور، آن هم در قرن بیست و یکم تبدیل شود، خطرناک میشود. بازگشت به گذشته و چنگ زدن به خرافات چه از نوع دینی و مذهبی باشد و چه از نوع اسطورهای و قومی، از یک جنساند و هر لباسی به آن پوشانده شود، باز از جنس ارتجاع است. در کشورهای دمکراتیک و پیشرفته چنین باورهایی و چنین ادبیاتی تنها مختص احزاب راست افراطی و نژادپرست است، حال آن احزاب چه "احزاب سراسری" باشند و چه احزاب غیر سراسری.
دلیل دیگر ناپسند بودن کاربرد عباراتی نظیر ایرانی و انیرانی یا ایرانی و تورانی در ادبیات سیاسی احزاب یا در گفتمان روشنفکرانه این است که اگر در شرایط کنونی مثلا معیارهای زبانی تمایز انیرانیان یا تورانیان را به کار ببریم، بسیاری از مردمانی که اکنون در داخل مرزهای ایران زندگی میکنند، انیرانی یا تورانی محسوب میشوند، چون زبانشان مثلا زبان تورانی است!! توسل به این نوع گفتمان در حوزهی سیاست و روشنفکری، امروزه امری بغایت عجیب و باور نکردنی است.
امضا کنندگان بیانیه، در بخش دیگری از نوشتارشان اشارهی مسئول اجرایی حزب دمکرات به عدم وجود هماهنگی و همکاری در میان نیروهای اپوزیسیون ایرانی را تحقیر و توهین به خود تلقی نمودهاند. با این حساب تمام تحلیلگران منصف و آگاه به شرایط ایران از نگاه ایشان، اکنون در حال تحقیر و توهین به این امضاکنندگان میباشند، چون تقریبا همه کارشناسان سیاسی، بر این سخن مسئول اجرایی حزب دمکرات کوردستان ایران صحه میگذارند. اگر احیانا اعتراض امضاکنندگان به این است که گویا مسئول اجرایی حزب، به زعم خودشان آنها را "غیر دمکرات" نامیده است، ما ناظران بیطرف را تنها به بیانیهی آنها ارجاع میدهیم تا قضاوت کنند که آیا ادبیات بهکار رفته در این بیانیه، حاکی از نوع نگاه افرادی با طرز فکری دمکرات است؟ آنها حزب دمکرات را متهم کردهاند که در مدت این چهل سال جز کارشکنی در کار ایجاد یک آلترناتیو دمکرات کار دیگری نکرده است. ما در این مورد چند پرسش مشخص از این افراد داریم:
کجا و در چه تاریخی چنین ائتلافی شکل گرفته است که حزب دمکرات خواسته باشد با کارشکنی خود آنرا خنثی کند؟
بفرض شکل گرفتن چنین ائتلاف فراگیری از نیروهای دمکرات و منطقی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشند، مگر شما حزب ما را حزبی معرفی نکردهاید که هیچگونه توان تأثیرگذاری ندارد و نمایندگی هیچ بخشی از مردم را ندارد؟ چنین حزب ناتوانی ـ به زعم شما ـ چگونه یک تنه این ائتلاف ناموجود را شکسته است؟
تاکنون کدام نیروی دمکرات و به قول شما سراسری یک برنامه جامع و مدون معقول و منطقی به صورت اعلام شده برای حل مشکل ملیتهای ایران داشته است که ما نخواهیم با آنها ائتلاف کنیم؟ هرکس که از الفبای فعالیت سیاسی آگاه باشد میداند که احزاب سیاسی حول محور خواستهها و برنامههای مصوب خودشان ائتلاف میکنند نه حول محور انکار آنها!!
پیشینهی احزابی که این افراد ادعای نمایندگی آنها را دارند چقدر است، که حزب ما در این چهل سال بارها ائتلاف آنها را مخدوش کرده باشد؟
حزب دمکرات کوردستان ایران مستظهر به پشتیبانی مردمی است که هر زمان اندک آزادیای را تجربه کرده باشند و هر وقت اندک تغییری را در جو سیاست و سیستم حاکم احساس کرده باشند، رأیشان و صدایشان و خواستشان را در پای صندوقهای انتخاباتی نسبتا آزاد یا در رسانههای مستقل و غیروابسته یا در کنشی که تحلیلگران منصف و بیطرف به خوبی معنی و مفهوم آن کنش را درک کردهاند، اعلام کردهاند.
ما قبلا نیز گفتهایم و بار دیگر اعلام میکنیم که ما از شکل گرفتن هر آلترنایتو واقعا دمکراتی که بخواهد شرایط به بنبست رسیدهی کنونی را در ایران تغییر دهد و جهت تأسیس یک سیستم دمکرات و متکثر گام بردارد و به جای انکار شکافهای عمیق موجود در جامعه ـ که چنین انکاری تاکنون رویهی موجود بوده است ـ برنامهای عملی و مدرن در جهت رفع آنها داشته باشد و به جای سیاست حذف و انکار، پروژهی مشارکت همهی ملیتها را در یک ساختار سیاسی پایدار تعریف شده داشته باشد، استقبال میکنیم و مخالف تکرار رویههای گذشته در ورژنهای تازه و با ظاهر متفاوت هستیم.
براندازی جمهوری اسلامی ایران مهم است و حزب ما قبل از همهی احزاب مدعی براندازی به این نتیجه رسیده است، اما مهمتر از آن عبور از عقلانیت پنهانی است که جمهوری اسلامی و نیروهای بهظاهر مخالف جمهوری اسلامی در آن مشترک هستند. خروج از بنبست سیاسی و اجتماعی کنونی و بنیانگذاری نظامی کارآمد برای فردای کشور، به چنین عقلانیت متفاوتی نیازمند است نه همان عقلانیت گذشته در جامهای متفاوت.