میترا
پیش از هر نوشته، به عنوان نگارندهی این سطور، باید اذعان بدارم که به هیچ وجه تحت تاثیر احساسات آنی قرار نگرفتهام و به اصطلاح جوگیر نشدهام بلکه این مطالب را طی دست کم دو سال آشنایی با کورد و اعتقاداتشان نگاشتهام حتی لازم به ذکر است بگویم: گاه در برخی موارد رنجشی کوچک هم در برخورد با آنها دیدهام که عمدتا از اختلافات فرهنگی نشات گرفته است و عامدانه نبودهاند؛ اما هیچکدام، از ارزشهایی که برای کورد قایلم نکاسته است. این نوشته بر اساس صداقت محض و کاملا عینی و مستند است.
هرگاه نام کورد را میشنیدم، ناخودگاه در وجودم حس احترام غریبی به این ملت در وجودم شکل میگرفت. با اینکه از نزدیک شناختی از آنها نداشتم همیشه آنان را مردمانی اصیل، درست، سخت کوش و باغیرت میدانستم؛ هرچند نیک میدانستم که آنان نیز ممکن است همانند دیگر ملتها و یا اقوام تعصباتی داشته باشند. تصورم این بود که آنان نیز همانند دیگر مردمان ایران زمین به زندگی روزمرهی خود میپردازند حال در روستاها و یا شهرهای بزرگ و مراکز استانهایشان. فکر میکردم روستاها زندگی ساده و شاد و بی سر و صدایی را برای مردمانش به همراه دارد و شهرهایشان با کمی دغدغهی بیشتر از روستا، در نهایت صلح و صفا و تعامل با حاکمیت مرکزی کشور به فعالیتهایشان مشغول هستند. میدانستم که کیش و آیین آنان با اکثریت مردم ایران متفاوت است و اهل تسنن هستند[ در میان ملت کرد پیروان اسلام و مسیحیت و یارسان بودە و بخش بزرگی از کردها پیرو تشیع و بخشی دیگر پیرو تسنن هستند و تبعیض حکومتی بیشتر بە علت کردبودن آنهاست تا آیینشان]. تا اینکه سرنوشت مرا با این ملت پیوند داد. از همان ابتدا، هر چند با مواردی مواجه شدم که از اختلاف فرهنگمتفاوت نشات میگرفت،اما باید اذعان کنم که شنیدههایی که به خورد گوشهای مردم ایران زمین داده شده با آنچه من از نزدیک با آن مواجه شدم تفاوتی از زمین تا آسمان داشت. بهتر آن است که بگویم: چنان ذهنیت خشنی از این ملت برای جامعهی فارس زبان و شهرهای مرکزی ایجاد کردند که حتی شاید یک فارس زبان به خودش اجازه نمیداد که در صورت ضرورت، شبی را در خانهی یک کورد با امنیت خاطر به صبح برساند.
و اما دیدهها و شنیدههای عینی و مستند من به عنوان فردی که با این ملت پیوند خورده و با آن ها زندگی میکند: شاید بتوان گفت به نوعی، به طرزی اتفاقی، آشناییام با یک کورد غیور و نجیب و به دنبال آن، خوانش چند اثر از آثار رهبر فقید حزب دموکرات، یعنی دکتر عبدالرحمان قاسملو شناختم را کاملتر کرد. دکتر قاسملو رهبری آگاه و دارای منش بینظیری در سیاست بود که مصرانه به دنبال مذاکره ای هدفمند و مسالمت آمیز با رژیم جمهوری اسلامی ایران بود. هدف و خواست این رهبر متعهد و فرزانه و البته کاریزماتیک، تنها و تنها مذاکره در خصوص خواست کورد و احقاق حقوق قانونی کوردها بود که با بسی اندوه و تاسف پیش از آغاز مذاکره توسط رژیم ایران ترور شد و حزب دموکرات رهبری بزرگ را از دست داد اما با این حال از تلاش باز ننشست و به راه خود ادامه داد. حال دیگر سرنوشت مرا برای همیشه با کورد و زندگی با آنان سوق میداد تا این که از نزدیک حقایقی بر من آشکار شد اخبار بد هر روزه موجب آزارم میشد و تمایل من را برای اینکه سهم کوچکی در شناساندن این ملت و گفتنیهای بیشماری دربارهی آنان به همزبانان خودم داشته باشم روز به روز بیشتر میکرد. از آن جمله، به مواردی از آن اشاره میکنم:
متاسفانه در پاییز سال١٣٩٦ زلزلهی وحشتناکی مناطق غربی کشور را دستخوش ویرانی مادی و معنوی فراوانی ساخت و قلب مردم ایران زمین را به درد آورد. آنچه تا پیش از این از رسانهها دیده و شنیده بودیم، شتاب دولتمردان برای یاری رساندن به مردم آسیب دیده در زلزله و یا بلایای دیگر طبیعی بود و آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، کم لطفی دولت برای همیاری مالی و غیر مالی به مردم داغدار کورد بود. جرمشان کورد بودن بود؛ تا جایی که یک به اصطلاح روحانی که افاضههایش در شبکههای مجازی نیز منتشر شده بود، اذعان داشت که ما پولی برای کمک به این مردم کافر نداریم...البته مردم مهربان و انسان دوست همیشه در صحنه امدادهایی رساندند اما سهم مردم کورد از دولت و بودجه، همچنان در سکوت و ابهام باقی ماندهاست تا جایی که سرمای زمستان جان یک کودک را گرفت و رسانهها باز هم با انکار وقایع، این اتفاق تلخ را جور دیگری گزارش و توجیه کردند. زمستان به سر آمد و مردم زلزلهزده تابستان را با خزندگان موزی مثل مار و عقرب در چادرهایشان به پایان رساندند و این زلزلهها و تبعات آن همچنان ادامه دارد و گوش کسی هم شنوا نیست. به دنبال خبرهای ناگوار مربوط به زلزله اخباری دربارهی کولبرها میشنیدم که الحق و الانصاف اولین بار بود چنین نامی به گوشم میخورد. من تا پیش از این نمیدانستم کولبر چیست یا کیست؟ تا اینکه متوجه شدم کولبری شغل است آن هم شغلی عجیب، پردردسر و مخاطره آمیز که مختص مردمان غیور کورد است که با چنگ و دندان تلاش میکنند محتاج نامرد نشوند و غیرتمندانه امرار معاش کنند. در گرما، در سرما، در برف در بوران در طوفان، کارشان حمل اثاثیههای سنگینی است که از مرزهای غربی به داخل کشور میآید. در بین این کولبرها، دانش آموختههای دانشگاههای نخبه نیز دیده میشود. در بین این کولبرها زنان پارسا و غیرتمند هم دیده میشود که نجیبانه و از سر ناچاری برای کسب روزی حلال پا به پای مردان در کوهستان ها رفت و آمد میکنند و نیز، در بین کولبرها پیرمردها و مردانی دیده میشود که واقعا نیازمند درمان دردهای جسم نحیفشان هستند و کار میکنند تا فقط امرار معاش کنند نه اینکه هزینههای درمانشان را فراهم کنند آن هم کاری از نوع کولبری؛ تا اگر شانس بیاورند و به هر دلیل مورد هدف گلولهی نیروهای امنیتی حکومتی قرار نگیرند و جسم دردمندشان را از پای در نیاورد، بتوانند لقمهای نان برای خانوادهی خود ببرند. اینکه در ایران زمین، مشاغل مناسب تنها از برای آنانی است که رابطه دارند بر کسی پوشیده نیست، در شهرهای فارس نشین مرکزی هم رابطه بر توانمندی و شایستهسالاری در بازار کار حاکمیت میکند اما این نابرابری در شهرهای غربی کشور بیداد میکند. در شهرهای مرکزی دست کم کارخانجات و شرکتهای خصوصی تا حدودی توانسته مشکل بیکاری را مرتفع سازد اما مسئله این است که در شهرهای کوردنشین غرب کشور خبری از تاسیس کارخانه و ایجاد بستر کار برای جوانان نیست. تازه متوجه شدم که درد کورد چیست. تازه دریافتم که مسئلهی کورد اعتراض به تبعیض است. دریافتم که دلیل به پا خواستن کورد از برای چیست. دریافتم که چرا کوردها از کودکی با موضوعی فراتر از مسایل اجتماعی و فرهنگی خو میگیرند و آن، همانا امور کلان سیاسی است. سیاست موضوعی است که در کشورهای دیکتاتوری نوعی مسئلهی منشوری به شمار میآید و افراد عمدتا خود را درگیر آن نمیکنند تا سرشان و یا به عبارتی جانشان در امان بماند. اما وقتی نابرابری، بیعدالتی، تبعیض، ظلم، استبداد، نادیده گرفته شدن، سرکوبهای بی دلیل و سایر تنشها، انسان را به ستوه بیاورد، گریز و گزیری نیست جز به پا خواستن علیه استبداد و بی عدالتی. آن هم برای مردمانی که در آزادگی شهرهاند. وقتی ملتی حتی اجازهی تدریس به زبان مادریاش را ندارد،(حال آن که این مورد یک حق کاملا قانونی بر اساس قانون اساسی است) وقتی به کورد اجازهی عرض اندام در امور سیاسی و نظامی داده نشود، وقتی وزیر، نماینده و استانداری از جنس خودشان برایشان تعیین تکلیف و احقاق حق نمیکند؛ وقتی دین و آیین شان پذیرفته نمیشود وقتی با آنها مذاکرات تعیین کنندهی سیاسی هدفمند صورت نمیگیرد و وقتی آنها به طور کامل نادیده گرفته میشوند راهی بجز تلاش برای حصول خواستههای بهحق و قانونی برای کورد باقی نمیماند. اینها تنها گوشهای از دلایل کورد برای اعتراضاتشان است. وقتی سهم رجال سیاسی، فرزندان و خانوادههای آنان رفاه، پیشرفت و حتی خوشگذرانی در بهترین کشورهای اروپایی و آمریکایی است، این انصاف نیست که سهم کورد، کولبری باشد و آوارگی مردان خانواده به شهرهای دوردست برای کارگری و بدست آوردن لقمه ای نان حلال. وقتی که میلیارد میلیارد پول کشور صرف اهداف تروریستی و ایجاد تشنج در کشورهای همسایه میشود، این انصاف نیست که زلزلهزدههای کورد پس از بیش از یکسال همچنان بیخانمان بمانند. ناگفته نماند، این اعمال تبعیض و نادیده گرفتنها و عدم تخصیص بودجههای مناسب برای امور فرهنگی،رفاهی،ورزشی، اقتصادی و غیره متاسفانه گریبان مردمان بلوچ در شرق کشور را نیز گرفته است. به راستی آنان نیز مورد بیمهری دولتمردان بیکفایت جمهوری اسلامی ایران هستند. تحصیل در کپر در نهایت بی امکاناتی، نداشتن شناسنامه ، نبود امکانات درمانی-بهداشتی، وفور بیکاری که منجر به روی آوردن به شغلهای کاذب و خلاف نامیده میشود هم سهم مردمان شرق کشور است اما چون مشخصا این مطلب به حقایق مربوط به کورد است تنها به همین موارد بسنده میکنم. به راستی کورد ثابت کرده است که بی عدالتی را برنمیتابد و تا پای جان برای بدست آوردن حقوق قانونی و شهروندی خود ایستادگی میکند. در پایان شایستهاست اضافه کنم که کورد آدمکش نیست،کورد تروریست نیست،کورد اغتشاشگر و قانونشکن نیست. کوردها مردمانی بسیار نجیب، غیرتمنداصیل، صلحطلب، آزاده و آزادیخواه هستند که تنها و تنها خواهان عدالت و برابریاند. باشد که همواره در راه رسیدن به آرمانهای بزرگشان، سربلند باشند و راه برایشان هموار. هربژی کورد...
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.