کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

داغ سوختگی

12:36 - 2 دی 1397

نیشتمان مهرابی

"شیوەنی من شیوەنی ئینسانییە          بانگی ئازادی و گرۆی یەکسانییە"

همانطور که هیمن شاعر بلندآوازه و انقلابی معاصر کُرد سروده : دغدغه و خواست ما خواستی برای انسان ها و انسانیت، آزادی و برابری است.
این روزها در بین اخبار مایوس کننده و دردناک، خبر فاجعه بار دیگری را شنیدیم که یاداور فجایع سریالی و تکراری در کشور ایران است.

سه شنبه ٢٧ آذر ١٣٩٧ و در یک آذر فاجعه بار دیگر برای دانش آموزان ایرانی دور از مرکز، باز هم مدرسه ای در آتش بی تفاوتی و بی مسئولیتی به ظاهر مسئولین سوخت و ٤ دانش آموز بر اثر سوختگی فوت کردند و عده ی دیگری هم دچار آسیب شدند.

این در حالی است که چند روز پیش و در ١٥ آذرماه، ششمین سالگرد آتش سوزی دردناک مدرسه ی روستای شیناوا (شین آباد) از توابع پیرانشهر – از شهرهای کردنشین استان آذربایجان غربی – را یاداور و آلام بی پایان دختران شیناویی و خانواده هایشان را متذکر شدیم. آلامی که نه تنها درد دختران سوخته و خانواده هایشان در شیناوا، که درد مشترک تمام کردهای ایران و دیگر ایرانیان دور از اولویت مرکز است.

قبلا در آذرماه غم انگیز دیگری در سال ١٣٨٥ (چهاردهم) مدرسه ی درودزن شهرستان مرودشت استان فارس هم توسط تنها منبع گرمایشی که یک بخاری علاء الدین بود آتش گرفت و 8 دانش آموز سوختند . (خبر این فاجعه تا ١٥ روز بعد توسط آموزش و پرورش رسما اعلام نشد.)

در ٢٤ دی ماه سال ١٣٨٣ نیز مدرسه ی روستای سفیلان شهرستان لردگان استان چهارمحال و بختیاری به دلیل آتش گرفتن بخاری نفتی که تنها منبع گرمایشی کلاس بود آتش گرفت و در این آتش سوزی ١٣ دانش آموز دختر و پسر کشته شدند.

موارد دیگری از این دست طی سالهای اخیر رخ داده که مجال بیان تمامی آنها  در این مختصر یادداشت  نیست.

اخیرترین حادثه در مدرسه ی اسوه ی زاهدان نیز به همان دلیل آشنای همیشگی،  یعنی آتش گرفتن تنها منبع گرمایشی کلاس، بخاری نفتی، رخ داد و ٤ کودک معصوم را به کام مرگی دردناک فروبرد.

گویی سهم این کودکان دور از مرکز در ایران از نفتی که در تهران توزیع می شود، تنها سوختن در آتش آن است.

شاید فکر کنیم در سیستان و بلوچستانی که اکثرا  زمین مسطح بدون چهار دیواری ، خرابه های در حال فرو ریختن با دو یا سه دیوار و کپرها مدارس را تشکیل می دهند، دانش آموزانی که در کلاس درس با چهار دیوار و روی نیمکت می نشینند  بسیار خوشبختند! کودکانی که می توانند به مدرسه ی غیر انتفاعی بروند! ولی نه! اینجا درهر حال سیستان و بلوچستان است و از تهران فاصله ی بسیار زیادی دارد! 

به فجایع و واکنش مسئولین بازمی گردیم؛ گرچه بهتر است به این مقوله نپردازیم چراکه تنها دردهایمان را عمیق تر می کند؛ اما آیا می توان از واقعیت با تمام دردهایش رو برگرداند؟
اگر ایران را دارای سیستم حکومتی عدالت محور در تمامی جوانب و زمینه ها در نظر بگیریم باید اینچنین به قضیه بنگریم : 

در هر کدام از این موارد و دیگر موارد مشابه  که مطمئنا تنها به دلیل کوتاهی مسئولین رده بالا رخ می دهد، وزیر آموزش و پرورش و حتی رئیس جمهور می بایست استعفا دهند و یا حداقل رئیس جمهور وقت می بایست وزیر آموزش و پرورش را مواخذه و از کار برکنار نماید.

در این رابطه دولت دارای مسئولیت تام است و قانون مسئولیت مدنی این را تعریف کرده است. دادستان کل کشور یا رئیس قوه ی قضاییه حسب اصل ١٥٦ قانون اساسی در راستای دفاع از حقوق آحاد شهروندان می تواند در این موارد وارد شود و از وزیر، اعضای دولت و یا رئیس جمهور بازخواست نماید. همینطور شخص رئیس جمهور می تواند حسب اصل ١٢٧ قانون اساسی مسئولی برای این امر تعیین نماید که علل این قضیه را پیگیری نماید.

در مواردی همچون مورد اخیر، یعنی آتش سوزی مدرسه ی اسوه در زاهدان، شکایت خانواده ها علیه دولت و وزیر آموزش و پرورش - که به نمایندگی از دولت مسئولیت دارد - خواهد بود که در این شرایط هم دولت فقط می تواند دیه ی این دختران – آن هم طبق قانون مجازات اسلامی به اندازه ی نصف دیه ی کامل که خود جای بحث حقوقی دارد– را بپردازد؛ دیه ای که دردی از قربانیان این حوادث را دوا نمی کند؛ اما بحث ما بر این مبناست که مشکل مربوط به یک دولت و یا یک وزیر نیست؛ مشکل به  دیدگاه کلی سیستم مرکزگرا با سابقه ی حدودا ٩٠ ساله برمی گردد؛ دیدگاهی که چنین فجایعی را به طور سریالی در مناطقی با ویژگی های خاص به وجود می آورد که در ادامه به آن می پردازیم. 

قبل از ورود به مبحث مذکور لازم است بگوییم که هم اکنون حدود 17 میلیون دانش آموز ایرانی در مدارس غیراستاندارد در حال تحصیل هستند. 

در تمام کشورهای توسعه یافته در جهان، مدرسه بنیاد اصلی توسعه است و استانداردسازی مدارس بخش اصلی توجه به این بنیان های توسعه را در برمی گیرد. در مقایسه ، وقتی که مدارس ما، مخصوصا در مناطق محروم، فاقد این استانداردها هستند، مطمئنا دانش آموزان و همینطور توسعه در این مناطق آسیب جدی می بینند. 

کسانی که علل این نارسایی ها را ریشه ای بررسی نمی کنند، تنها به چنین نظراتی بسنده می کنند که : تا زمانی که کنوانسیون حقوق کودک و استانداردسازی مدارس در نظام آموزشی ایران رعایت نشود، این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد. دولت باید به مسئولیت اولیه ی خودش در فراهم نمودن بستر لازم و مناسب و ایمن برای تحصیل دانش آموزان در نظام آموزشی ایران عمل نماید. این گروه از منتقدان چنین گلایه می کنند: بعد از هر حادثه ای تنها سیل تسلیت ها و همدردی ها که بعد از چند روز فروکش می کند و تا حادثه ی مشابه بعدی هیچ اقدام موثری صورت نمی گیرد. در هیچ دولتی، رئیس جمهور وقت، وزیر آموزش و پرورش را مواخذه و از کار برکنار نکرده است. یعنی علاوه بر بحث چرایی عدم استعفا از طرف خود وزرا، رئیس دولت وقت نیز اقدام جدی تنبیهی در این باره انجام نداده است.

در اینجا با عبور از دیدگاه این دسته از منتقدین و با دو یاداوری تلخ به طرح دیدگاهی ریشه ای می رسیم؛ اما این دو تذکر:

تذکر اول :
 دختران زاهدان با داغ سوختگی هایشان رفتند و این در حالی است که اکثر دختران شین آباد با داغ سوختگی هایشان زندگی می کنند. داغ هر دویشان سنگین است.
 دختران شین آباد علی رغم گذشت بیش از ٦ سال نتوانسته اند به حالت اولیه ی درمان برسند. تا کنون ٣٦٠ عمل جراحی بر صورت های آنان انجام شده اما هنوز در پله های اولیه قرار دارند. تا ١٥ سال آینده هم باید هم چنان زیر تیغ جراحی بروند؛ این در حالی است که این دختران و خانواده هایشان بارها درخواست اعزام به خارج از کشور برای اقدامات پزشکی را کرده اند که هیچ گاه  با درخواست هایشان موافقت نشده است. 

تذکر دوم :
فرماندار سردشت اخیرا اعلام کرده که اکثر مدارس سردشت فاقد استاندارد لازم در حوزه ی ایمنی مدارس هستند و ضرورت دارد که اکثر این مدارس تخلیه شوند.

همانطور که پیشتر گفته شد استان سیستان و بلوچستان هم شدیدا از همین وضعیت رنج می برد. وضعیتی که نشان دهنده ی یک نوع بی عدالتی در حوزه ی توزیع امکانات در حیطه ی ایمنی مدارس است که البته این بی عدالتی ها تنها به همین مورد ختم نمی شود. 

آیا این درد مشترک مناطق سنی نشین ایران است؟ 

این بی عدالتی ها تنها نتیجه ی بی تفاوتی و بی مسئولیتی ناآگاهانه ی مزمن و سهوی مسئولین ایران در تهران نسبت به مناطق یادشده نیست؛ بلکه نتیجه ی سیستم حکومت مرکزگرایی است که برای تمام منابع و ثروت های کشور و چگونگی توزیع آنها در مرکز تصمیم می گیرد و این سیستم متمرکز، قدرت و توان تصمیم گیری را آگاهانه و عامدانه از تمام مناطق دیگر سلب نموده است. 

مطمئنا لازمه ی توزیع عادلانه ی امکانات و توسعه ی همه جانبه ی تمام مناطق در کشور پهناور و متکثری مانند ایران، تن دادن به یک سیستم حکومتی غیرمتمرکز است تا شاهد فجایعی نباشیم که محصول عملکرد سیستمند.

توزیع ناعادلانه ی ثروت و امکانات در ایران را می توان بر اساس دوری و نزدیکی به مرکز تحلیل نمود.

واژه ی "مرکز" در اینجا صرفا به اقلیم و یا منطقه ی خاص جغرافیایی و یا تقسیمات سیاسی کشوری اشاره نمی کند؛ بلکه به تفکر و ایدئولوژی حاکم بر قدرت متمرکز برمی گردد.
تفکر اولویت شیعه ی فارس و یا فارس شیعه - که از زمان ایجاد حکومت به ظاهر مدرن توسط پهلوی اول در ایران به وجود آمده و تا کنون نیز مصرا ادامه دارد - علل به وجود آمدن انواع بی عدالتی ها و توسعه نیافتگی های عامدانه ی مناطق دور از مرکز ایران است؛ مناطقی که ساکنانشان به نوعی از تشیع و یا فارس بودگی فاصله می گیرند؛ مناطقی که نه تنها  دچار تبعیض اقتصادی که دچار تبعیض زبانی، فرهنگی ، مذهبی و سیاسی نیزهستند. حال اگر این فاصله با مرکز، هر دو عنصر نژادی و مذهبی را هم زمان  در بر گیرد، کاستی ها شدیدتر می شوند؛ برای مثال، مناطقی مانند مناطق آذری نشین به اندازه ی سیستان و بلوچستان و یا کردستان که دارای مذهب متفاوت با مرکز هستند، تحت تبعیض قرار نمی گیرند بنابراین اوج تبعیض در مناطقی است که نه شیعه هستند و نه فارس؛ یعنی هیچ کدام از فاکتورهای اشتراک با مرکز را ندارند. 

بنابر آنچه گفته شد تمام درآمد ایران در تهران - به عنوان مرکز تصمیم گیری - گرد می آید و از آنجا طبق قانون بودجه و دیگر قوانین کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در کل کشور توزیع می شود. سهم تمام آحاد ایرانی و تمام مناطق ایران از این بودجه عادلانه نیست؛ به همین خاطر است که در مناطق محروم شاهد فجایعی از قبیل آتش سوزی های مدارس و سوختن دانش آموزان یا پدیده ی کولبری و مرگ هر روزه ی کولبران هستیم.

مطمئنا تا زمانی که سهم هر منطقه از بودجه ی کل کشور و همینطور از درآمدها و ثروت های ایران به طور قانونمند مشخص و مرکز متعهد به پرداخت آن نشود؛ تا زمانی که مرکز تنها تصمیم گیرنده ی توزیع ثروت کشور بر اساس تفکر اولویت فارس-شیعه در کشور و نیز شیعه محور در خاورمیانه باشد، هیچگاه این سریال های دردناک در ایران به پایان نخواهند رسید.

محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد.