کریم پرویزی
دشمنی با حکومتی که بر یک کشور یا جغرافیایی حکمرانی میکند میتواند چندین دلیل داشته باشد، بدان معنا که همه اشخاصی که با حکومتی ضدیت دارند به سان هم نیستند و همه با یک هدف مشترک، بر ضد این حکومت نیستند.
شاید اشخاصی تنها بدلیل آنکه نقشی در حکومت ندارند، نقش اپوزوسیون را بازی میکنند و اگر روزی از روزها طعم شیرین قدرت را بچشند، از دشمنی با حکام سایه گستر دست بردارند، اشخاصی نیز هستند که دشمنی آنان با حکومت، تنها بدین دلیل است که مخالف هرگونه قدرتی هستند و در واقع همواره در تلاشند تا نقش مخالف را بازی کنند، یا به معنای دیگر همواره گارد مخالف به خود بگیرند.
در بین این دو دشمنی با حکومت، احتما دارد دهها و صدها نفر باشند که در ساختار اپوزیسیون جای بگیرند، احتمال دارد که حقوق گروهشان نقض شده باشد و یا سیاست حکومت را در بخشی قبول نداشته باشد، یا از بن و ریشه با ایدیولوژی و فکریت آن به کلی در تضاد باشد.
در داخل اپوزیسیون ایرانی، تمام این رنگ و چهرههای متفاوت وجود دارد و به وفور دیده میشود افرادی که با ولایت فقیه در دشمنی هستند چون از آن کنار گذاشته شدهاند.
در مدت چهار دهه ظلم و ستم جمهوری اسلامی، اینگونه جریانات به وفور بوجود آمده و سپس ضعیف گشته و مانند شخص و اشخاص متفرق شده و در جاهای دور افتاده سکنا گزیدهاند و این پرسش برایشان بوجود آمده که چرا مردم به گفتههای آنان توجه نمیکنند، آنان که شعارهای قابل توجهی داده و جملات زیبایی بر زبان آوردهاند؟ پس چرا مردم بعنوان آلترناتیو به آنان نمینگرند؟
این سوال، پرسشی بسیار کلیدی و حساس است که شاید کسی قاطعانه به آن اشاره نکند و حتی انشعاب کردهها نیز خود را رهبر مردم تلقی کنند، اما بعد از چندین سال بیاثری و حاشیهنشینی، در درون خود با این پرسش روبرو میشوند که چرا آنان به آلترناتیو مبدل نگشتند؟
جریانی برای مبدل گشتن به آلترناتیو باید چه شرایطی داشته باشد؟
یکی از شرطهای کلیدی برای اینکه شخصی یا جریانی به اپوزیسیونی جدی برای حکومتی مبدل گردد، اینست که سیاست و فکریت وی به کلی با ایدیولوژی و سیاست حکام چیره در تضاد باشد، شرط دیگر اینست که با اینکه سیاست و ایدیولوژی آن باید بر ضد حکومت باشد، اما باید مورد قبول عموم مردم باشد، نمیتوان ایدیولوژی متهجری مانند فکریت داعش را به عنوان آلترناتیو ولایت فقیه دانست، لذا شرط دوم مقبولیت آن در بین مردم است، سیاست و فکریت وقتی مورد قبول مردم قرار میگیرد که برنامه ریز سیاست، خواست و اهداف مردم را درک کند و همه اقشار و تفاوتهای جامعه را ببیند.
کسی که در صدد است تا سیاست را پی ریزی کند و هیچ ارتباطی با جامعه نداشته باشد و همه اختلاف تفاوتهای جامعه را نبیند، در بهترین حالت سیاستی را پی ریزی میکند که تنها بخشی از جامعه که شبیه به وی هستند را دربر میگیرد و تنها این بخش که همسان و همفکر وی هستند او را درک میکنند.
در جامعه ایران، چندین ملیت وجود دارد و در واقع، این ملیتها خواست و اهداف و آرزوهای متفاوتی دارند و در شهرهای هر کدام از این ملیتها، مردم به شیوه مدنی و مسالمت آمیز، مشغول به افتتاح کلاسهای مخصوص به آموزش کودکان به زبان مادری ملیتها هستند.
در وضعیت سیاسی متفاوت ملیتها، هرکدام جداگانه به نسبت مسائل خود حساس هستند، وقتی در تهران تظاهرات در حال برگزاری است، کوردستان آن را از آن خود نمیداند و وقتی در کوردستان تظاهرات برپا شده است، اصفهان خود را مسئول نمیداند، برای تمامی ملیتها دیگر نیز بدین گونه است.
در چنین جامعهای، برنامه سیاسی که از "اتحاد ملی" سخن بگوید و با سرنوشت ملیتها بازی کند، نمیتواند هیچگونه دستاورد و موفقیتی بدست بیاورد، تنها نشان دهنده آن است که برنامه ریزان این سیاست، از واقعیت جامعه و ملیتهای ایران به دور بوده و آن را درک نمیکنند.