عبدالله رسولی
با نگاهی گذرا به تاریخچه سوسیالیسم در کوردستان همیشه روبروی دو دیدگاه متفاوت خواهیم شد. دو دیدگاه که همیشه به نحوی در رقابت فكری با هم بودهاند. اولین دیدگاه که بیشتر خود را در قالب فكری بخشی از ماركسیسم نمایش كرد، بدان اعتقاد داشت که كوردها نباید در راه احقاق حقوق ملی خود مبارزه نمایند. بلکه باید در چارچوب مبارزات كارگری و انترناسیونالیستی خود را تعریف کنند. توجیه فكری این گروه این بود که با سقوط سیستم سرمایهداری، کوردها هم آزادیهای خود را به دست خواهند آورد و هم به جهانی بیطبقه دست خواهند یافت. این گروه از مارکسیستهای کوردستان بیشتر سعی در وابسته کردن جنبش آزادیخواهی کوردستان به دیگر مناطق را داشتند و هیچگونه باوری به استقلال فكری و سیاسی جنبش ملی-دمكراتیك کوردستان نداشتند.
گروه دیگری از ماركسیست-سوسیالیستهای کوردستان آنهایی بودند که خواهان احقاق حقوق ملی-دمكراتیك کوردها بودند. اینان بر این باور بودند که وقتی ملتی تحت ستم است، نمیتواند به نحوی جدی مبارزات طبقاتی را شکل دهد چرا که همه طبقات اجتماعی آن قبل از ستم طبقاتی، تحت ستم ملی هستند و همیشه ستم ملی راه را برای مبارزات طبقاتی خواهد بست. البته به این امر هم اشاره میکردند که ملتهای تحت ستم همیشه از دیدگاه طبقاتی، تحت ستم طبقات سرمایهدار خود و سهرمایهداری جهانی هستند و ستم تحمیل شده بر آنان مضاعف است.
اگر بخواهیم از دیدگاه فكری هم نگاهی كلی به این خوانشها بیاندازیم، باید گفت با در نظر گرفتن گفتههای ماركس و سوسیالیستهای دیگر که تاكید بر نزدیك كردن ماده و پراکتیک میكردند، پس میتوان نتیجه گرفت که آگاهی از سطح رشد اجتماع و طبقات و هماهنگ كردن آن با فكر موجود یكی از اصول فكری سوسیالیستها و مارکسیستها است.
اما در کوردستان آن گروه از سوسیالیستها و مارکسیستها که اعتقادی به مبارزات ملی كورد نداشتند، در واقع از لحاظ فكری همان ظرفى را که برای مناطق دیگر جهان ساخته شده بود برای جامعه کوردستان هم دریافت میكردند و سعی میكردند جامعه کوردستان را بر طبق ظرف خود مطالعه نمایند، نتیجه این عمل و خوانش عدم هماهنگی با جامعه بود که بعد از مدتی موجب شد جامعه آنها را طرد کند.
در میان گروه دوم مارکسیستها و سوسیالیستهای کوردستان، طیفی حضور داشت که سعی كردند با به كار بردن اصول ماركسیستی و سوسیالیستی، جامعه کوردستان را مطالعه و اصول رشد اقتصادی و طبقاتى آنرا تئوریزه نمایند. در قله این فعالیت فكری، تلاش ماركسیستها و سوسیالیستها برای تفهیم ساختار اجتماعی کوردستان، تنها و تنها میتوان دكتر قاسملو را دید که در دو جهت، فعالیت فكری خود را تنظیم کرده بود.
دكتر قاسملو در مراحل اولیه فعالیت فكری خود، سعی در تفهیم ساختار اجتماعی کوردستان سعی در به كارگیری اصول ماركسیستی داشت. ایشان در كتاب کوردستان و كورد سعی مینماید ساختاری طبقاتى و اجتماعی و مراحل رشد جامعه کوردستان را مطالعه و مشكلات این جامعه را تعیین نماید. همزمان با این امر بر آن بود که گروههای مبارز و آزادیخواه جامعه کوردستان را تعین و چارچوب مبارزاتی را مشخص نماید.
اما باز هم یك سوال برای دكتر قاسملو بدون پاسخ باقی مانده بود و آنهم این است که آیا سوسیالیسم موجود یا ماركسیسم که از اصول علمی آن برای مطالعه جامعه کوردستان بهره برده، میتواند جوابگوی خواسته های ملت كورد باشد؟ به معنایی دیگر آیا سوسیالیسم موجود با ساختار اجتماعی کوردستان هماهنگ خواهد بود؟
دكتر قاسملو به شرح این سوال در "خلاصه سوسیالیسم دمكراتیك"، میپردازد. در این جستار، دكتر قاسملو به نحوی علمی و فكری و فلسفی مشكلات و شكست سوسیالیسم موجود را مشخص و عدمتطابق آن با جامعه کوردستان را مشخص می نماید. این نوشته، مشخص مینماید که دكتر قاسملو علاوه بر بعد اقتصادی این تئوری، بعد آزادی را به چارچوب فكری و سیاسی خود میافزاید البته به معنایی فارغ از عدالت اقتصادی که بیشتر مارکسیستها بر آن تاكید داشتند. دكتر قاسملو آزادی و حق آزاد زیستن انسان را برای رشد و توسعه جامعه و رسیدن به سوسیالیسم واقعی امری ضرورى و واجب میداند.
در نهایت میتوان گفت دكتر قاسملو اندیشمندی بود که ظرفى علمی-ماركسیستی مطابق با جامعه كوردی و با در نظر گرفتن اصول ماركسیستی ساخت و همزمان نیز به این سوال پرداخت که چه نوع سوسیالیستی به سود جامعه کوردستان خواهد بود. صحت و سقم این نوع دیدگاه هم بعد از رویدادهای ١٩٨٩ به تمامی عیان شد و بیش از گذشته صحت افكار دكتر قاسملو برای همه مشخص گردید.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.