میترا
از کودکی نوروز برایمان بزرگترین رویداد سال به شمار میآمد. از تعطیلات یک هفته مانده به نوروز گرفته تا خرید لباس، چیدن سفرۀ هفت سین و عطر شب بو و گرفتن اسکناسهای تا نخورده از پدر و اقوام در لحظۀ سال تحویل. هرچه بزرگتر شدیم رنگ و بویش متفاوتتر شد. از دوران نوجوانی به بعد، اسفندماه برایم خود بهار بود. اصلا بهار برایم با ماه اسفند آغاز می شد و نه فروردین. البته این حس مشترک بسیاری از افراد به جز من نیز بوده و هست چرا که این ماه، همراه با تکاپو و هیجان شیرینی است. از خیابانهای شلوغ گرفته تا پنجرهها و شیشههایی که دارند به دست صاحبخانهشان از غبار زدوده میشوند و حتی دیوارهایی که آویز قالیهای شسته شدهاند. رقص شاخههای بید مجنون و شکوفه کردن درختها و درختچههای خیابان و حیاتها و گلکاری دستان زحمتکش کارگران شهرداری و دهها تحول و برو بیای دیگر، زیباییهای این ماه را چند برابر میکند. اما بحث، بر سر از راه رسیدن فصل بهار با کدامین ماه نیست؛ بحث بر سر چگونگی آمدن و رفتن و برگزاری نوروز برای اقشار مختلف جامعه به لحاظ توان مالی است.
واقعیت این است که طی چند سال گذشته، سطح مالی مردم ایران به طرز قابل توجهی کاهش یافته و در مقابل اختلافات طبقاتی سیر صعودی چشمگیری داشته است آنچنان که افراد متوسط خوب هم به خط فقر رسیدهاند. آنچه طی ترددهایم در سطح شهر در اسفندماه زیبا به چشم دیدهام، زیباییهای این ماه را به گونهای برایم تلخ میکند و آن هم مشاهدهی شرمندگی پدر خانواده هنگام خرید برای افراد خانوادهاش است. بدون غلو، با صحنههایی مواجه شدام که کامم را تلخ کرده است و برای من و امثال من که بیتفاوتی برایشان درد است و درد دردمندان برایشان زهر، اسفندماه تبدیل می شود به پارادوکسی نچسب و عجیب.
پدرها و مادرانی را میبینم با لباسهای تقریبا کهنه و چهرههای خسته و کم طراوات به همراه دو سه فرزند شادی که تصور می کنند قرار است پدر، سرتاپایشان را نو کند ولی از کنارشان که می گذشتم، به وضوح میشنیدم که پدر در حال قانع کردن هر کدام از فرزندانش بود که: "برای تو فقط کفش میخرم و برای خواهرت پیراهن" و این در حالی بود که چادر سیاه زن بیچارۀ آبرودار از شدت کهنگی به سبز میزد و کفشهای پدر از شکل افتاده. در مقابل، افراد متمولی را می بینم که صندوق ماشین گران قیمتشان را مملو از خوراکیهای مخصوص نوروز میکنند؛ کمی آن طرفتر پدر سالخوردهای که با حقوق ناچیز بازنشستگیاش دو سه کیسه کوچک به دست گرفته و عصازنان، شلوغی خیابانها را پشت سر میگذارد تا سرراهش، از داروخانه برای خودش قرص فشار خون بخرد و برای مادر خانواده، قرص غضروف ساز. آخر پدر و مادرها عمدتا در این سن تحت درمان و آزمایش و چکابهای ماهیانهاند و مخارج سرسامآور نوروز به آنها اجازه نمیدهد برای چندین فرزند و عروس و داماد و نوه سنگ تمام بگذارند. راستی، باید سر سال تحویل به تمامی افراد هم عیدی بدهند، آن هم نقد. به چهرهها که مینگرم، تقریبا همگی مستاصل هستند تا شاد؛ به نوعی، هر کدام یک غمی دارند و فکرشان همه جا هست به جز آنجا که هستند. دارا یک جور و نادار یک جور. تنها تفاوت نوروز داراها و نادارها در این است که داراها دست کم شرمندگی زن و بچه ندارند و حتی اگر خیلی هم دارا باشند، خانواده را با یک تور خارج از کشور غافلگیر می کنند.
کمی به عقب بر میگردم. تقریبا تا یک دهه قبل تمام هم و غم مردم تلاش سالانه بود برای داشتن یک نوروز خوب و شاد تا چند روزی از کار فارق شوند، حسابی مهمان بازی کنند و حتی برنامۀ یک سفر برای خود و خانوادهشان تدارک ببینند و خستگی یک سال را از تن به در کنند اما طی چند سال گذشته، نوروز با آمدنش برای اکثر مردم، رویدادی پرتنش به شمار میآید چراکه باید با صورت سرخ شده از سیلی، آبروداری کنند تا این سیزده روز بگذرد. زیاد میاندیشم به این که چه چیز و یا چیزهایی مردم این سرزمین را به این روز انداخته است؟ به روزی که سال به سال غمشان بیشتر و شادیشان اندک و زودگذرتر میشود. سال به سال تهی دستتر میشوند. سال به سال غرضشان بیشتر میشود و پس اندازشان کمتر.
به راستی کشوری که مملو از ثروت و پتانسیلهای مالی است چرا به اینجا رسیده است؟ از منابع نفتی و کانیها و معادن و ذخایر طبیعی و صادرات صنایع غذایی و هنرهای دستی که بگذریم، باز هم مواردی برای سر ریز شدن پول های کلان به کیسۀ دولت هست که البته معلوم نیست بدست چه کسی برداشت میشود و در کدام راه به مصرف میرسند. آنچه در این میان به چشم میخورد اختلاسهای کلان دولتمردان بیکفایت ایران است که به جرات میتوان گفت دست همگیشان را در یک کاسه برده است و متاسفانه آنچنان قبح این کار از بین رفته است که به راحتی برای خود زمان میخرند تا مابقی سرمایههای اندک بازماندۀ ملی را نیز به تاراج ببرند و از کشور خارج کنند. در نهایت تاسف باید گفت: تقریبا تمامی خانوادههای دولتمردانی که دم از تنفر از آمریکا و اروپا میزنند، در رفاه کامل در همین کشورها مشغول کار، تحصیل و زندگی آنچنانی هستند. این تنها بخشی از تخلفات مالی دولت ایران در حق مردم بینوایش است.
از دیگر تخلفات دولت ایران، صرف هزینه های گزاف در کشورهای همسایه به جهت همسو کردن شیعیان این کشور با اهداف ناشایست خودش است که متاسفانه باعث شده سرمایۀ قابل توجهی از ایران به کشورهای مذکور گسیل شود و سفرۀ مردم روز به روز خالیتر شود و محتاج یارانۀ ناچیز ماهیانهای شوند که رژیم حاکم به مردم پیشکش کرد و در مقابل هزینه های روزمره را چند برابر افزایش داد. تمام این موارد باعث شده که سال به سال اوضاع معیشتی مردم رو به وخامتی توصیف نشدنی بگذارد و به این نتیجه برسیم که تا وقتی حاکمان ایران همینان باشند، نوروز تنها از برای از ما بهتران است و انبوه دیگر مردم، تنها سهمشان از نوروز شرمندگی خانواده است و بس.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.