هۆگر
به تعبیر" فوکو" هر حقیقتی صورتبندی از قدرت است؛ برگهای تاریخ نیز مستثنی از این قاعده نیست.
آشنایی با تاریخ و شناسایی تاریخ، فضایی را به وجود میآورد که انسان را از گذشته خودآگاه میسازد و باعث میشود که انسان خواستههای خود را با گذشته منطبق کند. در واقع تاریخ ارتباط حال با گذشته است که باعث میشود وجود موجودی را درک کرده و وضعیت حال را بهتر بشناسیم. اما برای شناخت تاریخ تکیهکردن به ذهنیتهای دیگران (تاریخ نگاران و مورخانی که تاریخ ملت دیگری را به قلم درآوردهاند) اشتباه فاحشی است، بلکه برای شناخت تاریخ یک ملت باید استیلای حاکم بر عینیتهای تاریخ را شناخت; به عبارت دیگر اگر بخواهیم تاریخ کوردها را بررسی کنیم و ببینیم که چرا اینگونه دورانی پر فراز و نشیبی داشتهاند باید سعی کرد فلسفهی تاریخ وجودی این ملت را مورد واکاوی قرار داد تا بتوان هستیاش را نمایان ساخت.
در نتیجه عینیت (نە مطلق بلکه نزدیکترین سند به واقعیت) تاریخ دست یافت نه از طریق تکیهکردن به سوژههای (ذهنیت) دیگران. در واقع مورخان و تاریخنگاران اقوام و ملتهای دیگر به دلیل به قلم درآوردن تاریخ کورد، باعث انحراف تاریخ این ملت شدهاند، در واقع سعی و تلاش آنها در این راستا بوده است که کوردها را از واقعیتهای تاریخ دور کنند و هویت آنها را رو به انحراف بکشانند. میتوان گفت در مواقعی هم کوردها خود به قلمهایی تکیه کردند که صاحبان این قلم سعی در انحراف این تاریخ را داشتهاند نه برملا ساختن واقعیتهای تاریخ؛ در واقع قلمهای دیگران تحت کنترل مرکزی هستند که خود سعی در نابودی این تاریخ را دارد. لذا فقط با تبارشناسی اندیشههای مرکز- حاشیه است که میتوان عقلانیت کوردی را درک نموده و در چنین شرایطی است که به قول "ژیژک" میتوان سعی در ظهور دیگریهای کوچک (کوردها) و افول دیگریهای (تاریخ نوشته شده آن) بزرگ نمود.
لاجرم، در یک تقسیمبندی کلی باید گفت: تاریخنگارانی که تاریخ این ملت را به قلم درآوردهاند به طور کلی میتوان به سه دسته تقسیم کرد؛ اول، تاریخنگاران و مورخان مرکزی هستند که با هدفی مشخص تلاش میکنند تا خود تاریخ این ملت را تعریف کنند تا بتوانند این ملت را زیر چتر خود قرار دهند. دوم، تاریخنگاران خارجی هستند که این دسته با تکیه بر منابع و مستندات تاریخی که مرکز سلطهگر آن را به وجود آورده است مانند گروه اول باعث انحراف تاریخ کوردها شدهاند. سومین گروه، تاریخنگارانی هستند که از روی ناآگاهی مسئلهی کورد را درون ذهن و ساختار عقل مرکزی حل کردهاند و آن را به نگارش درآوردهاند؛ میتوان گفت این گروه شامل مورخان و تاریخنگاران کورد هم میشود، چرا که از روی ناآگاهی مسئلهی کورد را درون یک ساختار کنترل شده که یک ایدئولوژی خاص بر آن حاکم هستش حل کردهاند. در حالی که مسئله ی کورد باید خارج از ساختار مرکزی حل شود، (بدین معنی که فکر مرکزی در به وجود آمدن آن دخیل نباشد نه اینکه آن را نادیده گرفت)، به بیان دیگر، سلطهی عقلانیت اقوام غالب نباید در بینش فکری این تاریخ دخیل باشد، چرا که عقل مرکزی با توجه به منافع خود تاریخ را تشریح میکنند. لذا به قول "آلتوسر" نادیده گرفتن نقش ساختار باعث نادیده گرفتن واقعیتها میشود. به همین دلیل در آنالیزهکردن یک تاریخ باید رابطهی دوگانگی را مورد واکاوی قرار داد تا بتوان هویت واقعی کورد را نمایان ساخت.
اما همیشه مورخان و تاریخنگاران در این راستا کوشیدهاند تا تاریخ این ملت را بر اساس ایدئولوژیک مرکز تعریف کنند و اگر هم بازاندیشی در تاریخ این قوم شکل گرفته باشد باز تحت تاثیر ایدئولوژیک خاصی بوده است که کوردها از آن مبرا بودهاند. در واقع این بازسازی و بازاندیشی بر حسب ضابطههای جامعه و گروههایی است که خود این مورخان درون آن قرار دارند و جایگاهی برای کوردها تعریف نشده است و چون این ملتها شامل هیچ کدام از این طبقات و گروهها نبوده و در ساختار سیاسی جایگاهی نداشتهاند لاجرم نتوانستهاند تاریخی که ماهیتی مشخص دارد به قلم درآورند، به همین دلیل تاریخ نگاشته شده با تاریخ واقعی – به قول ویل دورانت - تفاوت دارد. از این رو با دگرگون شدن تاریخ وجودی، تاریخ حال را نیز دگرگون میکند و باعث میشود که آگاهی جدید و درک جدید از تاریخ این ملت به وجود بیاید، در نتیجه این آگاهی جدید واقعیتهای تاریخ را برملا میسازد.
محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وبسایت کوردستانمیدیا نمیباشد.