مصاحبه: شهرام میرزائی
نطفه فاشیسم حاکم بر ایران با بازگشت اولین گروه از دانشجویان ایرانی، که در دوران صدارت امیرکبیر به فرنگ اعزام شده بودند، بسته شد و در دوران رضا میرپنج بنیادهای تئوریک-عملی آن پیریزی گردید و تا به امروز سیر تکاملی این مکتب توحشزای، روندی صعودی و به ظاهر غیرقابل پیشگیری را طی کرده است. مکتبی که بنیادهای زندگی انسانی و برابری را آماج حملات خود قرار داده و تثبیت سلطهی ملت-طبقه حاکم بر سرزمین ملیتهای ایران را به عنوان هدف اصلی خود تعریف کرده است، پروسهای ضدبشری که تاریخی تاریک و مملو از کشتار و ژنوساید را رقم زده است. اما با تمام این اوصاف ملیتهای تحت ستم و استعمار شده از سوی مرکز نه تنها در وحشت این همه کشتار، دست از خواستهای خود نکشیدند بلکه طی این یک قرن و اندی بر دامنهی مبارزاتی ضدفاشیستی و ضداستعماری خود افزودهاند و مانع اصلی تثبیت کامل حاکمیت وحشت بر زندگی بشریت در این بخش از جهان شدند. مبارزاتی انسانی که هزینههای سنگینی را بر این ملتها تحمیل کرد تا تصدیقی بر این سخن دکتر عبدالرحمن قاسملو باشد که: ملتی که رویای آزادی در سر دارد باید بهای آنرا نیز بپردازد.
در این میان ملت عرب از جمله ملیتهای تحت ستم ایران میباشد که در طول این سالهای تاریک از پرچمداران راه آزادی و برابری انسانها بوده و به نوبه خود هم متحمل هزینههای سنگینی شده و هم در پیشرفت مبارزات ضدفاشیستی علیه حاکمیت ایران نقش اصلی و اساسی را ایفا کرده است. انتشار خبر اعدام دستهجمعه حداقل ٢٠ فعال سیاسی،اجتماعی و ادبی عرب در روز پنجشنبه هفدهام آبانماه، تازهترین نمونه از توحش حاکم بر سرزمین ملیتهای ایران و گواهیست بر حقانیت مبارزات آزادیخواهانهی ملت عرب. در همین رابطه و برای بررسی ابعاد این اعدامها با یوسف السرخی، فعال سیاسی عرب، مصاحبهای انجام دادهایم که متن کامل آن در اختیار خوانندگان محترم روزنامه "کوردستان" قرار میگیرد.
فعالان سیاسی و حقوقبشری عرب از اعدام حداقل ٢٠ زندانی در اهواز خبر میدهند. در واقع در زندانهای ایران چه روی داده و آیا اطلاع دقیقی در مورد نحوه به اصطلاح دادگاهیهایی که به این احکام انجامیده در دست هست یا نه؟ اعدامها در کدام زندانها انجام شده؟
بازداشت های انجام شده پس از حمله ٣١ شهریور اهواز، از سوی اداره اطلاعات، ناحیه امام علی، ناحیه مقاومت امام حسین، و قرارگاه ابوالفضل العباس تابع اطلاعات سپاه و با دستور مستقیم تهران مبنی بر بازداشت کلیه فعالان سیاسی و مذهبی صورت گرفته است. بنظر میرسد که این افراد پس از بازداشت و بازجویی تفکیک شده و از هم جدا میشوند، غربال کردن حجم بزرگی از فعالان به پیدا کردن فعالان اصلی و تاثیر گذار منتهی میشود. این شیوه غربال کردن در اهواز معمول است که در نهایت به تلفیق اتهام، محاکمه و اعدام چهره های تاثیر گذار می انجامد. این بازداشت ها را در این نوع سرکوب میتوان شناخت و بررسی کرد.
با توجه به شرایط خفقان و سرکوب حاکم بر اهواز و بطور خوزستان باید گفت که اخبار اهواز که غالبا مصدر آن، نزدیکان و دوستان اعدام شدگان میباشد، به شکل مخفیانه بدست فعالان عرب میرسد. اعدامها شاید در تهران و در حین شکنجه صورت گرفته باشد. با توجه به اینکه یکی از بستگان "احمد حیدری" که با او در تهران زندانی است، به خانواده در تماس تلفنی اطلاع داده که احمد کشته شده است، بنظر میرسد کانون اعدامها تهران باشد. اعدامهای پیشین فعالان عرب در سالهای قبل معمولا در زندانهای اهواز نظیر کارون و شیبان به انجام میرسید.
از یک سو سازمان اطلاعات اهواز طی تماسهای متعددی با خانوادههای فعالین عرب از اعدام بستگان آنها خبر میدهد و از سوی دیگر استاندار خوزستان و یکی از نمایندگان مجلس رژیم از کذب بودن آن سخن میگوید، این نوع رفتارها را شما چگونه تحلیل و در چه راستایی قرار میدهید؟
در حالتهای گزارش داده شده، تاکنون به شیوههای کم و بیش مختلفی خبر اعدام به خانوادهها اطلاع داده شده است. اطلاع رسانی به شیوخ و ریشسفیدان با توجه به قدرت اجتماعی و توانایی آنها در کنترل خشم قبیله، یا از طریق وکیل و فامیل که از سوی سازمانهای امنیتی و سرویس اطلاعاتی شناخته شده و در جریان امور هستند، به گوش آنها می رسد. با توجه به اینکه روال عادی سازی اعدام در شرایط بحرانی کنونی در دستور کار نظام قرار گرفته است، نظام با وارد کردن شوک اعداهای دسته جمعی و انکار همزمان آن این ایده را به فعالان خلقهای غیرفارس داخلی و خارجی، کارگران و فعالان صنفی، و دیگر اپوزیسیون القا میکند که دستگاه کشتار و سرکوب در داخل و خارج کشور و با تمام توان فعال شده است. تلاش برای ترور فعالان عرب در کشور دانمارک که به رسوایی دیپلماتیک انجامید، نظام را به انتقام از گروگانهای عرب در زندانهای خود سوق داد. روندی کاملا همسان با اعدام های سال ٦٧ که از لحاظ شیوه اعدام و انکار متطابق است.
در میان خبرهای منتشر شده علت اعدامها را حمله ٣١ شهریور به نیروهای تروریستی جمهوری اسلامی ایران اعلام کردهاند، اما در میان اسامی به نام انصار مومنی تیماس برمیخوریم که حدقل در هشت ماه پیش بازداشت شده، آیا به نظر شما حمله ٣١ شهریور تنها یک بهانه برای سازمانهای تروریستی ایران برای اجرائی کردن کشتار زندانیان سیاسی آزادیخواه نیست؟؟
بهانه معمولا وقتی به کمک نظام سرکوبگر میرسد که غیر از آن هیچ دست آویزی برای سرکوب ندارد، در حالی که فعالان عرب همیشه سرکوب شدهاند. در بین اخبار ضد و نقیض این بازداشت و اعدام هاست که احکام زندان و تبعید سه فعال مدنی برجسته عرب (ناجی حیدری، عیسی دمنی، مجاهد زرگانی) در سایه قرار میگیرد.
این فعالان، موسسه فرهنگی داشته و در حوزه ادبیات و آموزش زبان عربی، و همچنین کمک رسانی به خانوادههای نیازمند فعالیت میکردند. سیستم امنیتی حاکم بر اهواز همیشه نوک تیز اتهام را به سمت فرودستان عرب گرفته است، سرکوب به حاشیه راندن و بایکوت و سانسور سهم اصلی فعالان عرب در همه زمینههاست. این سیستمی است که قدمتی همسان با برپایی دولت_ملت نوین سرمایهداری ایران دارد. این حمله یک بهانه نبوده بلکه در این بازه قابل تعریف است که رژیم ایران در این مواقع با بسیج کردن جامعه با استفاده از عناوین ناسیونالیستی و خطر تجزیه ایران در قبال یک اقلیت که به عنوان دیگری/تروریست معرفی شده است، دور سرکوب را تشدید می کند وگرنه سرکوب همیشه ادامه داشته است.
تعدادی از روزنامهنگاران و فعالین سیاسی ایران دست به قلم شدهاند و انتقاد کردهاند که چرا خبری که بطور قطع تائید نشده و موثق نیست را منتشر میکنید!! شما در مورد این افراد و نحوه تعامل آنها با اینگونه رویدادها را چگونه تحلیل میکنید؟؟
آیا همینکه سازمان اطلاعات با خانوادههای این فعالین تماس گرفته ما را متعهد نمیکند که آنچه را اتفاق افتاده بازتاب کنیم. بازتاب اخبار ایران از سوی رسانههای فارس زبان با مرکزیت فارس/تهران انجام میگیرد، جریان اصلی این رسانهها و محافل حقوق بشری با حساسیت ویژه ناشی از حس ملیگرایی در قبال خواستههای خلق های غیرفارس، واکنشهای جدی به این مساله ندارند. اگر هم رویدادهای این مناطق پوشش داده شوند به طور سطحی و گزینشی عمل میشود، این مساله در رسانهها که خود تابعی از اپوزیسیون ملیگرا هستند نهادینه شده است.
در شرایط خفقان و سرکوب و تهدید خانوادهها و اجبار به سکوت اینگونه اخبار را نمیتوان به سرعت ردیابی و تایید یا انکار کرد. اینگونه درخواستها که بیشتر در پی بایکوت و نه اطلاع از حقیقت است برای فعالان عرب شناخته و ثابت شده است. بافت عشیرهای و قبیلهای و همچنین عدم شناخت بیشتر فعالان غیرعرب از شرایط و وضعیت درونی جامعه و همچنین معیار قرار دادن جامعه مرکزی ایران در پیگیری اخبار، باعث میشود که با دید بدبینی و شک و تردید به اخبار رسیده از این جامعه های پیرامونی نگریسته شود.
ملیتهای ایران در زمینه پوشش خبری نقض حقوق بشر در سرزمینهای این مردمان چه وظایف بر عهده دارند و در راستای هماهنگی بیشتر باید چه کارهایی انجام شود؟؟
اتحاد رسانههای پیرامونی در برابر رسانههای جریان اصلی اپوزیسیون مرکزگرا امری ضروری در این شرایط انقلابی است. فعالان خلقهای غیرفارس با دارا بودن یک سلسه مشترکات ناشی از موضعیت طبقاتی_اجتماعی خود در قبال جامعه/ قدرت مرکزی و همچنبن درد و تجربه مشترک ناشی از سرکوب در دوره پهلوی و اسلامی، فهم مشترک از شرایط خود، بیشتر قادر هستند که در این حیطه به یاری هم بشتابند.
ارتباط مداوم، تبادل در تجربه، مقاومت در برابر اختلاف افکنیهای بین خلقها، پوشش خبری و در اختیار قرار دادن امکانات خود در خدمت به دیگر خلقها در شرایط خاص امری ضروری است. البته لازم به ذکر است که اتحاد خلقهای غیرفارس در ایران نه تاکتیکی و مرحلهای بلکه استراتیژیک و همیشگی است. در راستای منطقهای سرشار از عدالت و آزادی و برابری.
فعالین سیاسی و نیز حقوق بشری ملیتهای ایران برای حساس کردن سازمانهای بینالمللی برای در پیش گرفتن موضع رسمی علیه فعالیتهای تروریستی و فاشیستی رژیم ایران، چه کارها و اقداماتی انجام بدهند تا بتوانند فشاری بینالمللی در این زمینه ایجاد کنند؟
فعالیتهای تروریستی رژیم ایران از سوی قدرتهای غربی تا سالیان درازی در محاق قرار گرفته بود، طوری که در توافق هستهای دولت دمکرات اوباما، مساله حقوق بشر در ایران را به حاشیهای دور پرتاب کرده بود. ترور سیاسی رهبران کورد و دیگر شخصیتهای اپوزیسیون در دهههای سابق و عدم حمایت کشورهای اروپایی از این مساله نشان دهنده سیاسی بودن مساله حقوق بشر در صحنه جهانی است. اکنون سیاستهای جدید دولت آمریکا در قبال ایران، این کشور را کانون تروریسم جهانی معرفی می کند، با اعمال تحریم های سخت خواهان رام کردن نظام در منطقه و بازگشت آن به مرزهای سیاسی است، محدود کردن نظام جمهوری اسلامی درمرزهای خویش اساسیترین مساله مطرح در کاخ سفید است. در این راستا برای اعمال فشار از طریق اذهان عمومی به مساله حقوق بشر در ایران نیز پرداخته میشود، همچنین مساله اقلیتها و ملیتها و خلقها نیز در کانون توجه قرار گرفته است.
این تمام مساله نیست، وظیفه این فعالان نه استفاده ابزاری از شرایط ناپایدار موجود بلکه بازسازی و مطرح ساختن آلترناتیو سیاسی مستقل و بر اساس خواستههای واقعی مردم در بند است. فقط در این شرایط است که حداکثر فشار بر جسم پوسیده نظامی فرود خواهد آمد که چند دهه با سکوت، معاهده و حمایت قدرتهای جهانی برپا ایستاده است.