کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

قیام جاری و آغازِ پایان استبداد

19:50 - 18 مهر 1401

کیوان درودی

آنچه امروز در خیابان‌ها می‌گذرد، نه تنها آغاز پایان نقش تاریخی-سیاسی روحانیت شیعی در ایران است؛ بلکه درهم شکستن اعتباریست که جریانات سلطه‌طلب با تمسک به ادعاها و تئوری‌های وارداتی عصر نازی‌ها برای خود دست‌وپا کرده بودند.

همان تئوری نژادبنیاد که یوزف گوبلز نازیست برای یافتن همسویان و هم‌پیمانان در شرق مطرح کرد تا نژاد برتر ژرمن را به نژاد برتر آریایی گره بزند و گستره نفوذ نازیسم را در مشرق توسعه دهد. 

ایده‌هایی که دستاوردی جز نشر کدهایی برای عرب‌ستیزی، کوردهراسی و .. در میان ساکنان جغرافیای ایران نداشته و ندارد. این همان پیش‌نیازهای اساسی است که یک دربار سلطنتی برای استیلا بر بدنه جامعه احتیاج دارد. به عبارتی این راهکار بر پایه آنچه تحت عنوان "تفرقه بینداز و حکومت کن" در میان عامه گفته می‌شود، بنیان نهاده شده، با این تفاوت که خود را تحت ادعاهای روایات باستانگرایانه از امر تاریخ سیاسی و دموکراسی گزینشی تعریف و بازتولید می‌کند.

بدون شک جنبش کنونی دو رکن اساسی دولت مدرن را که از پیشینه استبدادی تاریخی حاکم بر جغرافیای ایران تغذیه می‌کنند؛ متزلزل ساخت. نخست، پایگاهی که شیعه در عهد صفوی با توسل به زور و ارعاب برای خود دست‌وپا کرد و از آن زمان تاکنون بخشی از ساختار قدرت و یا موثر بر تصمیم‌سازی‌ها بوده و دوم، پایگاهی که سلطان -با اغماض بخوانید شاه- با افسانه فره ایزدی و نقش فراطبیعی و خدای‌گونه در گذشته برای خود ساخته بود و آن را با پول نفت تا دوره متاخر حفظ کرد.

از همین نقطه‌نظر است که می‌توان پخش پیام‌های تسلیت‌ پی‌درپی در تلویزیون جمهوری اسلامی و دعوت به عزاداری و سوگواری را در رسانه‌های فارسی‌زبان نزدیک به سلطه‌طلبان واکاوی کرد. در واقع هردو جریان از انحلال و فروپاشی بازوهای سرکوب (یگان‌های سرکوب، سپاه و بسیج و نهادهای اطلاعاتی) در هراس بوده و تمام توان خود را به کار بسته‌اند تا این بازوها کماکان فعال و موثر باقی بمانند، چراکه در صورت فروپاشی این دو، امکان تدوام حاکمیت با بازی دوگانه "تهدید و تطمیع" میسر نخواهد بود.

به همین دلیل نیز، به ظاهر مخالفان استبداد در خارج از ایران در جایی که توده‌های نیاز به پیام پشتیبانی اعتراض و اعتصاب فراگیر دارند، فراخوان عزاداری صادر می‌کنند تا این نهادها را از موج طغیانی که اساسا تحت کنترلشان نیست به دور دارند. اما جنبش کنونی، کاملا خلاف این قاعده پیش می‌رود و لزوم برچیدن همیشگی ارگان‌های حیاتی تسلط بیت روحانیت و دربار سلطنت روزبه‌روز بیشتر احساس می‌شود. فراموش نکنیم که خمینی بدون بقایای بازوهای سرکوب و استیلای قدرت قبلی، توان انحصار قدرت را نداشت و از ظرفیت‌های جانبی ایجاد ساختاری نوین بر پایه تمامیت‌خواهی بی‌بهره بود. همین فرمول در حال حاضر نیز، از سوی منادیان اقتدارگرایی، نظامی‌گری و توهم نژادی سر داده می‌شود و درست در اینجاست که باید با جدیت همسویی تسلیت‌گویان و عزاپیشگان را دنبال کرد.

این دو به شکلی عجیب در پی تداوم انفعال حوزه عمومی هستند و از اینکه پیوند افقی مردم مستحکم و منسجم شود هراس دارند، چراکه در چنین حالتی امکان بازتولید ساختار عمودی قدرت را از دست می‌دهند. همان ساختار عمودی که نظام‌های فردگرای یک سده گذشته از طریق دربار و بیت و زیرمجموعه‌های آن‌ها سر پا نگه داشته بودند و توده‌ها را به دو بخش رعایای منفعل و وفاداران به مقام ولی‌فقیه و ولی‌عهد تقسیم کرده و می‌کنند.

از این جهت است که جریانات اپوزیسیون‌نما هنوز هم از فراخوان قیام سراسری دوری می‌جویند. این قیام می‌تواند قدرت را به جامعه بازگرداند و نویدبخش ورود به عصری تازه باشد که در آن تقدس‌زدایی از امر سیاسی کلید می‌خورد.

لابد می‌دانیم، این حضور و حفظ خیابان بود که باعث شد در تبریز شعار همبستگی با کوردستان سر داده شود و در خیابان‌های تهران "ژن، ژیان، ئازادی" فضا را از قاعده بازی دوسویه مرگ بر دیگری‌ها و زنده‌باد خودی‌ها! پس بگیرد.

وقتی از بلوچستان در میانه صدای ردوبدل آتش با سرکوبگران، ندای "بلوچستان با کوردستان است" به گوش می‌رسد، باید به این جنبش امیدوار بود.

اگر نیم‌نگاهی به فضای غالب بر شبکه اجتماعی توییتر بیندازیم، متوجه می‌شویم که دو هشتگ "مهسا امینی" (ژینا) و "اشنویه تنها نیست" ترند شده و تمام مردم در داخل و خارج آن را میلیون‌ها بار در ده روز گذشته تکرار کرده‌اند. این فی‌نفسه نشان می‌دهد که حوزه عمومی در حال بلوغ و پا گرفتن است و اجازه استیلای یک ایدئولوژی توتالیتری را نخواهد داد.

تمام این نشانه‌ها موید این است که در ایران کنونی فعل وانفعالاتی رخ می‌دهد که مسیری تازه را پیش روی مردمان آن قرار می‌دهد، مسیری که دنباله‌روی صرف را برنمی‌تابد و به تهدید و تطمیع گردن نمی‌نهد.

از سویی دیگر چهره‌های هنری و ورزشی که در یک سده گذشته پیوسته ابزاری برای خلق ارتباطی معنایی بین استبداد و تمامیت‌خواهی با توده مردم و حوزه عمومی نحیف جامعه بوده یکی پس از دیگری به مردم می‌پیوندند؛ هرچند که بر سر توضیح چنین تغییر موضعی، بین دو تفسیر قدرت گرفتن خیابان و احساس مسئولیت شخصی اختلاف عمیق وجود دارد. اما فارغ از تبیین مدلل و معلل، این پدیده‌ها نشانه‌های بسیار خوبی برای هر انسانی است که همگرایی، همزیستی و رفع تبعیض جنسی اعم از طبقاتی، جنسی و اتنیکی را در فردا روز می‌جوید.

از دید نگارنده، تمامی این وقایع به هم پیوسته در کلیت و تمامیت خود، پیامی روشن دارد و آن اینکه عصر حاکمیت فردی و الیگارشی رو به افول است؛ اگرچه این مسئله فی‌نفسه نمی‌تواند تمامی تهدیدات را به فرصت تبدیل کند، با این وجود قدرت گرفتن حوزه عمومی در ذات خود امکان و زمینه مفاهمه و درک دغدغه‌ها و گرایشات مختلف را فراهم می‌آورد و از این لحاظ قطعا باید به آن با حسن نیت نگریست. هنوز مشخص نیست که این دوره در چه مدت بر آوار استبداد تاریخی و دولت مدرن رانتی فائق می‌آید؛ ولی نشانه‌های متقنی وجود دارد که این لحظات تاریخی بی بازگشت هستند و رسیدن آن به نقطه اوج به احساس مسئولیت در همه سطوح نیاز دارد. جای دارد یادآوری کنیم که بدون شک فوبیای تجزیه و توهم تئوری توطئه اقتدارگرایان با همبستگی کنونی کنار زده شد و این حربه نیز با نفی صریح هرگونه اقتدارطلبی - به مثابه زمینه‌ساز اصلی تفکیک و تبعیض - کارآیی حداقلی پیشین خود را از دست داد. در حال حاضر این حقیقت ثابت شد که هیچ قدرت و جریانی توان ایجاد انشقاق در میان صفوف قیام‌کنندگان را ندارد. این مسئله برای هر انسانی که دلی در گرو همنوایی و همبستگی دارد، نقطه عطفی تاریخی در دوره مدرن ایران تلقی می‌شود. رسالت ما زمینه‌سازی برای حفظ این مسیر و کمک به تداوم و به اوج رساندن حسن نیتی است که در میان مردم احساس می‌شود.