رضا دانشجو
فوتبال همیشه ورزشی متفاوت از ورزشهای دیگر بوده و هست. هیچ ورزشی در دنیا نه فراگیری فوتبال را داشته؛ نه مثل فوتبال محبوب گروههای مختلف مردم بوده است. امروزه بیش از ۲۵۰ میلیون فوتبالیست در بیش از ۲۰۰ کشور جهان وجود دارد. فوتبال یکی از پردرآمدترین ورزشهای جهان است. ۳۰ بازیکن فوتبال در فهرست ۱۰۰ ورزشکار پردرآمد جهان قرار دارند. کریستیانو رونالدو با ۴۸۳ میلیون نفر دنبال کننده، عنوان پرمخاطب ترین را در شبکه اجتماعی اینستاگرام داراست. فوتبالیستها همیشه درصدر اخبار رسانەها بوده و هستند. در واقع قدرت فوتبال و جذابیت آن باعث شده تا بازیگران آن متفاوتتر از همه سلبریتیها باشند؛ فرقی نمی کند سطح فوتبال در آن کشور در چه وضعیتی باشد، حتی یک تیم درجه چندم هم، بازیکنان محبوبی دارد که حداقل در جغرافیایی کوچک تاثیرگذار هستند. سایمون کوپر در کتاب "فوتبال علیه دشمن" می نویسد: " فوتبال چیزی فراتر از محبوب ترین بازی جهان است، برای میلیونها نفر فوتبال حکم مرگ و زندگی را دارد و یک زبان بینالمللی است. فوتبال به تعبیر "پله" بازی زیبایی است که جنگها را آغاز می کند و به پایان می رساند، جرقه انقلابها را زده و خیلی از دیکتاتورها را هم در قدرت نگه داشته است.
فوتبال و دیکتاتورها
برای دیکتاتورها فوتبال جدا از همه جذابیتهایش ،همیشه ابزاری برای نشان دادن قدرت دیکتاتور و سرپوشی بر نابسامانیها و کمبودهای جامعه بوده است. برای ژنرال "فرانکو" دیکتاتور اسپانیا فوتبال سلاحی برای نشان دادن توان رژیم تحت فرمان او بود، "رئال مادرید" تیم متول پایتخت باید همیشه بالاتر از "بارسا"ی کاتالان قرار می گرفت، "بارسلونا" نماد هویت و فرهنگ کاتالان بود و دیکتاتور نظامی اسپانیا نمیخواست چیزی مخالف خواستەهایش را ببیند، اما ژنرال خودکامه هرگز به آرزویش نرسید و حالا سالها بعد از مرگ او "بارسلونا" همچنان در بالاترین سطح فوتبال دنیا در حال افتخار آفرینی برای کاتالانهاست. "بنیتو موسولینی" نه مثل هیلتر قدرتمند بود و نه مثل او محبوب حداقل بخشی از جامعەاش، اما او هم عاشق قدرت نمایی بود. میگویند دیکتاتور ایتالیا طرفدار تیم "لاتسیو" بود و از تیم رقیب "آ. اس. رم" متنفر. هرچند در زمان حکومت او "لاتسیو" توانست موفقیتهایی بدست آورد و به نوعی دیکتاتور را خوشحال کند اما رم همچنان رم ماند. دیکتاتوری نظامی برزیل هم رویکردی مشابه درباره فوتبال داشت برای آنها هم فوتبال ابزاری برای سرپوش گذاشتن بر جنایاتهایشان در سرکوب نیروهای مخالف بود. ژنرالهایی که پس از کودتای ۱۹۶۴ قدرت را در دست گرفتند به مدت بیشتر از بیست سال همه ابزارها را در جهت پیشبرد اهداف غیر انسانی خود به کار گرفتند. دکتر "سوکراتس" اسطوره و کاپیتان تیم ملی برزیل یکی از کسانی بود که در برابر زیاده خواهیهای نظامیان ایستاد او چه در تیم باشگاهیاش "کورینتیانس" وچه در تیم ملی الهام بخش بسیاری از فوتبالیستها و تماشاگران برای رسیدن به دموکراسی و مبارزه با دیکتاتوری نظامی بود. او می گفت: "مردم به عنوان فوتبالیست محبوب به من قدرت دادند. زمانی که وارد زمین می شویم فراتر از یک بازی می جنگیم. برای آزادی در کشورمان می جنگیم."
"پینوشه" دیکتاتور شیلی بسیار تلاش کرد از فوتبال برای نشان دادن تصویری معمولی از حکومتش استفاده کند، اما شیلی در زمان او هرگز نتوانست موفقیتی کسب کند. برای مردم شیلی هنوز هم ورزشگاه ملی شیلی به جای اینکه بیانگر خاطرات فوتبالی باشد یادآور اعدام و کشتارهای "پینوشه" است. امروز در یکی از جایگاەهای این ورزشگاه که برای گرامیداشت قربانیان دیکتاتوری در هر بازی خالی گذاشته می شود، نوشته شده است :"جامعه بدون حافظه، جامعه بدون آینده است."
برای ژنرال "ویدلا" دیکتاتور کودتاچی آرژانتین جام جهانی ۱۹۷۸ فرصتی برای ارائه تصویری زیبا از آرژانتین خسته بود. "ویدلا" که در دوران حکومتش با سرکوب جریانهای چپ مخالف و گروەهای منتقد ، شکنجه، اعدام و تجاوز، خفقانی شدید را در آرژانتین حکمفرما کرده بود، میزبانی جام جهانی را به عنوان ابزاری برای بازسازی اعتبار از دست رفتەاش میدید، او میخواست به دنیا نشان دهد آرژانتین تحت حاکمیت او چیزی متفاوت از آنست که مخالفانش می گویند. نکته جالب اینکه سرمربی آرژانتین "سزار منوتی" مجبور بود که برخلاف اندیشەهای سوسیالیستی وچپ گرایانه خودش در کشوری مستبد که حزب حاکم و تعیین کننده آن دست راستیها بودند کار کند. او در شرایط بسیار خطرناکی قرار داشت؛ "منوتی" و شاگردانش اجازه صحبت کردن درباره اتفاقات سیاسی اخیر کشور را نداشتند و نمیتوانستند هیچ صحبتی در رابطه با ناپدید شدن و کشته شدن هزاران مرد و کودک آرژانتینی کنند. هرچند آرژانتین با بعضی اما و اگرها توانست جام را درخانه نگە دارد و برای مدتی کوتاه مردم خسته از دیکتاتوری را خوشحال کند اما هرگز نتوانست از واقعیتهای جامعه آرژانتین تصویری دیگر بسازد؛ فوتبال فقط مسکنی برای دیکتاتور بود تا جامعەاش را برای مدتی کوتاه آرام کند، فوتبال به واقع ابزاری بود در خدمت دیکتاتور.
دیکتاتوری ولایت فقیه و فوتبال
از همان روزهای نخستین استقرار رژیم ولایت فقیه غارت و مصادره اموال عمومی باشگاەهای متمول فوتبال مانند تاج و پرسپولیس آغازشد . جمهوری اسلامی تحمل شنیدن حتی اسامی این باشگاەها را هم نداشت تاج نامی طاغوتی بود و پرسپولیس بیانگر تمدن ایران باستان . بعد از تغییر نام این باشگاەها و پاکسازی بسیاری از مربیان و بازیکنانی که در چارچوب ذهنی جمهوری اسلامی نمی گنجیدند، نسل اول فوتبالیستهای به اصطلاح حزب اللهی به فوتبال تزریق شدند، البته در این میان عدەای فرصت طلب هم حضور داشتند که در چرخشی ۱۸۰ درجەای رنگ عوض کردند و از شاه پرستی به خمینی پرستی رو آوردند!!! برای این دسته فقط جهت باد مهم بود.
جمهوری اسلامی که در ابتدا کلا مخالف فوتبال بود و آنرا بازی غربی برای سرگرم کردن مردم و دور شدن آنها از اسلام می دانست وقتی نتوانست در مقابل انبوه عاشقان فوتبال بایستد از در دیگری وارد شد و بسان بیشتر دیکتاتورها از فوتبال برای سرپوش گذاشتن روی مشکلات داخلی و همچنین ارائه تصویری زیبا از وضعیت داخل کشور برای خارجیها استفاده کرد. فوتبال سیاسی شده جمهوری اسلامی در دهه هفتاد با ورود سرداران قاچاقچی سپاه به راس مدیریت باشگاەها و فدراسیون فوتبال به اوج رسید. جمهوری اسلامی حتی به این هم قانع نبود با واردن کردن تعدادی ارازل و اوباش سرسپرده به عنوان لیدر باشگاەهای معروف به فکرکنترل سکوهای تماشاچیان افتاد. سکوهایی که "سایمون کوپر" در کتابش از آنها به عنوان آخرین جایی که میتوان صدای معترضان به دیکتاتوری را شنید، یاد میکند. دهه هشتاد بخصوص اواخر آن شروع یک حرکت اجتماعی بزرگ در استادیومها در جهت نافرمانی مدنی و گفتن یک " نه" بزرگ به حاکمیت بود، دیگر استادیومها محلی برای شعار دادن علیه حاکمیت تبدیل شده بود و این آخر محل اعتراض واقعی مردم بود. دهه نود را میتوان پایانی بر تسلط جمهوری اسلامی بر استادیومها دانست. چه پس از اعتراضات ۹۶ و چه پس از کشتار آبان ۹۸ ورزشگاها جایگاهی برای نشان دادن خشم مردم از رژیم ولایت فقیه بودند در این میان همراهی تعدادی از اسطورەهای مردمی فوتبال مانند علی دایی، علی کریمی ، وریا غفوری و… نقشی حیاتی در احیای اعتماد به نفس از دست رفته تماشاگران فوتبال داشت. کرونا نعمتی بزرگی برای جمهوری اسلامی بود تا در سایه آن حداقل برای مدتی از عذاب بی پایان ورزشگاەها راحت شود.
انقلاب مردم ایران و جام جهانی فوتبال
انقلاب مردمی ایران که با قتل حکومتی ژینا آغاز شد ساختار مریض جمهوری اسلامی را دچار چالشی عظیم کرده است. جمهوری اسلامی ناتوان از کنترل خیابانها، اینک با موضوع دیگری دست و پنجه نرم میکند، فوتبال و جام جهانی. حالا ملی پوشان ایرانی در یک دوراهی سرنوشت ساز قرار دارند یک طرف مردم و یک طرف رژیم جنایتکار ولایت فقیه . آنچه مردم به صراحت از فوتبالیستها می خواهند اتخاذ یک موضع روشن است. اینک بحث انتخابات و تقلب در آن یا شرایط نامساعد اقتصادی نیست، اینک بحث یک گروه و یک استان و یک حادثه خاص نیست، بحث مردم و حاکمیت است، مردم "وسط بازی" را برنمیتابند حقیقت این روزها کف خیابان است. باید انتخاب کرد. یا باید سمت مردم ایستاد و حقیقت را همراهی کرد با همه عواقب آن، یا میتوان سکوت کرد یا دو پهلو حرف زد و کنج عافیت گزید و ننگ همیشگی را انتخاب کرد. جمهوری اسلامی رفتنی است این را همه می دانند فردا یا پس فردا. مردم میمانند و فوتبالیستها و این روزها.
مردم منتظرند، مردم فوتبال را برای زندگی میخواهند، از نگاه مردم، تیمی که برای شستن خونهای ریخته شده توسط دیکتاتور بازی میکند تیم ملی نیست، تیم دیکتاتور است و بازیکنانش عملههای استبداد. مردم منتظرند تا کسانی که خودشان بزرگشان کردەاند دراین پیچ تاریخی کجا بازی میکنند؟ میشوند مهاجم دیکتاتور برای رسیدن به هدفش، مهاجمی که شاید خودش در آفساید نباشد اما بیگمان غیرتش در آفساید است، دیگر نیازی هم به رای داور و کمک داور نیست، زیرا پرچم آفساید را میلیونها ایرانی داغدار روزهاست بالا بردەاند یا می شوند مدافع دختران بی پناه سرزمینشان که به خاطر چند تار مو جان میدهند، میشوند مدافع مردم جان به لب آمده از دست دیکتاتور پیر، میشوند مدافع "زن، زندگی، آزادی".