کیوان درودی
صنعت فوتبال و سینما، همچون دو عرصه مهم در جهان امروز ما ایفای نقش میکنند و چهرههایی که در این دو حوزه ظهور میکنند، از چنان پایگاهی برخوردار هستند که میتوانند در سیر دگرگونیها یک پیشرانه و یا کاتالیزور باشند.
از آنجایی که هر کانونی از پایگاه اجتماعی برای تمامیتخواهان، یک منبع قدرت جذاب محسوب میشود؛ در اسرع وقت سازوکارهایی برای سود جستن از آن طراحی میکنند. آنچه امروز تحت عنوان سلبریتی شناخته میشود و معمولا در دو عرصه هنر و ورزش اوج نمود خود را ارائه میکند، برای یک قدرت توتالیتر یک هدف غیرقابل چشمپوشی قلمداد میشود؛ چنانکه تجربه تاریخی نیز این ادعا را ثابت میکند. اندکی پس از برد تیم منتخب جمهوری اسلامی مقابل آمریکا در جام جهانی ١٩٩٨، از بازیکنان به عنوان ابزار "مبارزه علیه استکبار" به واسطه دستگاه تبلیغاتی حکومت، استفاده شد و پیام خامنهای بلافاصله با مضامینی حول ایدئولوژی نظام حاکم انتشار یافت. این مسئله درباره مسابقات فوتبال مقابل تیمهای کشورهای مستقل عربی نیز صادق بوده و همواره گزارشگران صداوسیما -بهطور مشخص جواد خیابانی- تهییج و تشجیع ناسیونالیستی-مذهبی را دستاویزی برای نزاع منطقهای جمهوری اسلامی قرار دادهاند.
در داخل نیز، از محبوبیت ورزشی شناختهشدگان این حوزه، به کرات در جهت نشر و ترویج ایدئولوژی حاکم استفاده شده است. تحمیل استفاده از چفیه بسیجی توسط بازیکنان فوتبال در شروع مسابقات حساسی مانند شهرآورد تهران، تلاشی پیوسته در راستای همپوشانی ایدئولوژی و کانون قدرت این ورزش محبوب بوده و به نوعی یک ماده خام برای پروپاگاندا به حساب آمده است.
از دیگر سو، انتصاب سرداران سپاه در پست مدیرعاملی باشگاهها، گامی دیگر برای کنترل کانون لغزان قدرت فوتبال تعریف میشود. مسئلهای که بارها محرومیتهای سنگینی از سوی کنفدراسیون فوتبال آسیا و فدراسیون جهانی فوتبال را به دنبال داشته است. با این وجود میل سیریناپذیر حکام برای تداوم خطمشی ایدئولوژیک خود، هیچگاه محدودیتی را قائل نبوده و کماکان نیز این رویه ادامه دارد.
در عرصه هنر به ویژه سینما نیز، قضیه به همین منوال پیش رفته، به نحوی که بازیگرانی مانند رامبد جوان و شهاب حسینی، در فرآیند مشروعیتآفرینی برای دستگاه فرسوده حکومت، نقشی بیبدیل ایفا کردهاند. این اشخاص به همان اندازه که کار حرفهای خود را تعقیب میکنند؛ نگاهی توامان به قرابت و حفظ پیوندخوردگی با مرکزیت قدرت (حکومت) داشتهاند.
این رابطه دوسویه البته، چندان چشمگیر نبوده و نمیتوان با اطمینان از برقرای آن در بین اهالی هنر و قدرت سیاسی سخن به میان آورد. با این وجود به واسطه تسلط دستگاه حکومت بر فعالیتهای هنری، بسیاری از بازیگران برای ادامه حرفه خود، برخلاف میل باطنی نقشهایی را پذیرفتهاند. به عبارتی دیگر، بسیاری از بازیگران، بدون اینکه با تمایل درونی تصمیم گرفته باشند، در پروژههای نهادهای سیاسی مشارکت کردهاند.
فیلمهایی مانند اخراجیها، همچون روایتی طنزآلود، سعی داشته حضور اقشار مختلف در جنگ ٨ ساله را به ظرفیت ایدئولوژی حاکم در موبیلایز کردن جامعه (جامعهپذیری) ارتباط داده است و قطعا این روایت مطلوب حاکمیت بوده است.
شرکتکنندگان در این فیلم، افراد بسیار سرشناشی بودند که تقریبا نگاه مخاطبان بُعد هنری شخصیت خود را با امتداد دستگاه تبلیغاتی نظام حاکم همسو کردند.
اما چنین نگاهی به چهرههای دو عرصه ورزش و هنر، همیشه نتیجه مطلوب در پی نخواهد داشت. چنانکه دیدیم حضور مخفیانه شهاب حسینی به عنوان یکی از مبلغان ایدئولوژی حاکم در ایالات متحده، برای تزریق واکسن کووید ١٩، واکنش شدید جامعه را برانگیخت. حضور وی در آمریکا به دلیل حمایتهای سابق وی از ساختار سیاسی و ایدئولوژی آن، و بالاخص همزمانی سفر او با ممنوعیت واردات واکسن از سوی خامنهای، باعث ایجاد موجی از خشم انباشته شد.
همچنین حضور رامبد جوان در کانادا برای تولد فرزندش، با توجه به زمینه اذهان عمومی از وی که همواره وضعیت داخلی را به اصطلاح "عادیسازی" کرده بود؛ بار دیگر باعث انزجار عمومی از کلیت نظام حاکم و همسویان آن شد.
در واقع باید گفت، سلبریتیها اگرچه مدتها توان ایجاد نوعی مشروعیت برای نظامهای سیاسی را دارا هستند؛ اما این توان با فروکش مواجه خواهد شد. مسئلهای که در این روزهای ایران کاملا مشهود و ملموس بهنظر میرسد.
از دیگرسو، سلبریتیهایی که خواه به دلیل بیتفاوتی و خواه برای ادامه زندگی حرفهای، به صورت غیرمستقیم مخاطبانی را برای صداوسیما و شرکتهای فیلمسازی وابسته به نظام حاکم جذب کردهاند، سر بزنگاه و با تشخیص جانبی از دگرگونی وضعیت و وارونگی نهاد قدرت، طرف آسیبدیدگان را خواهند گرفت.
در مدت گذشته بازیکنانی مانند علی کریمی و بازیگرانی مثل حمید فرخنژاد -که البته دو کاراکتر متفاوت از نظر پیشینه سیاسی هستند- با ایستادن در طرف درست تاریخ، هیمنه و اقتدار ساختگی تمامیتخواهان را باچالش و چه بسا بحران مواجه کردند. به همین دلیل نیز باید گفت، پر کردن افول اعتماد به دستگاه حاکم با توسل به سلبریتیها و سلبریتیسازیها، در بستر زمان کیفیتی واحد و بالطبع نتیجهای مطلوب نخواهد شد.
درست در جایی که نظام ایدئولوژیک حاکم توان حفظ و قبضه کامل کانونهای قدرت را از دست میدهد، سلبریتیها از نقش حرفهای خود خارج شده و برداشت واقعی و درونی خود را ابراز میکنند. طبیعی است که دستگاه تبلیغاتیای که با مخاطبان این چهرهها سر پا ایستاده، با ریزش این مخاطبان نیز به زانو در خواهد آمد.
این مقالە در شمارە ٨٣٧ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.