کیوان درودی
چنانچه تفتیش عقاید را مهمترین ابزار روانی-ایدئولوژیکی جمهوری اسلامی قلمداد نکنیم؛ بدون شک، دستکم یکی از ارکان اصلی این رویه سرکوب محسوب میشود. خواننده دقت داشته باشد در اینجا، عبارت پایش عقاید اشاره به نوعی التزام عقیدتی در صفحات مجازی فعالان ایرانی است که کاربران را مقابل یکدست لگوریتم و پیشفرض پیشاتحلیلی قرار میدهد. از این حیث، تفتیش عقاید، از نظر عاملیت تفاوت دارد. در پایش عقاید گروهها، اجتماعات و دستهجات فارسی زبان در تلویزیونها و شبکههای اجتماعی عاملیت دارند و در مورد تفتیش عقاید، نهادهای سرکوب نقش عاملیت را ایفا میکنند.
شاید برای شما نیز به عنوان یک کاربر پیش آمده باشد که یک واژه یا عبارت را مینویسید، و ناگهان با واکنشهای هیستریک و غیرعادی مواجه میشوید. این دستهجات فعال در شبکههای مجازی، غالبا بر مبنای تئوری توطئه عمل میکنند؛ یعنی همان هراس افکنی متداول در سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی که ریشه معضلات را با اصطلاحاتی مانند "خرابکاری"، "توطئه"، "فتنه" و از این دست تعابیر بازنمایی میکند. در حالی که شهروندان در میانه بحران گوشت سفید، حاکمیت را خطاب قرار میدهند، به طرزی باورنکردنی در خبری ناگهانی اعلام میشود که "سلطان مرغ" اعدام شد! و گزارشی تلفیقی از یک روایت مبتنی بر مغلطه نیز بلافاصله پخش میشود.
در واقع اینجا میل به سودگرایی فردی ولو به طرز غیراخلاقی، عامل بحران نشان داده میشود و این در حالی است که چنین تمایلی در بین افرادی از تمام کشورهای جهان قابل اثبات است. بنابراین مسئولیت حکومت در قبال بحران، با چنین گزارشهای سلب نمیشود.
دامن زدن به تئوری توطئه به مرور زمان قضاوت عقل سلیم را کنار زده و جنگ روایتها را حاکم میکند. جنگ روایتها شاکله دستهجات و حکومتهایی است که با حاکمیت قانون، رواداری و روایی قدرت، زاویە ماهوی دارند.
چنانچە همین مسئلە را در سطح عمومیتر آن، یعنی رسانه و کاربران شبکههای اجتماعی بررسی کنیم؛ نهتنها تفاوت چشمگیری را احساس نمیکنیم؛ بلکه به نوعی تجانس و همگونی شگفتآور پی خواهیم برد. به این منظور کافیست یک جملهای مانند "من شخصیت الف را نماینده عمومی نمیدانم" تایپ کنید تا انبوهی از فحشهای زننده (آزار آنلاین) را تجربه کنید.
این دستهجات بر پایه یک "توافق ایدئولوژیک بین الاذهانی" مثلا روایتی ناسیونالیستی یا مذهبی از تاریخ وارد گود میشوند و تمام فعالیت آنها اثبات یک الگوی مطلق با گزارهای قراردادی آن است. از آنجایی که عقیده، موضوعی قابل راستیآزمایی نیست و فرد میتواند با تظاهر، خود را مقید و منتسب به آن نشان دهد؛ از خلال این روند تنها "جدل" حاصل میشود که مراد از آن منکوب ساختن، متقاعد کردن، تطمیع و تهدید، محکومسازی و .. است.
جدل به عنوان نوعی سفسطه راه را بر "بحث" که پایهای عقلانی دارد، خواهد بست. چنین انسدادی به وفور در تلویزیونها و صفحات مجازی فارسی زبان مصداق عینی دارد. در این بین، گاه تلاش برای تطهیر یک خاندان یا چهره، تا جایی پیش میرود که هرگونه تردید و پرسشگری یک "توطئه" قلمداد میشود.
اینجا برای واکاوی بیشتر، مسئله "ولایت مطلق" فاشیسم مذهبی با توافق بر خامنهای و "وکالت مطلق" فاشیسم اتنیکی را با عقد بر سر رضا پهلوی در نظر میگیریم. خشونت کلامی و موضعگیریهای پیشاتحلیلی این دو گروه آنچنان به هم نزدیک است که چنانچه نام شخص مورد توافقشان را از بافتار جملات حذف کنیم، تشخیص اینکه چنین ادبیاتی متعلق به کدامیک از آنها است؛ بسیار دشوار خواهد شد!
چنانچه شما در مورد این دو تِرم سوالاتی مبنی بر عدم شفافیت پایه استدلال مطرح کنید؛ بلافاصله با پیشفرضهایی مانند "تجزیهطلب"، "چپول" یا "گلوبالیست" مواجه میشوید! اتفاقا جا دارد به اسامی چند چهره فعال اشاره کنیم که تا قبل از رد پیشنهاد وکالت پهلوی، از سوی طرفداران وی به عنوان "آزادیخواه" نامیده میشدند و ناگهان با رد چنین درخواستی به "فهرست سیاه" این افراد اضافه شدند.
خانم آتش شاکرمی، خاله نیکا شاکرمی تنها به دلیل اینکه چنین درخواستی را نپذیرفت؛ مورد هجمه غیرقابل باوری قرار گرفت و همزمان با او، خانم آتنا دائمی نیز که بارها زندان و شکنجه نهادهای حکومتی را متحمل شده، به دلیل امتناع از پذیرش این به اصطلاح "وکالت" با عناوینی مانند "بیوطن" خطاب شد. همچنین جناب آقای حامد اسماعیلیون، سام رجبی و علیرضا آخوندی، تنها به دلیل پیشنهاد "شورای ائتلاف" به جای "وکالت فردی" به عنوان تجزیهطلب مورد یورش دستهجاتی در صفحات مجازی قرار گرفتند.
چنین رویکردی البته، با وجود تمام جنبههای ناخوشایند مانند ترور شخصیت فعالان، سرآغاز یک تحول در توافقات بینالاذهانی خواهد بود و آن اینکه، ما از فاز تاریخی-فرهنگی مناسبات ارباب-رعیتی عبور میکنیم.
نگارنده مصداقهای فراوانی برای اثبات سانسور ناشی از این پایش مجازی در تلویزیونهای ماهوارهای فارسی زبان نیز، سراغ دارد. انتخاب گزینشی شعارهای سَر داده شده در کوردستان، آذربایجان، گیلان، بلوچستان و سایر سرزمینهای ملیتهای ایران و در مقابل، برجستهسازی شعارهایی در تایید وکالت و ولایت را که انکارگر و ستیزهجو هستند؛ تنها یک مورد از انبوه این تلاشهای سویهدار است.
اینکه مجری یک تلویزیون در مصاحبه با یکی از رهبران احزاب ملیتها در پی اثبات یا رد التزام به مقوله "تمامیت ارضی" است، نشانه آشکاری از تبعیت وی از رویه پایش عقاید تلقی میشود. جالب اینکه، این مجری در گفتوگو با سایر گروهها که سابقه حکومت دارند و در ازای تداوم قدرت، دست به فروش بخشی از اراضی جغرافیای ایران زدهاند؛ به هیچ وجه چنین مسئلهای را مطرح نمیکند. چنین رویکردی نشان میدهد که صداوسیمای جمهوری اسلامی، بیدلیل بر تئوری توطئه دامن نزده و مدتها قبل بذر این بیماری ذهنی را نیز در بین مخالفان کاشته است.
اگرچه بحث بر سر مصداقها بسیار زیاد است و در این نوشتار نمیگنجد؛ اما تلاش نگارنده در این سطور، بازنمایی یک پدیده بود که به صورت قراردادی آن را پایش عقاید نامیده و این اصطلاح به سرایت رویه تفتیش عقاید دستگاه رسانهای جمهوری اسلامی به رسانههای فارسی زبان فعال خارج از کشور اشاره دارد. به هرحال همانگونه که اشاره شد، چنین رویهای با توجه به افول اعتماد به صداوسیما و اقدامات مشابهی که این رسانهها در خارج ایران انجام میدهند؛ میتواند سرآغازی بر پایان اثرگذاری این روند و همچنین مدخلی برای گشودن باب بحث و مفاهمه در آینده نزدیک باشد.
این مقالە در شمارە ٨٤٠ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.