کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

ابتذال پوپولیسم در میان مخالفان حکومت ایران و دورنمای آن

16:30 - 17 اسفند 1403

ابتذال پوپولیسم در میان مخالفان حکومت ایران و دورنمای آن



کیوان درودی

لابد شما نیز چنین جملاتی به گوشتان خورده که مجری یا مهمان یک برنامه سیاسی خبری یا تحلیلی در رسانه‌های فارس‌زبان با لحنی قاطع می‌گویند که به جرات می‌توان گفت ٨۵ درصد از مردم مخالف این نظام هستند، جمهوری اسلامی در سراشیبی سقوط است، مردم حق دارند، و از این ‌دست.

این، جملات که بیشتر شبیه متون انگیزشی ا‌ست و کار ویژه‌اش برانگیختن است؛ در نهایت به شکل معناداری ازسوی مخاطب درک نخواهند شد. با این وجود اصراری غیرقابل کنترل برای تداوم آن احساس می‌شود. جدیدا نیز، این رسانه‌ها شخصی مانند فرزند شاه مخلوع را که خود پیشوند سیاسی "ولیعهد و شاهزاده" به آن داده‌اند را، همچون تنها روزنه امید برجسته می‌کنند. او هم از یکطرف می‌گوید قرار است که مخالفان را راهبری کند و به فاصله چند جمله رو به حامیان خود وعده تحقق سلطنت می‌دهد. گاهی می‌گوید بدگویی نکنید؛ کمی بعد مدعی می‌شود که اساسا همه آنها که تهمت ناروا به مخالفان "سامانه" می‌بندند؛ از او نیستند و عنوان سایبری‌ها و.. را برایشان به کار می‌برد.

هنوز هم مشخص نیست که چرا فکر می‌کنند کاهش مشارکت در انتخابات تاثیر مستقیمی در "نابودی حکومت آخوندها" دارد. یا چرا تصور می‌کنند تضاد و تعارض قدرت تنها در جمهوری اسلامی روی می‌دهد و لزوما نشانی از فروپاشی آن است.

در واقع عدم شرکت در انتخابات بر مشروعیت (روایی) رژیم موثر است، اما به صورت مستقیم مولفه سرنگونی آن نخواهد بود. مگر نه اینکه رژیم از ابتدا نیز نامشروع نبود؟ چرا باید قدرتی نامشروع که تمام مخالفان را قلع‌وقمع کرده پنج دهه به حیات سیاسی خود -آن‌هم به شکل توتالیتاریستی- ادامه دهد؛ و ما فکر کنیم این عدم روایی به زودی ساختار آن‌را فروخواهد ریخت؟

برخورد این دیدگاه که می‌گوید "اقوام همه متحد هستند" با نظر مقابل آن که از "شکاف اتنیکی" در ایران خبر می‌دهد و از خامنه‌ای تا اپوزیسیون به آن اشاره داشته‌اند به کجا رسید؟

چگونه کسانی که دگراندیشان را "چپول بی‌وطن" و "انیرانی" می‌دانند، انقدر راحت از تریبون این رسانه‌ها شعار "اتحاد  همگان" سر می‌دهد و تاکنون یکبار تناقض ادعا و عملشان به چالش کشیده نشده است؟

پوپولیسم که آن‌را در ترجمه بعضا توده‌گرایی نام نهاده‌اند در واقع ارجاع یک گزاره به مردم (people) و استفاده از آن برای اثبات یک ادعای از پیش تعیین‌شده است. به همین دلیل نیز عبارت مردم که مشخص نیست کدام جمع، اجتماع یا پایگاه اجتماعی، شناسه هویتی و .. را مدنظر دارد یک واژه پوپولیستی در متون رسمی سیاسی و علمی محسوب می‌شود. مثلا وقتی می‌گوییم تعداد N درصد از مردم مخالف‌اند، دقیقا مشخص نیست مُرادمان از مخالف چیست؛ آیا مخالف کلیت حکومت است یا سیاست اقتصادی آن، یا مخالفتیست در جهت تغییر و جابه‌جایی جایگاه صاحب‌منصبان. در واقع وجود درصد بالایی از آنچه خود مخالفت می‌نامیم و گاها حتی برای آن درصد مشخصی تعیین می‌کنیم؛ ممکن است به جای روشنگری به نشر اطلاعات گمراه‌کننده منجر شود.

آنچه تاکنون غالب مخالفان پیموده‌اند، رویارویی با سانسور، ادعاها و سطح مشمئزکننده‌ای از دروغگویی جمهوری اسلامی ایران و بازتولید غیرمستقیم همزمان آن در ادبیات، رویکرد و گفتمان بوده است. وگرنه چگونه ممکن است که تمییز صفحه مجازی یک بسیجی سایبری از مخالفان آن، آنقدر سخت باشد؟! مادامی که دوطرف طیف وسیعی از نقطه اشتراکات جدی در ادبیات و ذهنیت سیاسی و عقیدتی نداشته باشند.

از دیگرسو، صد البته اینکه ما در اوج عصر آلودگی اطلاعات به سر می‌بریم، نیز بر صحت درک شناختی ما از پدیده‌ها موثر است و همین باعث شده تا علیرغم دسترسی به  دایره وسیعی از اطلاعات در چند ثانیه، اما در پردازش آن و یافتن واقعیت واقعا موجود دچار خطای فاحش شویم. این فرصت مناسبی خواهد تا رژیم توتالیتر با نشر اطلاعات گمراه کننده بر عمق خطاهای ادراکی ما بیفزاید. به عبارتی، اساسا رژیم‌های توتالیتر در پی اثبات یک حقیقت ثابت و یا حتی تغییر و تحریف صرف آن نیستند؛ بلکه آن با شانتاژ و فرآوری زباله‌های متنی، از امکان دست‌یافتن به حقیقت جلوگیری می‌کنند. یعنی نباید بر سر هیچ چیز توافقی صورت گیرد و این سنگ‌بنای تداوم زیست رژیم در فضایی‌ست که برخی‌ها بدون آگاهی از عباراتی همچون "همه‌چیز دروغ است" و "هرکسی به فکر خودش است" برای اشاره به آن استفاده می‌کنند.

به همین دلیل، نیز راهی که تاکنون پیموده شده و به تعبیری ناشی از تاثیر شگرف ادبیات و ذهن سیاسی مارکسیستی و اسلام سیاسی‌ در دهه‌های گذشته فضای سیاسی‌ست، نیازمند یک جراحی است تا زبان را نه یک ابزار تبلیغاتی، بلکه زمینه‌ای برای فهم درونی همدیگر تبدیل کند. یعنی زبان و ادبیات نه برای اثبات پیش‌فرض‌های ایدئولوژیک شخص یا گروه، بلکه ایجاد پلی ارتباطی و معنادار در جهت پایان منازعات بی‌نتیجه باشد. منازعاتی که گویی حکومت سرکوبگر فعلی را نه مانع اصلیِ نخست، بلکه آخرین می‌پندارد.

گویی، در فضای کنونی بین مخالفان، تنها مخالفت با رژیم حاکم و جانبداری از آنچه همه "مردم" می‌نامند؛ برای پیشبُرد اهداف کافی است! حال اینکه مخالف بودن و در طرف جامعه ایستادن، جزو بدیهیات است. مشکل از آنجایی آغاز می‌شود که این مخالف گروه‌های دیگر را به صرف تفاوت آراء انکار می‌کنند. این انکار در شرایطی که امکانش فراهم باشد به حذف سیاسی و فیزیکی منتهی خواهد شد. خاصه گروه‌هایی که با مصادره به مطلوب عناوین "ایرانیت" و "ایرانگرایی" نقشه راه آینده را از هم‌اکنون ریخته‌اند و اساس آن، چیزی جز کشتار نیست. وقتی قرار است ایرانی که از آن می‌گویید در مقابل مردم داخل تعریف شود، بلاشک راه به همان جایی می‌برد که رضاخان و .. بردند. یعنی قبل از هرچیز ملتی از اوهام روی کاغذ بسازید، سپس برای تحقق آن، دست به تغییر واقعیت موجود بزنید! کاری که رضاخان با توپ و بمب‌افکن‌های بریتانیا در لرستان و بلوچستان و .. انجام داد.

امروزه در ادامه همان سیاست، کارشناسانی را می‌بینیم که با تاکید بی‌مورد بر "حق مردم" از یک طرف و "رژیم نامشروع" در دیگرسو، بدون ارائه هرگونه برنامه مشخصی که روندها و اصول را شامل شود، خود را دارای یک برنامه معرفی می‌کنند و گاها کنار زدن جمهوری اسلامی را پایان رسالت خود می دانند! آن‌ها با تقسیم‌بندی‌های خیالی حتی طرح مسئله هویتی را در کاتگوری "ایران‌ستیزی" جای می‌دهند؛ حال اینکه خود را نماینده تفکری قلمداد می‌کنند که جامع‌ترین برنامه را روی میز دارد.

رسالت انسان روشن‌بینی، که پی‌ریزی نظامی دموکراتیک را در ذهن پرورانده، روشنگری هرچه بیشتر در مورد این نوع پوپولیسم و بازنمایی کامل و جزئی آن برای میلیون‌ها انسان است که ایده ساختن آینده‌ای روشن، بدون اجحاف و با اشراف اراده عمومی را آرزو دارند.