
توهمات بی پایان پسر دیکتاتور سابق
رضا دانشجو
رضاپهلوی یکی از دو فرزند باقی مانده شاه سابق ایران و فرح دیبا را باید پدیده ای منحصربفرد در این خانواده دانست. اگر رضامیرپنج به مدد قزاق بودن و استفاده از زور و البته حمایت آشکار انگلیسی ها توانست بر تخت سلطنت بنشیند یا اگر محمدرضا پهلوی به مدد استفاده از افراد تحصیلکرده و کاربلد در پست های حساس توانست حداقل تصویری متفاوت از خود ارائه کند، باید گفت پسر محمدرضا و نوه میرپنج هیچ کدام از این حداقل ها را به ارث نبرده است. رضا پهلوی نه کاریزمای چکمه پوش میرپنج را به ارث برده نه دوروبرش می توان کسی قابل اعتنا یافت. اما پسر دیکتاتور سابق اگر هیچ چیزی خاصی برای ارائه نداشته باشد یک چیز را خوب یاد گرفته و تنها دارایی اش هم همین است ؛ توهم و توهم !
رضا پهلوی که به مدد منشور جورج تاون بعد از سالها توانست از انزوا خارج شود و نامش دوباره بر سر زبان ها بیافتد نشان داد که لاف زدن و ادعا کردن را حتی بیشتر از بعضی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی بلد است.
پهلوی بعد از راه انداختن سیرک “ من وکالت می دهم” و افتضاح بعد از آن، اینبار قالب عوض کرد و بسیار گستاخ تر از گذشته ادعای رهبری کرد. ادعایی که توسط تعدادی از سرسپردگانی که مستقیما از سوی پهلوی حمایت مالی می شوند صورت گرفت . حالا جناب پهلوی خود را در لباس گاندی ،یک رهبر ملی می داند. ادعایی که حتی مرغ پخته را هم به خنده می دارد. این ادعا در حالی مطرح می شود که رهبر خودخوانده حداقل ها را هم حتی به عنوان یک مخالف سیاسی برجسته جمهوری اسلامی ندارد. در ادامه به برخی از این نکات می پردازیم؛
میراثدار یک حکومت شکست خورده
یکی از اصلیترین چالشهای رضا پهلوی، ارتباط او با گذشتهای است که بسیاری از ایرانیان آن را عامل مشکلات امروز کشور میدانند. سقوط سلطنت در سال ۱۳۵۷ نتیجه نارضایتی گسترده از فساد، استبداد و سرکوب سیاسی بود. با این حال، رضا پهلوی بارها تلاش کرده است این واقعیت را نادیده گرفته و حکومت پدرش را تنها دوران «مدرنیزاسیون» و «پیشرفت» معرفی کند، بدون آنکه به سرکوبها، شکنجههای ساواک و نابرابریهای گسترده اقتصادی اشارهای کند.
عدم حمایت مردمی
یکی از مهمترین توهمات رضا پهلوی، ادعای او درباره داشتن پایگاه مردمی در داخل ایران است. در حالی که برخی مخالفان جمهوری اسلامی از او حمایت میکنند، هیچ نشانهای از یک جنبش گسترده مردمی که خواهان بازگشت سلطنت باشد، وجود ندارد. اعتراضات اخیر در ایران نشان داده است که شعارهای مردم بیشتر بر آزادی، دموکراسی و رد هرگونه حکومت موروثی متمرکز است. نکته مهم میزان مخالفت با پهلوی در میان ملیت های مختلف ایرانی است. در واقع باید گفت از نگاه بسیاری از مردم ایران از ملیت های غیرفارس، رضا پهلوی بزرگترین عامل تفرقه و دلیل اصلی ماندگاری جمهوری اسلامی بعد از حوادث انقلاب ژیناست.
نبود برنامه سیاسی مشخص
دیگر مشکل بزرگ رضا پهلوی، نداشتن یک برنامه سیاسی مشخص و عملی است. او بارها از دموکراسی، حقوق بشر و آزادی سخن گفته، اما هرگز بهطور شفاف توضیح نداده است که چگونه میخواهد این اهداف را محقق کند. آیا او به یک پادشاهی مشروطه متعهد است؟ اگر چنین است، چرا هنوز جایگاه خود را بهعنوان «ولیعهد» حفظ کرده و از عنوانهای سلطنتی استفاده میکند؟ نوع نگاه پهلوی به جریان حاکمیت بعد از جمهوری اسلامی عموما مبهم و آمیخته با نوعی مخفی کاری است. تجربه تلخ حاکمیت خمینی که در ابتدا قرار بود به عنوان یک ناظر سیاسی فقط نگهبان دموکراسی در ایران باشد اما بعد از استقرار قدرت و یکدست کردن حاکمیت به بزرگترین سرکوبگر تبدیل شد میتواند یک نگران اساسی را درباره گفته های پهلوی به همراه بیاورد. واقعیت این است که قاطبه مردم ایران نمی خواهند دوباره سرنوشت خود را به قضا و قدر بسپارند و منتظر حوادث بعد از نابودی جمهوری اسلامی باشند. یک دموکراسی فراگیر مبتنی بر رعایت حقوق تمام ملیت های ایرانی تنها تضمین رسیدن به یک ایران آزاد و دموکرات است.
وابستگی به حمایت خارجی
رضا پهلوی همواره تلاش کرده است تا حمایت کشورهای غربی را جلب کند، اما این موضوع خود یکی از دلایل اصلی بیاعتمادی مردم نسبت به اوست. تاریخ ایران نشان داده است که هرگونه مداخله خارجی در امور داخلی کشور با مقاومت شدید مردم روبهرو شده است. وابستگی بیش از حد او به حمایت آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی، باعث شده که بسیاری او را بهعنوان یک «مهره غرب» تلقی کنند. نکته مهم دیگر که نباید فراموش کرد این است که پهلوی هیچ عزم و تلاشی برای رسیدن به دموکراسی در ایران ندارد و تنها کار او در چند سال اخیر صدور چند بیانیه و سفرهای عمدتا تفریحی بوده است. وی در یکی از مصاحبه اخیر خود در پاسخ به سوالی درباره تلاش او برای بازگشت به ایران آشکارا می گوید که او آزاد است و دوست ندارد آزادی خود را برای دیگران به خطر بیاندازد.
تضاد در گفتار و رفتار
رضا پهلوی در سخنان خود مدعی حمایت از دموکراسی است، اما همچنان به یک سیستم سلطنتی متعهد باقی مانده است. او از حقوق بشر دفاع میکند، اما از پاسخگویی درباره جنایات رژیم پهلوی طفره میرود. این تناقضها باعث شده که حتی بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی نیز او را جدی نگیرند. رضا پهلوی در حالی ادعا می کند که به دموکراسی پایبند است که نزدیکان و طرفداران او تنها فعالیت شان تخریب چهره های اپوزیسیون ایرانی است که حاضر نشده اند که از او حمایت کنند. ارازل و اوباشی که تنها کارشان فحاشی است و جز این چیزی دیگری بلد نیستند.
توهمات رضا پهلوی درباره نقش خود در آینده ایران بیش از آنکه بر پایه واقعیت باشد، بر اساس یک نوستالژی تاریخی و رؤیاهای شخصی شکل گرفته است. ایران امروز بهدنبال یک تغییر بنیادین است، اما نه در قالب بازگشت به گذشته. آینده سیاسی ایران، نیازمند رهبرانی است که بهجای توهمات فردی، بر اساس خواستههای واقعی مردم حرکت کنند. هرجریانی فردی یا حزبی که حقوق اساسی و تکثر جامعه ایران را نپذیرد بدون تردید محکوم به شکست است. ایران آینده تنها می تواند یک دموکراسی فراگیر و تکثرگرا داشته باشد. هر تلاشی دیگر یا به دیکتاتوری می انجامد یا به جنگ و درگیری بیشتر.