
آنچه باید در ابتدا رخ میداد، در پایان رخ داد
البرز روئین تن
نزدیک به نیم قرن است که دیکتاتورهای تهران با قربانیکردن مردم برای حفظ قدرت خود، سیاستهای جنگطلبانهشان را پیش میبرند و در این مسیر از هیچگونه نقض حقوق بشری دریغ نکردهاند تا در تاریخ بهعنوان بدون رقیب در خانهخرابی، جنگ، کشتار و ترور شناخته شوند.
در تمام این سالها، با گروگانگرفتن امنیت و قربانیکردن مردم، قلعهای برای حفاظت از خود ساختند و برای تمدید عمر حکومتشان، از فقراندن مردم دست نکشیدند. ارتشهایی بیرون از مرزهای خود تشکیل دادند تا کشورها و جهان را با تروریستهایی پر کنند که به نوعی، حتی اگر ارتباطی با ایران نداشتند، باز هم مبدأ هر اقدام تروریستی را به تهران نسبت میدادند.
نزدیک به پنج دهه، از صبح تا شب، مرگ بر این کشور و آن کشور گفتند، پرچم اسرائیل را آتش زدند و در خیابانها رژه رفتند و شعارشان این بود که اگر اراده کنیم، تلآویو را با خاک یکسان میکنیم و کاخ سفید را به مسجد تبدیل میکنیم، هزاران حرف اینچنینی کە خواستند نشان دهند این توانای را دارند.
در تمام این سالها، سیاست اشتباه غرب بهنام مذاکره و منافع اقتصادی، به این رژیم برای این اقدامات میدان داد. حتی وزیر خارجه پیشین آمریکا، جان کری، اعتراف کرد که پولهایی که در قالب برجام به ایران بازگردانده شد، صرف حمایت از ترور شد.
حتی در سالهای اخیر، که رژیم جمهوری اسلامی با نارضایتی گسترده مردم مواجه شد، تنها راه ادامه بقا را در سلاح هستهای دید و آژانس انرژی اتمی نیز از فعالیتهای مشکوک رژیم سخن گفت. این رژیم پهپادهای انتحاریاش را به ارتش روسیه داد تا علیه اوکراینیها بهکار گرفته شود، درحالیکه غرب هنوز در پی مذاکره و راضیکردن ایران بود، بهنام دیپلماسی.
تمام این سالها، همین سیاست اشتباه غرب، موجب شد تا دست ایران باز بماند. حتی امروز هم سیاستمداران اروپایی هستند که باور دارند با مذاکره میتوان رفتار رژیم را کنترل کرد، یا خاتمی را نماد اصلاحات میدانند، گفتوگوی تمدنها سرانجام می رساند. با این دید که شاید کە اینها میتوانند جمهوری اسلامی را تغییر دهند و با سیاست کی کمتر بد حتما بهترینها هستند و رژیم تروریستی را به رژیمی اصلاحطلب تبدیل کنند. این انتظارات بارها نقش بر آب شد، چراکه هر سال ظلم و سرکوب بیشتر شد و اصلاحطلبان بیشتر با مردم برخورد کردند، همهچیز گفتوگوی تمدنها بود، برجام بود، توافق پنج بعلاوه یک بود، مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم بود، در زیر همه اینها ترور را گسترش دادند تا دشمنان خود را ترور کنند، یا آموزش بدهند کە چگونە مرز غزه بە اسرائیل نفوذ بکنند و در ۷ اکتبر هزاران بیگناه که در جشن موسیقی شرکت کرده بودند را بکشند.
هرچند اسرائیل به سرعت واکنشی قوی نشان داد که اثرگذار بود، اما به آنان هشدار داد که باید با ایران سخت برخورد کرد، ولی کسی گوش نداد. تا اینکه در پایان تصمیم گرفته شد که سیاست بازدارندگی و مهار منطقهای از دست ایران خارج شود و دیگر مذاکره برای جلوگیری از اقدامات جمهوری اسلامی یا جلوگیری از ترور نباشد، بلکه یکییکی آن فرماندهان سپاه که در برنامهریزی ترورها بودند، در خانههای خود یا محل تجمعشان در قالب جنگی مؤثر هدف قرار گیرند.
اگر این جنگ از ابتدا علیه ایران آغاز شده بود، نه این همە کشورها ویران میشدند، نه آنهمه مردم کشته میشدند، نه آنهمه جنایت اتفاق میافتاد، هواپیمای اوکراینی سقوط نمیکرد، دستکم ۷ اکتبر رخ نمیداد. پس این جنگ و این اقدام باید زودتر رخ میداد، اما آنچه در پایان اتفاق افتاد، چراکه نگاه به کارنامه آن فرماندهانی که کشته شدند، نشان میدهد همگی صاحبان صدها و هزاران اقدام جنایتکارانه بودند.