
آغازی بر پایان جنگافروزیهای جمهوری اسلامی
علی بداغی
همەی دیکتاتورها و رژیمهای فاشیستی و توتالیتر یک سرنوشت مشترک داشتەاند و آن عبارت بودە از نابودی و این امر نتیجەی اشتباە محاسباتی از موقعیت و پایگاە خود بودە است. حملەی آدولف هیتلر بە اتحاد جماهیر شوروی (١٩٤١) با این توهم کە ارتش سرخ ضعیف است، صورت گرفت و این اشتباە استراتژیک سرنوشت جنگ جهانی دوم را تغییر داد. استراتژی مشت آهنین نیکلا چائوشسکو در مواجهە با مبارزەی مدنی رومانی (١٩٨٩) کە موجب تمرد ارتش کشورشان و سپس تیرباران خود و همسرش شد. حملەی صدام حسین بە کویت (١٩٩٠) کە بعدها بە سرنگونی رژیمش در نتیجەی دخالت خارجی منجر گردید. سرکوب خونین نارضایتیهای لیبی با دستور مستقیم معمر قذافی (٢٠١١) کە وی را دچار سرنوشت فجیعی کرد. تلاش بشار اسد برای باقی ماندن بر مسند قدرت در سوریە در پی رویدادهای بهار عربی (٢٠١١) بە قیمت بە راە انداختن سیزدە سال جنگ داخلی و گردن نهادن بە جنگ نیابتیهای جمهوری اسلامی ایران کە وی را ناچار کرد بە مسکو فرار کند. در واقع اینها چند نمونەی تاریخی از این طومار در گذشتەی نزدیک معاصر است. این امر در مورد خامنەای و رژیمش نیز صدق میکند. سؤال این است کە چی شدە کە جمهوری اسلامی و خامنەای اکنون بخش اعظم صلاحیتهای خود را بە سپاە پاسداران دادە و خود را در یک پناهگاە زیرزمینی مخفی کردە و اینچنین غرە و بی منت از وقوع جنگ مستقیم با اسرائیل صحبت میکند؟ اگر گفتەها و حضور رسانەای پیشتر ژنرالهای کشتە شدەی جمهوری اسلامی از قاسم سلیمانی گرفتە تا حسین سلامی و از غلامعلی رشید گرفتە تا محمد باقی و امیر حاجی زادە را مبنا قرار دهیم، درمییابیم کە توهم قدرتمندی و مصون بودنشان در سایەی زرادخانەی پهپادی و موشکهای بالستیک در عراق، یمن، سوریە، لبنان و فلسطین کە قاسم سلیمانی آن را سنگر دو هزار کیلومتری حفاظت از ایران مینامید، سرشان را بە باد داد. نمایش نیروی موشکی محدود در عملیتهای باصطلاح "وعدەی صادق" یک و دو نیز نە تنها اسرائیل را مرعوب نکرد، بلکە بە قول خودشان آنها را هشیار ساخت و تحت نام عملیات "شیر برخاستە" علیە رژیم اقدام کردند و تاکنون کاری کردەاند کارستان.
جمهوری اسلامی بدون توجە بە تغییر موازنات منطقەای و جهانی همەی خطوط قرمز را پشت سر گذارد و اسرائیل را ناچار بە جنگ در چند جبهە کرد، با این تحلیل نادرست کە جنگ دراز مدت و چند جانبە در چند جبهە، نتانیاهو را بزانو درخواهد آورد. اما همین اشتباە استراتژیک موجب درهم شکستن یکی پس از دیگری سپر دفاعیاش شد. ابتدا حماس در غزە، سپس حزباللە در لبنان، بعدها سرنگونی رژیم سوریە و فرار بشار اسد بە روسیە، بدنبال آن فروپاشاندن حوثیهای یمن و در حالت دفاعی قرار گرفتن دیگر نیروهای نیابتی رژیم در منطقە تا آنجا کە کار بە جایی رسید کە در تهران، پایتخت رژیمشان هدف حملە قرار گرفتند.
در چنین اوضاع و احوالی حتی حمایت شرکا و همپیمانان استراتژیک جمهوری اسلامی یعنی چین و روسیە نیز کمکی بە آنها نکرد و از چند بیانیەی بیثمر دیپلماتیک فراتر نرفت، چرا کە طبیعی است کە این دو قدرت بزرگ نە بر روی اسب مردە شرط بندی میکنند و نە مصالح عمدەی خود را در راە چیزی بە خطر خواهند انداخت کە تاکنون از آن همچون کارتی برای کسب امتیاز در معادلات بینالمللی بهرە گرفتەاند.
اشتباە استراتژیک دیگر جمهوری اسلامی آن بود کە در حالی جنگ با یک قدرت منطقەای – کە دارای حمایت بینالمللی نیرومندی است – را آغاز کرد کە خود در داخل کشور نە تنها از مشروعیت سیاسی و مردمیای برخوردار نیست کە بە آن متکی باشد، بلکە مجموعە بحرانهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کە تودەهای مردم ایران آنها را از چشم رهبران رژیم و سیاستهای جمهوری اسلامی میبینند، پایگاە رژیم را در این جنگ دوچندان تضعیف کردە است.
جمهوری اسلامی اکنون در حالی در جنگ گرفتار شدە است کە توانمندیهای نظامی محدودش کە تنها در موشک و پهپاد خلاصە میشود، روزبروز ضعیفتر میشود و قابلیت آن را ندارد کە بتواند از آن بعنوان کارتی در معادلات جنگ نە تنها برای مشخص کردن تکلیف آن بسود خویش، بلکە حتی جهت توقف جنگ مزبور نیز، استفادە نماید. همچنین در کنار بیاعتباری مردم بە حاکمیت و شکست سیاست خارجی و رفتە رفتە هزینەی سنگین جنگ و فروپاشی بیشتر زیرساختهای اقتصادی کشور و ساختار خدمات عمومی و فشار همەجانبەی بحرانهای گستردە بر مردم، احتمال وقوع تظاهرات و اعتراضات مردمی سراسری را قوت خواهد بخشید؛ این تظاهرات و اعتراضات بدون تردید نتیجەای جز تغییر رژیم نخواهد داشت.
فاکتور دیگر نحوەی تعامل کشورهای عربی خلیج و رقبای ایران در منطقە، از ترکیە گرفتە تا مصر کە علیرغم ابراز نگرانی در سطح دیپلماتیک، دهها سال و اکنون بیشتر از همەی این سالها، جمهوری اسلامی را عامل عدم ثبات امنیتی و بحرانهای سیاسی کشورهای خود نیز میدانند و مصالح خود را عمدتا بە مناسبات خویش با اسرائیل و آمریکا گرە زدەاند و نە بقای جمهوری اسلامی.
بطور کلی اشتباە محاسباتی و تغییر سرنوشت دیکتاتورها اگر بخشی از آن بە توهم نیرو و قدرت لایزال خود و عدم توجە بە عوامل و واقعیات داخلی و خارجی در تصمیمات آنها مربوط میشود، بخش دیگر نیز بە پشت کردن بە مردم و اعتماد و اتکای فراوانشان بە وفاداری نیروهای مسلح و حلقەهای قدرت اطراف خویش بازمیگردد. اما تجربەی فروپاشی دیکتاتورهای سابق بە ما میگوید کە در مقاطع سرنوشتساز تاریخی نیروهای سرکوبگر دیکتاتور نیز در مقابل قیام مردم یا ضربەی نیروهای خارجی بسیار زود درهم میشکنند.
پس از ٤٧ سال حاکمیت جمهوری اسلامی، تمام تاریخ این رژیم کشتار ویرانی بودە است. دیو جنگ از همان آغاز بدست گرفتن قدرت پس از انقلاب ١٣٥٧ پیش از هرچیز در داخل کشور جنگ را بر کوردها تحمیل و بە آنها حملە کرد و تاریخی از کشتار و قتل عامل کوردها را بە ثبت رساند. تداوم جنگ علیە ملت کورد و دیگر تنوعات ایران و حقوق آنها در طول حیات جمهوری اسلامی، سیاست تغییرناپذیر رهبران رژیم بودە است. در خارج از کشور نیز تداوم بخشیدن بە جنگ با عراق بە مدت هشت سال و شعلەور ساختن جنگ داخلی و نیابتی در کشورهای یمن، لبنان، سوریە، فلسطین و عراق بسود خویش و عقب انداختن دهها سالەی این کشورها از پیشرفت، بخش دیگری از کارنامەی این رژیم هستند.
در حال حاضر نیز کە رژیم جبهەی جنگ مستقیم با اسرائیل را گشودە، جنگ اصلیاش کماکان با تودەهای مردم ایران است. این جنگ کە میتواند و باید آخرین جنگ جمهوری اسلامی باشد، حتما باید در میدان رویارویی با تودەهای مردم ایران فیصلە یابد و خواهد یافت. آنچە کە اکنون جمهوری اسلامی را در عرصەی رویارویی با مردم قدرتمند مینمایاند، نە بە توانمندیهای جنگی و مقاومت ذاتی رژیم، بلکە بە عدم وجود سازماندهی عمومی، عدم اتحاد اپوزیسیون و نبود یک آلترناتیو برای این رژیم بازمیگردد.