
ورود آمریکا برای همکاری با اسرائیل پازل سقوط جمهوری اسلامی را کاملتر کرد
افشین معروفیان
روز یکشنبە در سحرگاهی فراموشنشدنی، آسمان ایران به صحنهای از تاریخ بدل شد؛ جایی که جنگندههای فوقمدرن B2 آمریکا، در عملیاتی برقآسا و بیسابقه، از نطنز تا فردو و اصفهان، تمامی سایتهای اتمی جمهوری اسلامی را به تلی از خاکستر تبدیل کردند. رؤیای اتمی علی خامنهای که آن را نماد «اقتدار منطقهای» و برگ برندهی دیپلماسی تحریمی خود میدانست، در کمتر از یک ساعت به پایان رسید. این نقطه، شاید نه آغاز، بلکه پایان رؤیای یک امپراتوری ایدئولوژیک باشد.
چهار دهه است که جمهوری اسلامی با سرکوب داخلی، فشار اقتصادی، اعدام، تبعیض و ماجراجوییهای منطقهای، پیکرهی ملت را خسته و خونین کرده است. اما اکنون، همه آن زخمها در یک حمله برقآسا، به آتش کشیده شد؛ حملهای که نه تنها زیرساختهای اتمی و نظامی رژیم را هدف قرار داد، بلکه باور به شکستناپذیری جمهوری اسلامی را درهم کوبید.
تنگنای تهران؛ پایتختی که در آتش خود میسوزد
تهران دیگر پایتخت یک حکومت مقتدر نیست. سیاستگذاران جمهوری اسلامی در گردابی از فروپاشی اقتصادی، بنبستهای دیپلماتیک، فشارهای نظامی و خشم عمومی گرفتار آمدهاند. از جنگ پیشدستانه اسرائیل گرفته تا وقوع واقعیت تغییر رژیم توسط غرب و انزوای بینالمللی، تهران اکنون قلبی ایستاده در بدنی رو به احتضار است.
خامنهای که سالها در سودای نابودی اسرائیل و صدور انقلاب شیعه به جهان اسلام بود، اکنون با واقعیتی بیرحمانه مواجه است: قمار بزرگ او، به فروپاشی رژیم خود او انجامیده است.
آسمان ایران؛ بیدفاع و بیصدا
پرواز بیمزاحمت جنگندههای اسرائیلی در ١٠ روز گذشته ونیز ورود هواپیماهای B2 آمریکا با اصطلاح شبح آسمانها بر فراز ایران و هدفگیری سایتهای هسته ای دقیق پایگاهها و مقرهای سپاه پاسداران، نماد ورشکستگی کامل ساختار دفاعی کشور است. هیچ خبری از واکنش نظامی نبود؛ نه از پدافند هوایی، نه از سامانههای موشکی، نه حتی از هشدارهای تبلیغاتی. سکوت مرگبار رژیم، خود رساترین اذعان به ناتوانی و پایان اقتدار پوشالی آن است.
دیپلماسی تحقیر؛ جمهوری اسلامی منتظر چراغ سبز اسرائیل
همزمان با این بحران، چهرهی واقعی جایگاه جمهوری اسلامی در دیپلماسی منطقهای آشکارتر شد. اکنون حتی برای عبور یک مقام دولتی از حریم هوایی کشور خود، باید نظر مثبت اسرائیل و آمریکا جلب شود. این انزوای تحقیرآمیز، نماد بیسابقهای از سقوط جایگاه سیاسی ایران در نظام بینالملل است.
این رژیم از سوی دگیر و در تلاش برای نجات خود به سرکوب و پاکسازی داخلی شدت بخشیده است. اسناد جنایتهای امنیتی، پروندههای تجاوز و شکنجه، و آثار اعدامهای فراقانونی در حال نابودسازیاند. اما حافظهی جمعی مردم، بهویژه در مناطق زخمخوردهای چون کردستان و بلوچستان، این اسناد را در دل تاریخ حک کردهاند: از قتل ژینا (مهسا) امینی تا اعدام نوجوانان کورد و بلوچ. هیچ سانسوری نمیتواند فریاد این دردها را خاموش کند.
مردم ایران؛ گروگانهای سیاست مرگ
برای اکثریت مردم ایران، فرقی نمیکند که رژیم در مذاکرات هستهای شکست میخورد یا در میدان جنگ؛ آنچه مهم است، زندگی است که هر روز بیش از دیروز به گروگان گرفته میشود. جمهوری اسلامی نه مشروعیت مردمی دارد، نه سرمایهی اخلاقی، و نه آیندهای برای ساختن. هر جنگ، هر توافق، و هر تبلیغی، تنها برای بقای رژیمی است که ملت را وسیله میبیند، نه هدف.
روزهای پایانی یک امپراتوری
در نهایت، آنچه روز یکشنبە رخ داد نه صرفا یک حمله نظامی، بلکه نقطهای تاریخی بود در مسیر سقوط نظامی که چهار دهه، ایران و منطقه را به گروگان گرفته بود. جمهوری اسلامی دیگر یک «تهدید» نیست؛ بلکه نظامی رو به مرگ است که هر حرکتش نشانهای از احتضار و انحلال است. حمله آمریکا و حملات چندین روز اسرائیل به زیرساختهای سپاه و سرنگونی آرمانهای اتمی جمهوری اسلامی، نشانهایست از شکستن انحصار قدرت در ایران. در دل این تنگنای عمیق، کورسوی امیدی برای اقلیتهای سرکوبشده چون کردها، بلوچها، و عربها پدید آمده است. این نقطهعطف شاید سرآغاز مرحلهای نوین باشد: فصلی که در آن، اقلیتها نه تنها موضوع پروندههای امنیتی، بلکه شریک آیندهای دموکراتیک باشند.