
دیگر جنگ یک موهبت نیست!
(تحلیلی بر تغییر راهبرد بحرانسازی در جمهوری اسلامی)
رضا دانشجو
پس از چهار دهه از استقرار جمهوری اسلامی، حالا نشانههای روشنی از یک تغییر راهبردی در سیاستهای این نظام دیده میشود؛ تغییر از «بحرانسازی فعال» به «گریز از درگیری». جمهوری اسلامی که سالها جنگ، دشمنسازی و دوقطبیسازی داخلی را ابزاری برای بقای خود میدانست، امروز با وضعیتی مواجه شده که دیگر نه توان ایجاد بحران را دارد، نه ابزار کنترل آن را.
مهندسی احساسات و افکار عمومی
از نخستین سالهای انقلاب ۱۳۵۷، رهبران جمهوری اسلامی با تکیه بر احساسات مذهبی و ملی، سعی در شکلدهی به یک اجماع ساختگی کردند. جنگ تحمیلی ایران و عراق، هرچند پرهزینهترین رخداد دهه نخست جمهوری اسلامی بود، به تعبیر خودشان «نعمت» تلقی شد؛ فرصتی برای سرکوب مخالفان، حذف منتقدان، و یکدستسازی ساختار قدرت. اما آنچه در رسانه رسمی کمتر گفته شد، فاجعه انسانی، ویرانی زیربناهای کشور و هزینهای بود که مردم ، بهویژه برخی ملیت ها مانند کوردها پرداختند.
از جنگ داخلی تا جنگ نیابتی
با گذر زمان، جمهوری اسلامی دامنه بحرانسازی خود را از داخل مرزها به خارج گسترش داد. حمایت مستقیم از گروههایی نظیر حزبالله لبنان، حماس فلسطین، حشدالشعبی عراق و انصارالله یمن، بخشی از راهبرد «عمق استراتژیک» تهران برای مقابله با دشمنان منطقهای بود. این گروهها، به نیابت از جمهوری اسلامی، وارد منازعاتی شدند که هدف اصلی آنها، بیشتر از مقابله با اسرائیل یا عربستان، انحراف افکار عمومی از مشکلات داخلی ایران بود.
اما با آغاز درگیری گسترده پس از عملیات طوفان الاقصی، موازنه منطقهای دگرگون شد. حملات سنگین اسرائیل علیه حماس و سپس حزبالله، نه تنها ساختار فرماندهی این گروهها را درهم شکست، بلکه قدرت چانهزنی جمهوری اسلامی را بهشدت کاهش داد. مهمتر از همه، این شکستها بهصورت عینی در رسانههای جهانی بازتاب یافت و تصویر «اقتدار منطقهای» ایران را مخدوش کرد.
پایان یک مسیر: سقوط متحدان و بسته شدن راهها
یکی دیگر از ضربات سنگین، تضعیف شدید دولت بشار اسد در سوریه بود. سوریه، که در دو دهه گذشته مسیر اصلی انتقال سلاح و نیرو به لبنان و فلسطین محسوب میشد، حالا به منطقه نفوذ ترکیه و حتی اسرائیل تبدیل شده است. این تحولات، راه تنفس منطقهای جمهوری اسلامی را بهشدت محدود کرده و نفوذ آن را در عرصه میدانی تضعیف کرده است.
بحران سیاست خارجی؛ از برجام تا بنبست دیپلماتیک
با روی کار آمدن دونالد ترامپ و قاطعیت او در مقابله با رژیم ، راهبرد وقتکشی و مذاکرهگریزی جمهوری اسلامی دیگر کارایی نداشت. فشار تحریمها، قطع درآمدهای نفتی، و بنبست دیپلماتیک، جمهوری اسلامی را در موقعیتی قرار داد که نه میتوانست پیش برود و نه به عقب بازگردد. در این میان، عدم حسابگری در مورد واکنش اسرائیل و حمله مستقیم به خاک ایران، ضربهای بود که تاکنون سابقه نداشت.
مردمی که دیگر فریب نمیخورند
در کنار همه تحولات خارجی، مهمترین تهدید برای جمهوری اسلامی در داخل مرزهایش شکل گرفته است: شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت. خوشحالی بخش بزرگی از جامعه از کشته شدن فرماندهان سپاه در حملات اخیر، واقعیتی غیرقابل انکار و نشانگر عمق این شکاف است . دیگر کمتر کسی جنگ را «دفاع مقدس» میداند و کمتر کسی حامی ادامه حضور جمهوری اسلامی در نبردهای نیابتی منطقه است.
مردم ایران، پس از سالها فشار اقتصادی، سانسور، سرکوب و تحقیر، دریافتهاند که جنگ و بحران، تنها ابزار بقای حکومتی است که از درون دچار فرسایش شده است. اینبار، جنگ نهتنها مشروعیت نمیآورد، بلکه سرعت سقوط را افزایش میدهد.
سیاست همیشگی بحرانسازی، حالا به بنبست رسیده است. جمهوری اسلامی که دههها جنگ را «نعمت» میدانست، امروز در برابر پیامدهای آن، سکوت میکند و بهدنبال راهی برای فرار است. افکار عمومی داخلی دیگر نه تهییج میشود، نه فریب میخورد. «دیگر جنگ یک موهبت نیست»؛ این پیام امروز جامعهای است که از دروغ، سرکوب و بحران خسته شده است.