
کاوە سندووسی
در سالهای اخیر، جامعه ایران بارها نشان داده که برخلاف برداشت و پیش بینی برخی ناظران، دچار رخوت و بیتفاوتی سیاسی نشده است. از دیماه ۱۳۹۶ تا آبان ۱۳۹۸ و سپس خیزش ژینا در ۱۴۰۱، هر بار که تحلیلگران ازانفعال اجتماعی سخن گفتند، جوامع داخل ایران در زمانی غیرقابل پیشبینی وارد مرحلهای تازه از اعتراض و کنش جمعی شدە است. این چرخهی اعتراض و سکوت، نشانهی نوعی پویایی پنهان در لایههای اجتماعی است، پویاییای که در سایهی فشار اقتصادی، فساد ساختاری و بستهبودن فضای سیاسی، میتواند بار دیگر به شکل قیامی سراسری بروز کند.
اکنون نیز شرایط اقتصادی و سیاسی کشور به گونهای است که بسیاری از شاخصها، از تورم افسارگسیخته تا سقوط ارزش پول ملی و گسترش فقر طبقاتی، مشابه یا حتی وخیمتر از مقاطع پیش از اعتراضات گذشته است. افزایش مداوم قیمت کالاها، بحران مسکن، بیکاری وعدم پرداخت دستمزد کارگران و بازنشستگان و ناامیدی جمعی از آینده، ترکیبی از نارضایتیهای اجتماعی را شکل داده که نشان از نارضایتی و جامعه در حال جوشش است. تجربهی خیزش ۱۴۰۱ نشان داد که جامعهی ایران توانایی غافلگیر کردن حاکمیت و حتی نیروهای همراستا با خود را نیز دارد، چراکه تحولات اجتماعی در ایران بیش از آنکه قابل پیشبینی درقالب سیاسی باشند، تابعی از شرایط روانی و اقتصادی آنی جامعە هستند.
نظریهپرداز سیاسی، هانا آرنت در کتاب «درباره انقلاب» میگوید: وقتی مردم دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، آزادی را مطالبه میکنند، حتی اگر بهایش خطر باشد. در میان نیروهای اجتماعی ایران، کوردستان با سابقە نزدیک بە یک قرن از مقاومت در برابر مرکز در هر دو رژیم شاهی و ملایی و تجربە خیزش ژینا نقشی برجستەای داشتە است. خیزش ۱۴۰۱، که جرقهی آن ازسقز در کوردستان آغاز شد، بار دیگر نشان داد که جامعهی ایران دارای یک هستهی مدنی و پیشرو است که میتواند گفتمان اعتراض را از مرزهای کوردستان به سطح ایران بکشاند. این منطقه با پیشینهای غنی از مبارزات مدنی، سیاسی و فرهنگی، توانست در آن خیزش، مفهوم کرامت انسانی، آزادی و عدالت را به زبان مشترک همهی ملیت ها و طبقات اجتماعی در سراسر جغرافیایی ایران، بدل کند. از این منظر، سرمایهی اخلاقی و نمادین خیزش ژینا هنوز در حافظهی جمعی جامعه زنده بودە و میتواند در تحولات آینده، بهمثابه موتور محرک بیداری اجتماعی عمل کند.
از سوی دیگر، سیاستهای کلان حکومت تا این لحظە همچنان بر مدار تقابل با غرب، بهویژه ایالات متحده، میچرخد. سخنرانی اخیر علی خامنەای، که بار دیگر بر تداوم مواضع ضدآمریکایی تأکید کرد، نشانهای از بیمیلی ساختار قدرت نسبت به هرگونه تغییر راهبردی در روابط خارجی است. در چنین شرایطی، امید به بهبود وضعیت اقتصادی از مسیر تعامل جهانی نیز کاهش مییابد، چراکه استمرار تحریمها و انزوای سیاسی، عملاً مانع سرمایهگذاری خارجی وحتی پایداری نسبی در بازار شده است. سیاست خارجی بسته، در کنار ناکارآمدی مدیریتی سبب میشود فشار معیشتی بر مردم بهصورت مستقیم افزایش یابد و این فشار به مرورتبدیل به نارضایتی سیاسی شود.
از نظر جامعهشناسی سیاسی، هنگامی که شکاف میان انتظارات مردم و ظرفیت پاسخگویی حکومت عمیق شود، جامعه وارد مرحلهی از بحران مشروعیت میگردد. این وضعیت در ایران بهخوبی قابل مشاهده است، بخش بزرگی از شهروندان نهتنها به اصلاح درونسیستمی باور ندارند، بلکه از مسیرهای قانونی برای بیان مطالبات خود نیز ناامید شدهاند. در چنین فضایی، اعتراضات خودجوش، غیرمتمرکز و گاه بدون رهبری مشخص، محتملترین شکل بروز نارضایتی خواهد بود، مشابه آنچه در سال ۱۴۰۱ رخ داد.
با این حال، باید توجه داشت که خیزشهای مردمی در ایران صرفاً واکنش به بحران اقتصادی نیستند. بحران هویت، محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، و احساس بیعدالتی نیز در شکلگیری آنها نقش پررنگی دارند. نسل جوان امروز، که از طریق شبکههای اجتماعی با جهان بیرون در ارتباط است، الگوهای زیست و آزادی فردی متفاوتی را تجربه میکند و با مقایسە کردن خود، خواهان مشارکت واقعی در تعیین سرنوشت خویش است. فاصلهی میان خواست های اجتماعی و ساختار سیاسی موجود، زمینهساز تنشهای پیدرپی ایندە خواهد بود. در این میان، جامعهی متکثر ایران، با الهام از تجربهی زیستە درکوردستان و جنبش ژینا، در حال بازتعریف خود است و شبکههایی از همبستگی مدنی، فرهنگی و زنانگی سیاسی شکل یافتە که میتوانند در بزنگاههای آینده به نیرویی تعیینکننده بدل شوند، همانند تجربە کوردهای رۆژئاوا در سوریە.
در مجموع عوامل ساختاری، از تورم و فساد تا انسداد سیاسی و شکاف نسلی نا عدالتی طبقاتی، شرایطی را پدید آورده که در آن وقوع یک خیزش اجتماعی تازه و در آیندهی نزدیک نهتنها محتمل، بلکه در روند تحولات اجتماعی ایران قابل انتظار است،مانند ایام پیش از خیزش ژینا در تابستان ۱۴۰۱ کە نشانهای آشکار از اعتراض دیده نمیشد، امروز نیز آرامش ظاهری جامعه را نباید بهمعنای رضایت عمومی تفسیر کرد. جامعهی ایران بارها نشان داده که در بزنگاههای تاریخی میتواند مسیر خود را بهسرعت تغییر دهد.
در نهایت، پرسش اصلی نه این است که آیا خیزش و قیام تازهای رخ خواهد داد یا نە؟ بلکه پرسش جوهری آن است که آیا حکومت در پی نرمش (قهرمانانە)ای دیگری است درراستای ادامە عمر ننگین خویش، یا اینکە آمادهی شنیدن صدای جامعه و پذیرش خواست های برحق مردم است . تداوم سیاستهای بسته، چه درعرصهی داخلی و چه در سیاست خارجی، میتواند ایران را وارد چرخهای تکراری از بحران و اعتراض یا حملە و حتی جنگ داخلی بنمایید، پر واضح است کە پذیرش واقعیتهای جامعە و گشودن مسیر گفتوگوی سیاسی و ازادی فعالیت احزاب و افراد ، تنها راه جلوگیری از انفجار ناگهانی جامعهای است که هرآن توان غافلگیر کردن تاریخ و اعمال ارادە و بە دست گرفتن سرنوشت خویش را دارد.