
شاهرخ حسنزادە
پس از پایان جنگ دوم جهانی، دو مکتب اقتصادی و سیاسی اصلی جبهه دموکراتیک، با انتشار اسناد ایدئولوژیک خود، مرزهای روشنی را در برابر توتالیتاریسم کمونیستی بە رهبری اتحاد جماهیر شوروی تعریف کردند. لیبرالها با تدوین مانیفست آکسفورد (۱۹۴۷)، لیبرالیسم را بەعنوان یگانه مسیر حفظ آزادی فردی و حاکمیت قانون معرفی کرده و موضع خود را در برابر افراطهای فاشیسم و کمونیسم تثبیت نمودند. به طور مشابه، سوسیال دموکراتها نیز پنج سال بعد، در سال ۱۹۵۱ با اعلامیه فرانکفورت، رسماً خود را از الگوی اقتدارگرای شوروی جدا کرده و بر تعهد محوری خود به دموکراسی چندحزبی و حقوق بشر تأکید کردند تا نشان دهند که سوسیالیسم دموکراتیک، بر خلاف کمونیسم، یک پروژهٔ اصلاحطلبانه و دموکراتیک است. این اسناد، چارچوب فکری نهایی و مرز بندی جبههٔ دموکراسی غرب در مقابل تهدیدات جنگ سرد را مشخص ساختند. جنبش "بهار پراگ" در سال ۱۹۶۸، در واقع ادامهٔ تلاشهای اصلاحات ساختاری سوسیالیسم دموکراتیک-سوسیال دموکراسی- غربی بود، اما این بار توسط رفورمیستهای داخل حزب کمونیست چکسلواکی دنبال میشد. هدف این رهبران، از جمله "آلکساندر دوبچک"، پیادهسازی "سوسیالیسم با چهرهای انسانی" بود؛ یعنی تلفیق اصول سوسیالیستی با آزادیهای مدنی، تمرکززدایی اقتصادی و حقوق بشر، بدون انحراف رسمی از بلوک شرق. اما این تلاش برای ایجاد یک مدل سوسیالیسم دموکراتیک در داخل اردوگاه کمونیستی، توسط رهبری شوروی به مثابهٔ تهدیدی مستقیم علیه اقتدار مسکو تلقی شد و در نهایت، با مداخله نظامی ارتش سرخ در اوت ۱۹۶۸، این اصلاحات در نطفه خفه و سرکوب شدند و مرزبندی سوسیالیستهای اروپایی با استبداد شوروی را یک بار دیگر به وضوح نشان داد. در مقابل، نظام لیبرال دموکراسی، هرچند با چالشهای اقتصادی و اجتماعی خاص خود-مانند بحرانهای سرمایهداری و نابرابریهای اجتماعی- مواجه بود، توانست مسیر خود را با انعطافپذیری و سازگاری ساختاری ادامه دهد. نهاد "بینالملل لیبرال" (Liberal International) با تدوین مانیفست آکسفورد، توانست اصول خود را بر پایهٔ آزادیهای فردی، حاکمیت قانون و دولت رفاهی-لیبرالیسم اجتماعی- بنا نهد. این چارچوب، به دلیل ماهیت دموکراتیک، امکان اصلاحات تدریجی و انتقال مسالمتآمیز قدرت را فراهم میکرد، در حالی که بلوک سوسیالیستی تحت سلطهٔ شوروی هرگونه تلاش برای اصلاحات مشابه را با قدرت نظامی ارتش سرخ سرکوب مینمود. همین تفاوت در سازوکار و انعطاف، به نظام لیبرال دموکراسی اجازه داد تا در نهایت، جنگ سرد را با موفقیت پشت سر بگذارد و ایدئولوژی رقیب خود را شکست دهد.
مانیفست آکسفورد، اولین اعلامیه جهانی اصول لیبرالیسم پس از جنگ جهانی دوم بود که در واکنش به ظهور توتالیتاریسم-نازیسم و کمونیسم- تدوین شد و مبنای تأسیس سازمان جهانی لیبرال بین المللی گردید. این سازمان که با بیش از ۱۰۰ عضو -احزاب لیبرال در سراسر جهان- فعالیت میکند، در سال ۱۹۴۷ میلادی در آکسفورد، یکی از شهرهای مهم انگلستان تأسیس شد کە اکنون نیز مقر اصلی آن در این شهر قرار دارد. در سال مذکور، لیبرالها از ۱۸ کشور مختلف جهان در این کنفرانس گرد هم آمدند تا یک جبهه فکری واحد در مقابل تهدیدات جدید تشکیل دهند. پس از شکست فاشیسم و در اوج جنگ سرد، نیاز بود تا لیبرالها اصول خود را در برابر خطر کمونیسم اقتدارگرا و همچنین افراطهای احتمالی سرمایهداری بیقید و شرط تعریف کنند. این مانیفست به نوعی بازتعریف و اعتدالبخشی به لیبرالیسم در عصر جدید بود. فلسفه تأسیس این نهاد بینالمللی، دفاع از آزادیهای فردی، حاکمیت قانون و دموکراسی پارلمانی در سطح جهانی بود. اعلام اصول لیبرال به عنوان تنها جایگزین عملی برای تمام اشکال توتالیتاریسم و ایجاد چارچوبی برای نظم جهانی صلحآمیز و مبتنی بر حقوق بشر نیز از اهداف آن شمرده میشود. این مانیفست میخواست نشان دهد که لیبرالیسم نه تنها یک فلسفه سیاسی، بلکه یک راهکار برای تضمین رفاه و امنیت فردی و اجتماعی است.
ستونهای اصلی مانیفست آکسفورد عبارتاند از:
آزادیهای فردی و حقوق مدنی:
تضمین آزادیهای اساسی مانند آزادی وجدان، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی تجمع.
تأکید بر حاکمیت قانون و استقلال دادگستری برای حفاظت از فرد در برابر دولت.
آزادی اجتماعی:
حقوق بشر باید بدون تبعیض نژادی، طبقاتی یا جنسیتی اعمال شوند.
تأمین حداقل معیشت برای هر فرد در برابر بیماری، بیکاری و کهولت سن، در چارچوب مفهومی نزدیک به لیبرالیسم اجتماعی (Social Liberalism).
آزادی اقتصادی:
حمایت از مالکیت خصوصی و اقتصاد بازار رقابتی.
اما بازار باید تحت مقرراتی باشد که از انحصارات جلوگیری کرده و منافع عمومی را تضمین کند (تأکید بر رقابت عادلانه و نفی کاپیتالیسم کنترلنشده).
صلح بینالمللی:
تأکید بر همکاری بینالمللی از طریق سازمان ملل متحد و سازمانهای تخصصی آن.
حمایت از حق ملتها در تعیین سرنوشت خود و تعهد به اصول دموکراسی در روابط بینالملل.
به صورت کلی، مانیفست آکسفورد یک سند تاریخی است که لیبرالیسم را از اتهام بیتفاوتی نسبت به فقر و مشکلات اجتماعی تبرئه کرد و آن را به عنوان یک فلسفه متعهد به عدالت اجتماعی و دولت رفاهی، در کنار آزادیهای کلاسیک، در مقابل کمونیسم قرار داد. این در حالی بود کە، به دلیل چالشهای جدید جهانی در قرن ٢١ مانند بحران مالی، ظهور پوپولیسم، تهدیدات محیط زیستی و انقلاب دیجیتال، بینالملل لیبرال اصول خود را در سال ۲۰۱۷ در "آندورا" بهروزرسانی کرد. این نسخه جدید، ضمن تأیید اصول ۱۹۴۷، بر مسائل عصر جدید تمرکز دارد.
محورهای کلیدی مانیفست آندورا ۲۰۱۷:
پایداری و محیط زیست:
در این نسخه، حفاظت از محیط زیست و مبارزه با تغییرات اقلیمی به عنوان یک مسئولیت لیبرالی اساسی و یک ضرورت اخلاقی-اقتصادی معرفی شده است.
مقابله با پوپولیسم و ملیگرایی افراطی:
تأکید بر لزوم دفاع فعال از نهادهای دموکراتیک و ارزشهای جهانشمول در برابر موج جدید سیاستهای هویتی و اقتدارگرایی پوپولیستی.
جامعه دیجیتال و فرصت برابر:
تأکید بر اهمیت دسترسی جهانی به اطلاعات و اینترنت به عنوان یک حق اساسی.
لزوم بازنگری در مدلهای دولت رفاهی برای پاسخگویی به چالشهای اتوماسیون-خودکارسازی- و اقتصاد گیگ (Gig Economy).
سیاست خارجی انسانمحور:
گسترش مفهوم حقوق بشر و دفاع از آزادیهای جنسیتی و حقوق اقلیتها در سطح بینالملل.
در حالی که مانیفست ۱۹۴۷ بیشتر بر مقابله با فاشیسم و کمونیسم-تهدیدات قرن بیستم- تمرکز داشت، مانیفست ۲۰۱۷ بر مقابله با تهدیدات داخلی دموکراسی -پوپولیسم و نابرابری و چالشهای فناوری و محیط زیست بە عنوان چالشهای قرن بیست و یکم تمرکز دارد.
. سوسیال انترناسیونال (SI) که در سال ۱۹۵۱ اعلامیه فرانکفورت را منتشر کرد، انترناسیونال چهارم محسوب میشود (اگرچه اغلب به عنوان جانشین مستقیم انترناسیونال دوم شناخته میشود).