
کریم پرویزی
برای درک رودخانهای خروشان، یا باید چونان شناگری تن به جریان پرانرژی آن بسپاری و همگون و با تمام حواس آن را تجربه کنی، یا باید در اوج بلندیای بایستی تا پیچوخم رود را مشاهده نمایی و ببینی که آیا در پیچ بعدی به درهای تنگ میرسد و برای احداث سد مناسب است، یا به دشتی سرازیر میشود و بذر آینده را در بسترش بنشانی؟
پیشمرگه بودن تنها دست به سلاح بردن و تقابل با جنگطلبان دشمن نیست، بلکه این تنها یکی از آن کنشهایی است که پیشمرگه میتواند و در توان دارد که در راستای باور والای «به پیشواز مرگ رفتن» برای تداوم حیات ملتی، آن را به انجام رساند. پیشمرگه بودن یک ویژگی انسانی است که از نیروی ذاتی و همبستگی در زیست جمعی و طبیعت سرچشمه میگیرد و به پیشاهنگ جریانی تبدیل میشود که هدف برترش استمرار حیات جامعه است. به بیان دیگر، پیشمرگه نوک پیکان شکستن بنبستهای جامعهای بشری است که میخواهد از گردنهی دشوار هجوم نیروهای ویرانگر گذر کند و به پناهگاه امن و رسته از اضطراب برسد.
از روزی که واژهی پیشمرگه برای آن انسان مسلح کورد تعیین شد که با بهکارگیری سلاح خود از دیدگاه و باورهایش دفاع میکند، تا امروز که پیشمرگه به نام و آوازهای جهانی تبدیل شده است و جهان با افتخار از آن بهعنوان نیروی درهمشکنندهی تروریسم یاد میکند، مفهوم پیشمرگه در مراحل مختلف تاریخی و سیاسی به شیوههای گوناگون معنا شده و نمایانگر ویژگیهای انسانی متفاوت بوده است.
هر یک از این معنابخشیها از پارادایمی سرچشمه میگیرند که در خود، هم هویت و هم معنا و هم نمودهای مفاهیم را مشخص میکند و هم انتظارات از آن مفاهیم را با چینشهای متفاوت برمیگزیند و در معرض مطالبات و انتظارات قرار میدهد و در این میان، ارزشها و ترجیحات را آشکار میسازد.
پارادایم که نخستینبار توسط توماس کوهن، دانشمند آمریکایی، به کار رفته است، به معنای مدل و الگو برای تعریف و معنایافتگی به کار برده شده است که در آن چارچوبی برای علتتراشی و مشخص کردن عناصر، ویژگیها و قوانین تعیین میشود.
بر این اساس، پارادایم عبارت است از فضایی که در آن فاعل و کنشگران، چه در علوم محض همچون فیزیک و شیمی و چه در علوم انسانی مانند سیاست و جامعهشناسی، هر یک خواص ویژهی خود و چگونگی چینش و قرار گرفتن در کنار هم و در نهایت، بهرهوری از آنها را تعیین میکنند. در این معنا، پارادایم هویت و تعریف را به گونهای مشخص میکند که در پارادایم دیگر آن تعریف معنایی نخواهد داشت یا تغییر میکند و به همین دلیل قوانین تعیینکنندهی رویهها نیز دگرگون میشوند.
پارادایم فضایی عمومی است که بینش و نگرش به جهان را تعیین میکند. پارادایم را میتوان به استفاده از لنز دوربین تشبیه کرد که دایرهای مشخص را به تو نشان میدهد. در آن دایره، میتوانی نقاط، رنگها، کادر، عمق، تاریکی و روشنایی را به شیوهای خاص ببینی و از آن معنایی استخراج کنی. همزمان، میکوشی بینندگان آن صحنه را نیز همانگونه که خود میخواهی ببینند و برای این منظور، صدها پارامتر دیگر را حذف میکنی و به آنها نشان نمیدهی تا توجهشان از مقصود اصلی منحرف نشود.
در اینجا، پارادایم آن فضایی است که کنشگران و هویت، ویژگیها و چگونگی پیوند و دوری آنها از یکدیگر و همچنین بها و ارزش کنشهایشان و مجازات و پاداش مورد انتظار از کردار و بیکرداریشان را مشخص میکند.
در زمانهی جمهوری کوردستان، هنگامی که مفهوم پیشمرگه پا به عرصهی وجود مینهد و در گفتمان آن دوره این مفهوم متولد میشود، در یک پارادایم خاص تعریف میگردد.
دهههای گذشتهای که نتیجهاش بعدها در شرایطی ویژهی جمهوری کوردستان از آن زاده میشود، مرحلهی هجوم ناسیونالیسم تمامیتخواه فارسی است که به نام ایرانشهری میخواهد تمام دریاها را ببلعد تا گودالی برای کویر تهران دستوپا کند.
در چنین هجوم کویر ایرانشهری، کورد با نیروهای نظامی سرکوب میشود و در مقابل این ملت، پتانسیلی شکل گرفته و بهمرور تقویت میشود و میخواهد با اشغالگر مقابله کند. آن انسانهای کوردی که نمیتوانند و نمیخواهند در خاموشی تسلیم اشغالگر باشند، راههای ممکن و متنوعی را در پیش میگیرند تا بتوانند صاحب سرنوشت خویش باشند یا به معنای دیگر در برابر ارادهی بیگانه بایستند. در این روند، پس از تأسیس جمهوری کوردستان، انسانهای ضد اشغالگر با چهره، هویت و کنشهای متفاوت و در درون یک پارادایم مبارزه میکردند. در این پارادایم، انسانی که آماده است در صف مقدم دفاع و در حقیقت در صف اول مقابله با نیروی اشغالگر از جان خود مایه بگذارد، نام پیشمرگه بر او نهاده شد.
پیشمرگه در این پارادایم، فردی با موضعگیری است که با ابزار موجود با اشغالگر مقابله میکند و از جان و زندگی خود هزینه میدهد تا سرمایهی ملت خود را غنی سازد؛ سرمایهی ملتی که میخواهد با چنگ و دندان در برابر انکار و امحا بایستد و فریاد ماندگاری سر دهد.
پیشمرگه در این پارادایم، هم کنشگر است و هم بخشنده و هم پیشتاز؛ راه را نشان میدهد و راه نیز باز میکند و نگهبان راه نیز هست.
ارزشی که در این پارادایم برای پیشمرگه در نظر گرفته میشود، ارزش انسانی است که جان میبخشد تا ملتی را از نیستی دور کند. در حقیقت، پیشمرگه همانطور که از نامش پیداست، کسی است که به پیشواز مرگ میرود تا جامعهاش زنده بماند.
پارادایم تقابل با امحا، پارادایم پس از روی کار آمدن رضاشاه مستبد است و در جمهوری کوردستان این پارادایم در کیانی سیاسی متجسد میشود.
چیرگی همین پارادایم بار دیگر پدیدار میشود، بدان هنگام که خمینی فرمان جهاد میدهد و ملت کورد نیز اعلام دفاع ملی میکند.
در این پارادایم، تنها کنشگر، هویت و ارزشهای پیشین دوباره سر برمیآورند و در حقیقت پارادایم همان پارادایم است و کنشگر، فاعل، هویت، ویژگیها، ارزشها و مجازاتها همان عوامل و تعاریف گذشتهاند.
در این پارادایم، کسی که با اشغالگر مقابله میکند و تسلیم حذف نمیشود، هویت پیشمرگه را پذیرا میشود و کسی که تسلیم میشود و با ارتش اشغالگر همراه میگردد، سزای بدنامی جاشایتی (مزدوری) را میگیرد.
پارادایم مبارزه در کوردستان، پارادایم ایستادگی و بقای جامعه بوده است و به همین دلیل، کسی که حیات خویش را برای بقای جمع هدیه میکند، پاداش بزرگ انسانی، یعنی شهید، را دریافت میکند.
پارادایم غالب شرق کوردستان تا دوران پس از قیام کوردها در اقلیم کوردستان همان پارادایم است و به همین دلیل در حزبی زادهشده در این پارادایم، یعنی حزب دموکرات، پیشمرگه، کادر، نیروی پیشمرگه، تشکیلات، رهبری و اهمیت مبارزاتی و سیاست و... در همان پارادایم تعریف میشوند. در این پارادایم، مبارزه در راه بقا و استمرار معنا میشود و بنابراین، ارزش فرد، ارزش اندیشه و کنش در این راه است؛ یعنی پیشمرگه، کادر و رهبری خوب و پیشتاز کسی است که در راه دفاع ملی مبارزه میکند، میاندیشد و خود را فدا میکند.
پس از قیام جنوب کوردستان و بهویژه پس از فشار رژیم تهران بر تجربهی اقلیم کوردستان و انتقال آن فشار به حزب دموکرات، به دلایل متعدد و گوناگونِ کنش و واکنش و... که فرصتی خاص برای بحث و واکاوی صفحات فکری و تحلیلی نیاز است، تغییر پارادایم رخ میدهد و مانند تمام تغییر پارادایمها، خسارت و هزینهی خود را داشته است. بهویژه از سالهای ۱۳۷۴ خورشیدی و ۱۹۹۵ میلادی به این سو، پارادایم دگرگون میشود و چندین سال در آن پارادایمِ تغییریافته، معانی و کنشها تغییر داده میشوند که این مجال بسیار کوتاه است برای بحث و مجال دیگری میطلبد و این مطلب در اینجا بهصورت باز رها میشود تا فرصتی مبسوطتر.
نزدیک به بیست سال پس از آن و در «راسان روژهلات»، دوباره تلاش میشود که در گفتمانی دیگر، تعاریف، وظایف، ارزشها و اهمیتها تعیین شوند و در آن گفتمان، وظیفهی پیشمرگه از صف اول مبارزه اندکی به عقبتر کشانده میشود و تلاش میشود که طبقات و اقشار جامعه نیز همپای پیشمرگه در مبارزه مشارکت کنند. به همین دلیل، بحث پیوند «شاخ و شار» مطرح میشود و انتقال نقطهی عطف نیرو به کانون جامعهی کردستان در ایران. آنچه باید گفت این است که در گفتمان راسان نیز اگرچه کنش و نقشها تعریف دیگری برایشان میشود، اما همچنان آن گفتمان در پارادایم دفاع و بقای ملی مطرح میشود.
پارادایم بقا و ایستادگی اگرچه پارادایمی است که در آن ملتی تلاش میکند از هجوم امحا و حذف شدن بگریزد و برای بقا جای پای خود را محکم کند و ارزشهای خاص خود را شکل دهد و والاترین آنها، یعنی هویت شهید، را به کسی میبخشد که جان خود را فدا میکند تا ملت زنده بماند، اما دیگر زمان تغییر این پارادایم به یک پارادایم دینامیکتر فرارسیده است.
در پارادایم ایستادگی و دفاع، اگرچه بقا معنایی مهم و ارزشی اساسی دارد، اما چون پارادایمی است که در واکنش به وجود آمده، معانی آن نیز بهجای داشتن جوهری رو به پیش، ویژگی ایستایی دارند؛ بهجای سیالیت خروشان بودن، ثابت و ایستا هستند. مانند صخره در برابر طوفان میایستند، اما پس از یک وضعیت خاص، دیگر جامعه نیازمند دگرگونی است و تنها بقا مهم نیست، بلکه بنیانگذاری لازم است.
هنگامی که فردی در برابر تهاجم حذف شدن میایستد، خواهان بقای جامعهی خویش است، اما آنگاه که همان فرد به بنیانگذاری میهن میاندیشد، دیگر معانیای فراتر از صرفِ بقا را فرا میخواند. بنیانگذاری معنایی رو به آینده است که رؤیای آسودگی، آزادی، تملک، کرامت و صاحباختیاری را به هم گره میزند. بنیان نهادن نیروی بیشتر و ارادهی وزینتری میطلبد و رو به آینده است، در حالی که ایستادگی انرژیِ ممکن برای بقای امروز است.
وقتی در خاکی مقاومت و ایستادگی میکنی، تنها و تنها بقا برایت مهم است، اما اگر بخواهی بر روی همان خاک چیزی بنیان بنهی، دیگر باید همزمان که هزینهی بقا را میدهی، بذر محصول آینده را نیز بنشانی؛ چون به این میاندیشی که در فردای بقا چه چیزی از این خاک میروید و چه کسانی و چگونه بر روی این خاک زندگی میکنند و چگونه از سایهی درختان و قطرههای آب رودخانههایش بهرهمند میشوند.
تو که در اندیشهی بنیان نهادن باشی، امروزت به روز آخر تبدیل نمیشود، بلکه فردا به ارزش مهم ارمغانهایت تبدیل خواهد شد.
این خاک آنگاه به میهن بدل میشود که در آن احساس آسودگی و حاکمیت کنی و پیشمرگهی بنیانگذار میهن دیگر تنها به استقبال مرگ نرود، بلکه به هموارکنندهی راه آیندهای سرشار از آزادی، کرامت و آسودگی بدل شود.
این پارادایم نوین شرح و بسط بیشتری میطلبد و طبیعی است که تحلیلها و پیامدهای متفاوتی نیز از آن و حول آن حاصل شود، اما مهم آن است که در اندیشهی ساختن آینده باشیم؛ پیشمرگهی بنیان نهادن میهنی باشیم که در گذشته متوقف نمیشود، بلکه نگرشی دیگر برای معنابخشی و سربلندیِ رو به آینده ارمغان میآورد.