يوسف عزيزى بنىطرف
امپراتورى كهنسال كلنگى را به زور دگنگ به يك دولت-ملت بدل كردند كه در بهمن ٥٧ به گل نشست و باز همان ساختار را با جايگزينى لايەهايى به جاى لايەهاى ديگر بزک كردند كه اكنون بار ديگر به بکسوات افتاده است. اما عدەاى دوباره مى خواهند با هُل و زور و فشار ، آن خودرو فرسوده مدل ١٩٢٥ را روى جاده بيندازند. من هم مايلام اين خودرو دو باره راه بيفتد اما نه با آن موتور فگسنى بلكه با موتورى از مدلهاى امروز جهان. مردمان ايران در جنبش اخير نسبتا خوب آمدند اما همين كه راه افتاديم موانع و تنگ نظرىها در جبهه جنبش پديدار شد. آذربايجان را كه خوب آغاز كرده بود و در كنار شعارهاى سراسرى، شعار خاص خود مى داد و با كوردستان همنوايى نشان مى داد، دلسرد كردند چون در حالت مشابه دانشگاەهاى تبريز و شريف، اولى را ناديده گرفتند يا كمتر به آن پرداختند. شعارهاى تركىاش را سانسور كردند. در سازمانهاى سياسى و حقوقى و رسانههاى اصلى فارسى تا توانستند از دعوت اهل تخصص و خبره ترک خود دارى كردند. و البته اين را كمابيش در مورد عربها نيز اعمال كردند. آنان هيچگاه نيامدند به طور عميق، موضوع عدم مشاركت گسترده عربها يا كاهش تظاهرات و اعتراضات آذربايجانىها را طى دو هفته اخير بررسى و تحليل كنند. من البته در مصاحبه ديروزم با تلويزيون "كلمه" به اين امر در باره عربها پرداختم. به كشتار بلوچان در روز جمعه ٣٠ سپتامبر گذشته در قياس با ديگر رخدادهاى ايران كم پرداختند و بهانه - البته - احتمال تجزيه اين خطه بود؛ امرى كه هيچ دلايل منطقى پشتيبان آن نيست و جز راسيسم مذهبى و اتنيكى نمى توان نامى بر آن گذاشت. از "زاهدان تا تهران.." شعار قشنگى است كه البته مرهمى كافى براى زخم باز و ژرف جمعه سياه بلوچستان نيست. عربستان اكنون وضعى دارد همچون قهر آذربايجان با جنبشهاى مركزى پس از اول خرداد ٨٥ . عرب ها در داخل مى گويند، هم در دى ٩٦ و هم در آبان ٩٨، در اهواز، آغازگر آن دو خيزش بزرگ در ايران بودند، و سهمشان در دومى بيش از ٢٠٠ كشته بود. نيز در ارديبهشت ١٣٩٧ عليه نژاد پرستى صدا و سيما قيام كردند. آنان مى گويند طى اين ده سال براى حقوق آبى و حقوق ملى و حقوق كارگرى خود بيش از هر ملتى در خيابان بودند اما كمترين حمايت را از مركزنشينان دريافت كردند.در انتفاضه العطش در تير ١٤٠٠ نيز پشتيبانى درخورى از مركز دريافت نكردند و اگر اين يا آن سلبريتى حمايتى كرد از خوزستان نام برد بى آن كه نامى از "عرب" ببرند كه دست كم هشت كشته دادند. يا در مورد متروپل عبادان نيز همچنان. به قول آنان تهران مى رقصيد و عبادان مى گريست. گله عربستان، آذربايجان، بلوچستان جدى است. چهار محال و بختيارى هم بعد از اعتراضات ارديبهشت گذشته، و كشتن چند تن در جونقان و زندانى كردن رهبرشان حبيب فدايى، امروزه تحركى ندارد. مركز محوران جنبش در داخل و خارج بايد به دغدغەهاى سياسى اين مليتها توجه كنند. در رسانەهايشان سرودهاى همه اين مليتها را به زبان خودشان پخش كنند. در تظاهراتشان در كشورهاى خارجى به آنان اجازه دهند تا در كنار پرچم ايران، پرچم آذربايجان، كوردستان، اهواز و بلوچستان به اهتزاز در آيد. گرچه اين كار در پنج، شش شهر از مجموع يكصد و پنجاه شهر جهان صورت گرفته اما بايد گسترش و تعميم يابد. همه مايليم كه نظام فاشيسم مذهبى هر چه زودتر گورش را گم كند اما حاضر نيستيم دوباره سوار خودرو مدل ١٩٢٥ شويم كه راننده اش، باز هم منكر حاكميت سياسى و فرهنگى ما در مناطقمان باشد و ما را در ابتدا يا وسط راه از خودرو پياده كند و يا زير بگيرد. گفتنى است كه بدون آذربايجان و عربستان و بلوچستان اساسا نمى توان پيروز شد. بدون زدايش يا دست كم كاهش عرب ستيزى و ترك ستيزى و بدون طرح شعار وحدت بخش "جمهورى فدرال دموكراتيک ايران" - كه شعار حداقلى مليتهاست و مى تواند آلترناتيو مشخص باشد - گردآوردن ترك ها، عرب ها، بلوچ ها و بختيارىها در اين جنبش يا تضمين استمرار مشاركت آنان دشوار است. اين بستگى به راننده و ديگر مالكان خودرو دارد كه يا اوراقاش كنند يا موتورش را از جنس سويس يا كانادا يا هند يا آمريكا دوباره بسازند. اين رژيم رفتنى است اما با وجود آن چه رفت، مدتى طولانى خواهد كشيد تا برود.
این مطلب در شمارە ٨٣٣ روزنامە کوردستان منتشر شدە است.