
آسو صالح
چندی پیش و در جریان نشستی در نروژ به میزبانی سازمان حقوق بشر ایران و با حضور نمایندگان برخی احزاب و سازمانهای سیاسی، خانم شیرین عبادی در یکی از پنلها و در بحث حق تعیین سرنوشت اظهاراتی بیان کرد که تعجب تعدادی از شرکت کنندگان را برانگیخت. خانم عبادی گفت: "من همدانی هستم و در فردای ایران میخواهم حزب استقلال جمهوری همدان را تاسیس کنم، قبول میکنید؟ من میخواهم استان همدان را بکنم جمهوری مستقل..." در واقع ایشان قصد داشتند با این استدلال مساله ی حق تعیین سرنوشت را مضحک و در عین حال خطرناک جلوه داده و آن را رد کند.
این نوع استدلالها یک روش منطقی برای پاسخ به طرف مقابل یا پیشبرد بحث نیست، بلکه نوعی "سفسطه" و یکی از شگردهای رایج در اپوزیسیون فارس برای انکار حقوق ملتهای تحت ستم و مقابله با جنبشهای حق طلبانهی آنها میباشد، از جمله خواست احقاق "حق تعیین سرنوشت". در این یادداشت تلاش میشود جنبههای مختلف این سفسطه بررسی شوند. اما قبلا از آن یادآور میشوم که در عرصه ی سیاسی ایران، اپوزیسیونی که بتوان آن را "اپوزیسیون سراسری" نامید، وجود ندارد. آن دسته از احزاب و سازمانها که خود را سراسری معرفی میکنند، در حقیقت نمایندهی مردم فارس زبان و مطالباتشان هستند که همانا "حفظ قدرت مرکزی قدرتمند با محوریت زبان فارسی" میباشد. به همین دلیل در این یادداشت از اصطلاح "اپوزیسیون فارس" استفاده شده است.
سفسطه یکی از مهمترین ابزارهایی است که همواره اپوزیسیون فارس در بحثهای جدی و در رابطه با مسالهی حقوق ملتهای تحت ستم، زمانی که قدرت پاسخگویی به استدلالهای طرف مقابل را ندارد، از آن استفاده کرده است. برای مثال درباره ی "آموزش به زبان مادری" بارها شنیدهایم که میگویند "اگر در کوردستان کتابهای درسی را به کوردی بنویسیم، تکلیف دانشآموزان غیرکورد چه میشود؟" یا مثلا "لهجهی روستاهای همجوار هم فرق میکند، تکلیف این مساله چیست؟" یا در رابطه با مساله ی حق تعیین سرنوشت گاها گفته میشود "انتهای این حق کجاست؟ اگر تا آنجا پیش رفتیم که محلهها خواستار استقلال شدند چه باید کرد؟" و یا آنچه که اخیرا از خانم شیرین عبادی در نشست اسلو شنیدیم.
سفسطه در اصطلاح مغالطه و به کار بردن استدلالهای به ظاهر منطقی ولی در واقع نادرست و گمراهکننده است؛ که هدف آن رسیدن به حقیقت نیست، بلکه اثبات یک ادعای دروغ، انحراف بحث و در نهایت "خود را پیروز بحث جلوه دادن" است. این روش در برخی کشورها نیز سوابقی دارد و به شیوههای مختلف از آن استفاده شده است. برای مثال نوعی سفسطه تحت عنوان "پس چه ایسم" یا "وات ابوتیسم" ("Whataboutism" or "whataboutery") در زمان اتحاد جماهیر شوروی بسیار رایج بود. این نوع سفسطه به یک تکنیک تبلیغاتی اشاره دارد که در آن فرد بهجای پاسخ دادن به یک نقد یا اتهام، با مطرح کردن یک نقد یا اتهام متقابل پاسخ میدهد. از منظر ارتباطی، هدف از استفاده از این روش، اغلب منحرف کردن توجه از محتوای اصلی بحث میباشد. برای مثال زمانی که یک خبرنگار آمریکایی در رابطه با وضعیت حقوق بشر از یک مقام شوروی سوال میشود، وی در پاسخ به بردهداری در تاریخ آمریکا اشاره میکند و میگوید "پس تاریخ کشور خودتان را فراموش کردهاید؟"
آنچه که به اپوزیسیون فارس در ایران بر میگردد، هدف از این نوع استدلالها و سوالات، به جز انحراف بحث اصلی که همانا مساله ی وجود یک "حق" و اعتراف به آن است؛ ایجاد یک فضای گنگ و رعبآور برای ناظران یا همان مردم میباشد. آنها به شیوهی تردستانهای مسالهی اصلی را پنهان کرده و توجه را به یک موضوع فرعی و ابهامآور جلب میکنند. بحث را از اعتراف به یک "حق" بشری و جهانشمول، به یک "اگر" که پایه بر چند ادعای دروغین دارد، منحرف میکنند.
یکی دیگر از جنبههای استفاده از روش سفسطه از سوی اپوزیسیون فارس، سوءاستفاده از احساسات مردم است. به عبارت دیگر آنها به جای قانع کردن طرف مقابل و به تبع آن مردم با استدلالهای منطقی؛ با بیان عباراتی، احساس ترس، خشم، وطن پرستی و نفرت را میان مردم برمیانگیزند و بدین صورت خود را پیروز معرفی میکنند. همین روش از سوی رژیم نیز در زمینههای مختلف مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال در بحث قصاص و اعدام، با اشاره به نمونههایی که احساسات مردم را برمیانگیزد، وجود احکام ظالمانه از جمله قصاص و اعدام را توجیه میکنند. اپوزیسیون فارس نیز در رابطه با حق تعیین سرنوشت، زمانی که هیچ نوع استدلال منطقی برای رد آن پیدا نمیکند، سعی میکند به مردم بگوید استفاده از این حق یعنی نابودی کشور و بدین صورت انکار این حق را "موجه" جلوه میدهند.
ایجاد "دشمن فرضی" یکی دیگر از ابعاد استفاده از روش سفسطه از سوی اپوزیسیون فارس برای مقابله با فریاد حقخواهی ملتهای تحت ستم است. این "دشمن" قصد دارد از طریق استفاده از حق تعیین سرنوشت، کشور را به گفته ی آنها "تجزیه" کند. به عبارت دیگر اپوزیسیون فارس ابتدا ضمن جرمانگاری مسالهی "تجزیهطلبی" یا "استقلالطلبی"، هر آنکس که مطالبات ملی خود را دنبال کند، تجزبهطلب نامیده و مجرم قلمداد میکند. این فرد "مجرم"، یک "دشمن" برای مردم و کشور است که یا باید از بین برود (دیدگاه رژیمهای حاکم و اپوزیسیون سلطنت طلب) یا باید سرکوب شود و این حق (حق تعیین سرنوشت) که راه برای این "جرم" باز میکند، از وی سلب شود. بدین ترتیب اپوزیسیون فارس با این نوع سفسطه، راه برای هرنوع دیالوگ میبندد.
باید توجه داشت که در مورد خانم عبادی، این گفته از سوی یک فرد عادی بیان نمیشود، بلکه گفتههای فردی است که در گذشته یک قاضی و وکیل بوده، یک حقوقدان و از همه مهمتر برندهی جایزه صلح نوبل میباشد. به همین دلیل تصور نمیشود ناآگاهانه این گفته بیان شده باشد. خانم عبادی خیلی خوب میداند که در اینجا مسالهی "حق" مطرح است و زمانی که وجود یک حق از نظر حقوقی و عرفی (اخلاقی) حتمی است، و مادامی که جوامع انسانی از این حق برخوردارند، هیچ بهانهای یا هیچ استدلالی نمیتواند این حق را نقض یا حتی "محدود" کند. در غیر اینصورت حکومت قانون و قانونمداری نقض شده است و این یعنی استبداد.
اما در پایان لازم است اشاره شود که برای هر "حق"ی منبع یا منابع حق مشخص میشوند، به این معنی که این "حق" از چه چیز یا چیزهایی سرچشمه میگیرد. در خصوص حق تعیین سرنوشت، منبع حق مانند دیگر حقوق موجود ناشی از "شان بشری" میباشد که از الزامات دمکراسی و مشروعیت دمکراتیک بوده و پایه در اخلاقیات و حقوق بینالملل دارد. بر اساس میثاقهای حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، حق تعیین سرنوشت یعنی "مردمان" مختلف حق دارند که برای آیندهی سیاسی مشترک خود مستقلا تصمیم بگیرند و به اجرا درآورند. به عبارت دیگر، مثلا کوردها یا بلوچها این "حق" را دارند که در یک رفراندم آزاد تصمیم بگیرند که میخواهند چه رابطهای با ایران داشته باشند. این رابطه طیف وسیعی از گزینهها را در بر دارد از جمله استقلال، خودمختاری، فدرالیسم، کنفدرالیسم و یا حتی بدون هیچ تغییری ماندن در شرایط کنونی.
اینکه انتخاب مردم در این رفراندم چیست، به عوامل مختلف مربوط است، از جمله نوع تعامل حکومت مرکزی با خواستههای آنها در گذشته و حال؛ اما مساله ی اصلی وجود این "حق" است و اینکه مردم این "حق" را دارا هستند که درباره ی سرنوشتشان تصمیم بگیرند. چیزی که خانم عبادی بعنوان یک حقوقدان به خوبی از آن آگاه است.