کوردستان میدیا

سایت مرکزی حزب دمکرات کوردستان ایران

خطابه یاس‌ برانگیزی بود اعلی حضرت

17:55 - 23 خرداد 1401

کیوان درودی

شاید ناامیدکننده‌ترین برداشتی که حق داریم از سخنان آقای پهلوی داشته باشیم؛ این است که افق ترسیم‌شده در گفتار وی، ما را دعوت به هم‌نوایی نمی‌کند؛ بلکه برعکس موج تبلیغاتی طرفداران اغلب جزم‌اندیش ایشان، یک شرایط ناپایدار را متصور می‌شود که بر پایه عنصر زور قوام می‌گیرد. اساسا نوعی ریل‌گذاری در خطابه وجود دارد که در آن، هیچ نشانی از یک قرارداد اجتماعی به مفهوم پذیرش تکثر آرا وجود ندارد؛ به نوعی که اساس آن ریشه در شعارهای میهن‌پرستانه و زورمآبانه دارد. این گفتار یا شاید هم گفتمان، دیگران را طرد کرده و گروه‌های مخالف را به یک آوردگاه ایدئولوژیک دعوت می‌کند و چنین رویکردی، از اساس با آنچه "رهبری معنوی" خوانده شده، تضاد ماهوی دارد. تنازعی دهشتناک شبیه به آنچه جنگ همه با همه عنوان می‌شود.

اساس ایده جنگ همه علیه همه، این فرضیه بنیادین است که نوع بشر زیاده‌خواه و فرصت‌طلب است و برای پیشگیری از چنین وضعیت بغرنجی، ایجاد یک قدرت مسلط بر همگان ضروری می‌نمایاند تا از طریق کنترل و سرکوب غریزه کشتار توده‌ها علیه یکدیگر، زمینه زنده بودن را فراهم آورد. دست‌کم شاکله خطابه اخیر آقای رضا پهلوی، از آنجایی که تمامی جریانات را خارج از دایره ایران‌دوستانه طرح شده توسط وی ترسیم می‌کند، بر چنین ایده‌ خطرناکی استوار است. از دریچه همین نگاه نیز، باید سویه‌های نگاه از بالا به پایین ایشان را جست. جایی که تمامی جریانات نفی و طرد می‌شوند و به جای آنها، خودی‌های تندروی جایگزین می‌شوند که گویا از حمایت یک عقبه اجتماعی نسبتا بزرگ نیز بهره‌مند هستند که البته ممکن است چنین جایگاهی را داشته باشند.

چنانچه بپذیریم انقلاب ۵٧ را مردم انجام داده‌اند و این واقعیتی تاریخی است، باید اذعان کرد که نظام سلطنتی قابل بازگشت نیست، چراکه پیش از این نمره قبولی نگرفته است. اما ما فرض را بر این می‌گذاریم که این انقلاب را به قول آتش به اختیارهای پهلویست، مرتجعان سرخ و سیاه انجام دادند. آیا این مرتجعان بخشی از بازیگران اصلی صحنه قدرت در ایران نبودند و همین جریانات بخش عظیمی از مردم را سازمان‌دهی نکردند که نتیجه چنین اقداماتی پایان سلسله دودمانی را رقم زد. اگر چنین گزاره‌ای صحیح است، چشم‌پوشی از این جریانات، جز تخیل چیز دیگری نیست. این علاوه بر تحول در میان ملیت‌ها و تحزب و تشکل آن‌ها در دست‌کم دو دهه اخیر است. حال با وجود چنین جریاناتی، نادیده گرفتن آن‌ها جز نفی گروه‌های بزرگی از سازمان‌های سیاسی و عقبه اجتماعی آن‌ها نیست. مطئنا نفی موجودیت به واکنش متقابل و در نتیجه به یک نزاع خواهد انجامید.

جنگی که از اکنون آغازش را به عینه می‌بینیم اما در مورد نقطه پایان آن، هیچکسی، هیچگونه پیش‌بینی‌ای متصور نیست. پرواضح است، پیش‌زمینه این جنگ، عدم وجود یک پیمان و چارچوب برای مشارکت سیاسی خواهد بود؛ امری که آقای پهلوی بدون توجه به تبعاتش، به آن دامن می‌زند.

شباهت‌های شگفتاور به رویه خمینی در ۵٧

طرفداران جناب پهلوی، به شکل بسیار گسترده‌ای کمپینی اعلان‌نشده راه انداخته‌اند تا ثابت کنند منش ایشان"میهن‌پرستانه" و در مقابل منش سایر جریانات "ایران‌ستیزانه" است.

جالبتر اینکه نیازی به اثبات این ادعا یا شاید هم فرضیه ندارند. به عبارتی دیگر، اساسی‌ترین و ابتدایی‌ترین اصول منطق را عملا رد می‌کنند و در مقابل نقد این ادعا، به جای تلاش برای توضیح و اثبات ادعا از طریق گزاره‌های مشخص، عدم اثبات آن را از منتقدین می‌طلبند! در مقابل اما، ادعای خود مبنی بر مرتجع بودن چپ‌ها، مذهبیون و اتنیک‌ها را از پیش ثابت شده می‌انگارند و نیازی نمی‌بینند توضیحی ارائه دهند. این مسئله نشان می‌دهد که این جریان در صورت تسلط بر دستگاه‌های نظامی و امنیتی، زمینه سرکوب قهر‌آمیز را در دوره گذار دارند. به بیان دیگر، چنین نگرش غیرخودستیزی، ظرفیا تکرار هرآنچه در میانه انقلاب ۵٧ شاهد بودیم را دارد، با این تفاوت که به جای رجوع به تفکر بنیادگرای شیعی - مذهبی، به تفکر بنیادگرای سلطنتی - ناسیونالیستی متوسل می‌شود.

غیر از این، وعده‌های بدون پشتوانه نیز در میانه این سخنان به دیده می‌شود که به جای تبیین مکانیزم رهایی ارائه می‌شوند. چنین رویکردی، وعده‌های آقای خمینی درباره "عدالت" و "آزادی" را در حافظه تداعی می‌کند. وعده‌هایی که تضمینی جز اخلاقمندپنداری جریان مسلط نداشت و آن را در لفافه رافت اسلامی و حکومت مستضعفان می‌پیچیدند. همین رویکرد را آقای پهلوی نیز دارند و به جای تبیین مکانیزم‌های عینی و ملموس درجهت دستیابی به حداقل حقوق و مبانی دموکراتیک آحاد جامعه، شعارهای اخلامندپندارانه با فرضیه منش قهرمانانه و البته عامه‌گرایانه سر می‌دهند.

هیچ دلیل مشخصی برای این فرضیه وجود ندارد که یک دگراندیش چپ، مذهبی و یا اتنیکی، کمتر از آقای پهلوی منش عادلانه و آزادی‌خواهانه دارند. این را نه در ژست و رتوریک سیاسی، بلکه در کنش و برهم‌کنشی سیاسی و اجتماعی می‌توان جست. زمینه پدیدار شدن چنین مشخصه‌هایی تنها زمانی ممکن است که عرصه رقابت سیاسی باز فراهم شود. در حال حاضر آنچه نگرانی ایجاد می‌کند، یک‌کاسه وانمود کردن گرایش جریانات اعتراضی است. وقتی ما پیش از رجوع به آرا، نوع و جهت آن را به شیوه مطلوب خود صورت‌بندی می‌کنیم، عملا عدم اعتقاد خود به اصل وجودی تفاوت آرا اجتماعی و تضاد منافع را فریاد می‌زنیم. تضاد منافع یک خصلت جامعه مدرن است و نفی آن، همانا بازگرداندن تمامی معیارهای شناختی به اعصار حکمرانی دودمانی و استبدادی است که ضرورتی نمی‌بیند تا برای حل این تضادها در چارچوب یک پلتفرم باز اقدامی انجام شود.

همانطور که در مقدمه اشاره شد، چنین نگرشی تنوع و تکثر را نه یک واقعیت و فرصتی برای اتحاد، بلکه یک تهدید مفروض می‌دارد. با این اوصاف، باید اذعان کرد که تصور جریان ایشان از مفهوم اتحاد، تقلیل‌رایانه و زوربنیاد است. اتحادی که جمهوری اسلامی در برقراری آن ٤٤ سال تلاش مذبوحانه کرد و نتیجه‌ای جز گسیختگی نگرفت. اتحادی که مبنای آن، گردآوری قهری دیگران در لوای ولایت مطلقه فقیه بود. حال باید سوال کرد که ولایت مطلقه دودمانی نیز، همان رویه را پیش پای مردم خواهد گذاشت یا در میانه این تلاش به کاستی‌های معرفتی خود پی خواهد برد؟

کوتاه‌سخن اینکه، این خطابه علیرغم تمام یاسی که در میانه خطوط داشت، یک دستاورد به همراه داشت و آن اینکه متوجه شدیم که اپوزیسیون در ارتجاع به سر می‌برد و باید راه‌های دیگری را که نیاز است، تعقیب و یا خلق کنیم. پرواضح است، نخستین و بنیادی‌ترین خطای معرفتی در تفکر سیاسی معاصر ما، قابل تاویل دانستن مفهوم اتحاد به معنای همبستگی به رغم پذیرش تفاوت است.

محتویات این مقالە منعکس کننده دیدگاه و نظرات وب‌سایت کوردستان‌میدیا نمی‌باشد.